
💜✨💜✨💜
مرسی که تا اینجا بودید دوستون دارم🥺✨💜نظر و لایک یادتون نره 💜
برای جونگ کوک لاورا یه تست مخصوص دارم اگر درخواست از بقیه اعضا دارید بگید💜🥺
جیمین داشت میرفت که یهو یاد یه جایی افتاد اون جا همون جایی بود که برای اولین بار با ا/ت قرار گذاشته بود رفت و رسید وقتی دید ا/ت بالای ساختمونه توی دلش خالی خالی شد بلند داد زد ا/ت التماست میکنم بیا پایین من اشتباه کردم ازت خواهش میکنم بیا پایین *ا/ت زنگ زده بود به کوک تا بیاد که به جفتشون یه حرفی رو بزنه کوک میرسه کوک:داری چی کار میکنی تووووو بیا پایین حرفتو بزن ا/تتت جیمین یه کاری بکن ا/ت:بیایین نزدیکتر خودمو از این بالا میندارم پایین (همه اینا نقشست که بتونه کوک و جیمین و دوباره باهم دوست کنه) جیمین:اکی اکی خواهش میکنم کوک:حرفتو بگو انقد تو دل مارو خالی نکن ا/ت:جیمین شییی من کوک رو دوست داشتم کوک و جیمین:.... ا/ت:اره دوسش داشتم ولی بعد از اینکه اون همه شایعه پخش شد اومدم پیش تو که ازت خواهش کنم یه کاری بکنی و برگردی و با کوک دوست بشی نمیدونم الان چرا و چجوری اینجام اصلا چرا و چه جوری عاشقت شدم جیمین:ا/ت.... کوک:پس تو ...فقط بخاطر رابطه برادرانه ما منو ول کردی؟ ا/ت:اره ولی فک نکن جفتتونو هنوز بخشیدم اون همه کار کردم که شما دوتا باهم دوباره مثل دوتا برادر بشین نه دشمن خونی همدیگه *کوک و جیمین با بغض به هم نگاه میکنن جیمین:ا../ت خواهش میک...نم (بغضش میشکنه و داد میکشه)بیا پایین ا/ت خواهش میکنم فکر کردی من خودم این نوع از زندگی رو دوست دارم؟,ها فکر کردی کوک چون برادر ناتنیمه ازش متنفرم نه خیرم *کوک به جیمین نگاه میکنه بعد به پایین نگاه میکنه و بغضش میشکنه کوک:جیمین.....من واقعا متاسف..م *ا/ت ازون بالا داره نگاشون میکنه وقتی میبینم ماموریت به خوبی پیش رفته میاد پایین و جفتشون بغل میکنه یه ساعت بعد تو راه بیمارستان به سمت یونا کوک:وایسا ببینم اون اون سانگ ته نیست؟ ا/ت:عادت داری پدرتو اونجوری صدا بزنی؟ کوک:ازش متنفرم جیمین:کلی آدم اونجا جمع شده وایسا وایسا ببینم چرا یونا پیش پلیسا وایساده *سریع از ماشین پیدا میشه جیمین و میدوه سمت یونا و بغلش میکنه جیمین:دخترم چی شده یونا(۱۰سالشه):اون مرده میخواست منو بزور ببره منم کلی جیغ زدم تا مردم جمع شدن کوک :ا/ت برو پایین ببین چی شده من نیام بهتره ا/ت: اکی اروپا کوک:جانمم؟اوپا؟ *ا/ت میخنده و از ماشین پیاده میشه و میدوه سمت جیمین و یونا جفتشونو با آرامش تمام بغلش میکنه و جیمین میگه بیاین برگردیم خونه🥺💜 کوک:هعییی من هنوز سینگلم😐✌️ *توی خونه کوک:جیمین کسیو برام سراغ نداری؟ جیمین:بست فرند ا/ت خوب چیزیه ا/ت:هعییییی جیمین شییی دارم میشنوماااااا جیمین:ببخشید چاگیا😂🥺 *چندسال میگذره و کوک با بست فرند ا/ت آشنا میشه و قرار میزارن و همه چی به خوبی تموم میشه یه روز وقتی ا/ت داشت با یونا میرفت خرید یونا حالش بد میشه و غش میکنه (۱۴ سالش شده) میرن بیمارستان و میفهمن یونا بیماری قلبی داره و باید عمل کنه ا/ت زنگ میزنه به کوک و میگه یه جوری قضیه رو برای جیمین توضیح بده وقتی کوک همه چیزو برای جیمین توضیح میده جیمین با تمام سرعت میدوه به سمت بیمارستان که دکترا میگن متأسفیم و یونا .....از دستمون رفت🥺 ا/ت که حالش حسابی بد شده بود میوفته روی زمین و فقط گریه میکنه جیمینم سعی میکنه خودشو کنترل کنه و ا/ت رو محکم بغل میکنه🥺💔 جفتشون برمیگردن خونه بعد از مراسم و ازون به بعد جیمین حواسش خیلی به ا/ت هست چون نمیخواد اونم از دست بده اگه اون بیماری ارثی بوده باشه چی؟ و اینجاست که نهد نهد هرکس توی پیج خود😂💜🥺 The end💜
دوستون دارم 🥺💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها به خاطر اشتباه تایپی ازتون معذرت میخوام 🥺💜😂
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
🥺💜
عالییی
💜💜💜💜💜💜💜
چرا چرا چراااااا تمومممممممممممممم شددددددددددددددد
خیلی سخته تست ساختن و اگرم ناظر رد میکرد بیچاره میشدم و با کلی بدبختی این پارتم درست کردم ولی کلی فیک خفن دیگه هم تو راهه🌚💜✨
پارت آخرتم من منتشر کردم!💙
چقدر مهربونی🥺💜