

* بعد از احوال پرسي ميون كي با پدربزرگ همه به سمت اتاق نشيمن اصلي رفتيم و درباره ي اين ١٢ سال صحبت كرديم . عمه : ( تو چرا حقوق و روانشناسي خوندي ؟؟ همه فكر ميكرديم مثل من هنر و دوست داري !! ) * : ( نميخواستم مثل شما پشيمون بشم . ) قيافه همه جزء پدربزرگ و جناب جانگ و اوپا تو هم رفت . پدربزرگ با خنده گفت : ( اون عاقل و باهوشه برعكس تو . ) عمه : ( آپاااا . ) پدربزرگ بلند شد و گفت : ( من ميرم استراحت كنم . مين سوا قبلش باهام بيا به اتاق كار باهات حرف دارم . ) با هم به سمت اتاق كار رفتيم و بعد از نشستن رئيس در راس نشستم . پدربزرگ : ( كي مي خوايي كارت و شروع كني ؟؟ ) * ( كدوم كار ؟؟ ) : ( كار تو بيمارستان كانگ ) * : ( نمي خوام اونجا كار كنم . فعلا مي خوام استراحت كنم . تو آمريكا زياد با مردم مشاوره انجام دادم و ميخوام مطب بزنم اگه ميشه ؟ ) : ( خوبه . اشكال نداره . پس ميخوايي چيكار كني تا كارهاي مطبت درست بشه ؟؟ ) * : ( اگه اجازه بديد مي خوام تو وكالت تجربه ي بيشتري كسب كنم .) : ( مثلا ؟؟ ) * : ( سهام شركت هيوندا ميشه اون و اداره كنم ؟؟ ) : ( چي ؟؟؟ اون و ميخوايي ؟؟ فكر كردم ميري وكالت مردم و قبول ميكني يا يه همچين چيزي !! ) * : ( خب اولش مي خواستم همين كار و بكنم ولي اونم بايد كار هاي اوليش انجام بشه پس اين و مي خوام . تازه از اولش اين سهام براي بابام بوده و اون قبل از مرگش ادارش ميكرده . حتي به نامش قرار بوده بكنيد . ) : ( درسته . حق داري . به جانگ ميگم آمادش بكنه . خوبه ؟؟ ) * : ( ممنون . من ديگه ميرم . شما هم استراحت بكنيد . ) بعد هم بيرون اومدم و به سمت باغ رفتم تا با ركس بازي كنم .

جي كي : بعد برگشت به كمپاني و تموم شدن تمرين و كار آلبوم حالا وقت براي استراحت كامل داشتيم . البته كار هاي ريزي مونده بود . تو نشيمن نشسته بوديم و تازه وقت كرده بوديم اخبار رو ببينيم كه نامجون گفت : ( اوه بچه ها اين و ببينيد . ) همه به گوشي هيونگ نگاه كرديم . تيتر اخبار : ( كوچك ترين نوه خاندان كانگ به كره برگشته . چه سرنوشتي در انتظار كانگ مين سو است ؟؟ آيا مثل پدرش ترور مي شود ؟؟ ) كوك : ( وايستا اين همون دختره !! ) ته ته : ( كدوم دختر ؟؟ ) كوك : ( همون آرميه تو كافه . ) جي هوپ : ( رفيق ماني ؟؟ ) كوك : ( آره همون . ) شوگا : ( عجب ، پس ماني با بالا ها ميپره . ) نامجون: ( لقب هايي كه بهش دادن يكيش / كد ٣ و ٣ / و قاشق طلايي قاشق طلايي ها است. ) جين : ( واووو عجب . اي كاش از نزديك بشناسيمس. نه ؟؟ ) جيمين : ( آره منم خيلي كنجكاو شدم . ) كوك : حالا وللش بياييد فيلم ببينيم . و بعد با هزار التماس شوگا رو رو مبل نگنه داشتيم تا به اتاق نره . ( اتاق نشيمن خوابگاه ) ( هنوز از هم جدا نشدن فعلا )
جي كي : بعد برگشت به كمپاني و تموم شدن تمرين و كار آلبوم حالا وقت براي استراحت كامل داشتيم . البته كار هاي ريزي مونده بود . تو نشيمن نشسته بوديم و تازه وقت كرده بوديم اخبار رو ببينيم كه نامجون گفت : ( اوه بچه ها اين و ببينيد . ) همه به گوشي هيونگ نگاه كرديم . تيتر اخبار : ( كوچك ترين نوه خاندان كانگ به كره برگشته . چه سرنوشتي در انتظار كانگ مين سو است ؟؟ آيا مثل پدرش ترور مي شود ؟؟ ) كوك : ( وايستا اين همون دختره !! ) ته ته : ( كدوم دختر ؟؟ ) كوك : ( همون آرميه تو كافه . ) جي هوپ : ( رفيق ماني ؟؟ ) كوك : ( آره همون . ) شوگا : ( عجب ، پس ماني با بالا ها ميپره . ) نامجون: ( لقب هايي كه بهش دادن يكيش / كد ٣ و ٣ / و قاشق طلايي قاشق طلايي ها است. ) جين : ( واووو عجب . اي كاش از نزديك بشناسيمس. نه ؟؟ ) جيمين : ( آره منم خيلي كنجكاو شدم . ) كوك : حالا وللش بياييد فيلم ببينيم . و بعد با هزار التماس شوگا رو رو مبل نگنه داشتيم تا به اتاق نره . ( اتاق نشيمن خوابگاه ) ( هنوز از هم جدا نشدن فعلا )
راوي : در اتاق دفترش نشسته بود و سيگارش را مي كشيد . دستوري كه دختر عمويش بهش داده بود را انجام داده بود و اخبار كره تيتر را زده بودند. هواي ايتاليا را دوست داشت . خب از زمان تولد در ايتاليا بزرگ شده بود و زندگي سختي داشت . پدري نبود و مادرش هم حال خوبي نداشت ، تا زماني كه او را ديد و زندگي اش درست شد . نام معجزه را به او داده بود . مادرش ترك كرد و معلمي را ادامه داد . در ويلاي او زندگي مي كردند و الان به لطف او خودش سهام خريد و فروش مي كرد و سهام هاي زيادي هم در كمپاني ها و شركت ها داشت و ثروتمند شده بود . قاب عكس را برداشت و به عكس نگاه كرد . اين خانواده كوچك ولي صميمي را دوست داشت و برايشان هر كاري مي كرد . جزوي از تنها افرادي بود كه دليل انتقام دختر عمويش را از خاندان كانگ مي دانست و تا آخر هم كنارش مي ماند .

