اموزش نویسندگی (بک استوری)

بک استوری، اصلا گذشته کرکتر اصلی یا بقیه چیه؟ برای مثال بعضیا فقط دو شخص رو نشون میدن که عاشق همن و الان دوتا دشمن دارن و همین.

بزارید راحت بگم، مسئله چیه؟ مشکل چیه؟ اون مسئله ای که باعث شده زندگی عادی کرکتر بهم بخوره، برای مثال توی زندگی عادی یه پلیس یه پرونده عجیب میاد و حالا در اخر پلیس میمیره، مسئله چی بود؟ پرونده!

داستان سه بخش داره، اغاز، بخش میانی، پایان، اینارو تو دبیرستانم یاد گرفتید ولی باز راحت تر میگم.

بخش اغاز، همه چیز باید اروم باشه، دوتا کرکتر های اصلی و اروم اروم باهم اشنا کنید، راجب بک استوری کرکترا حرف بزنید، راجب فضا بوک حرف بزنید، ژانر مشخص کنید، بگید کلاسیکه یا تاریخیه یا هرچی...

بخش میانی، اینجا کرکترای مهم وارد می‌شن، هر اتفاق مهمی که می‌خواد رخ بده اینجا رخ می‌ده، کرکتر ها وارد چالش می‌شن و اگه این بخش رو خوب ننویسین گند میزنه به کل بوک.

بخش پایانی، فراموش نکنید توی این قسمت همه چیز باید مشخص شه، یعنی اینکه کی میمیره؟ کی برنده می‌شه؟ کی میبازه؟ بحث پایان باز کلا با این فرق داره ولی اره، اینا باید مشخص شن.

راجب بک استوری، یعنی زندگی گذشته کرکترا و بک استوری باید توی بخش اغازی و میانی گفته بشه، جذاب ترش توی بخش میانیه که اتفاقات در حال رخ دادنه.

بخوام پارت بندی کنم، تصور کنید ۵۰ تا پارت دارید، ۱۰ تای اول بخش اغازی که همه چیز باید اوکی باشه و اونقدر اتفاق خاص نیوفته، ۳۵ پارت بعد میانی، و ۵ تا بعدی هم پایانی، پیشنهادم اینه تا جای ممکن به بخش میانی اضافه کنید و از اغازی و پایانی کم کنید چون جذاب تره، قبلا هم گفتم، بیشتر پرداختن به موضوع جذابه‌

و در نهایت بک استوری بعد از بخش میانی مهم ترین قسمته، چون می‌تونه ریشه خیلی از چیزها درون بوک باشه، مثلا شما یک پسر بچه روانی دارید توی داستانتون که قراره عاشق بشه و در نهایت عشقشو با نیروی ماه بکشه، این به کنار، اگه یه بک استوری خیلی خوب داشته باشید، با یه مغز اروتیک خلاق بک استوریو می‌نویسید که مثلا مادرش الهه ماه بوده و این شکنجه می‌شده و... بک استوری قسمت خیلی مهمیه و دلیل روانی بودن و کشتن عشقش با نیروی ماه این بوده.