( عمارت كانگ ) راوي : سونگ محكم روزنامه را روي زمين پرتاب كرد و با صداي بلند رو به جناب جانگ گفت : ( كي به خودش اجازه داده همچين چيزي نشر بده ؟؟ هاا ؟؟ ) سو بين : ( سريع همه ي روزنامه ها رو اصلاح كنيد . ) داهي : ( خداي من حتي اگه اين كار و كنيم بازم كي ميتونه اينترنت و پاك كنه ؟؟ همه جا تيترش است . ) هيون : ( رئيس اجازه بديد من بهش رسيدگي بكنم . ) رئيس : ( حتما مين سو وقتي اخبار ديده خيلي فشار بهش وارد شده كه قرص خورده و خوابيده. درسته ميون كي ؟؟ ) ميون كي : ( بله رئيس . همين طوره ولي گفت تا سر ميز شام حاضر ميشه . ) رئيس : ( خوبه ، هيون تو هم بهش رسيدگي كن و تا قبل از شام همه رو پاك كن . و بيانه بده كه هر كي اخبار جديد از اين موضوع قرار بده باهاش برخورد قانوني ميشه . فهميدي ؟؟ ) هيون : ( بله رئيس . ) ( اينم سو يانگ است ، دختر عمه من . بچه ي سو هيون و كانگ سو بين )

* : ( از اتاق بيرون رفتم و به سمت اتاق نشيمن فرعي راه افتادم . صداي صحبت مي آمد پس يانگ و جوآن رسيده بودن . ) جوآن تا من و ديد بلند شد و سلام كرد . جوآن : ( سلام مين سوا . از سال پيش كه هم و تو آمريكا ديديم يك سالي گذشته . خوبي ؟؟ اخبار كه ناراحتت نكرده ؟؟ ) * : ( نه من خوبم . ميدونستم ممكنه اينجوري بشه . ) يانگ : ( به دختر دايي . خوبي ؟؟ ) * : ( خوبم . ممنون . تو هم انگار خوبي . ) جوآن خندش گرفت و گفت بياييد بريم سر ميز . همه منتظرن. ( اتاق نشيمن فرعي . فقط دو طرفش پنجرس كه باغ و نشون ميده . )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدیییییی را خواستارم یونو؟
رد شد .
حالا هيچي هم نداشت .
به نوشتم شك كردم يه لحظه وقتي رد شد .
الانم تو بررسيه .
نداشتم نوشتم و يادم هم نبود دقيقا چي نوشته بودم . دير شد تا جمع بندي كنم .
💜💜
شت:/
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚تا ²⁰⁰ تایی شدنم بک میدم🌚🌸
🌸🌚ادمین پین؟؟؟🌚🌸
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
ادمین مایل به پین؟ :)