عشق دروغگین pt4

نظر و لایک یادت نره 💜✨🌚

ا/ت:فقط برو توی اتاق لطفا *فلش بک (فکر می‌کنی جیمین به این سادگی‌ها آروم میشه؟؟) جیمین: گمشو بیرون ا/ت:یه بار بدون داد و دعوا فقط می‌خوام به حرفای من گوش کنی فقط یه بار جیمین:حرفی بین ما نمونده ا/ت با داد:اصلا می‌دونی قضیه بین ما چهار نفر چیه؟اصلا می‌دونی چرا کوک رو ول کردم؟اصلا می‌دونی چرا تمام این مدت بهت راستشو نگفتم؟؟؟ جیمین:...... ا/ت:فقط برو توی اتاق لطفا *پایان فلش بک جفتشون میرم تو اتاق جیمین:بگو ا/ت:من از کوک جدا شدم چون فکر کردم اون پدرشو کشته و یه قاتله ازش فرار کردم بعد از چند ماه تورو دیدم ازت خیلی خوشم اومده بود ولی ترسیده بودم که اگه بفهمی من قبلاً با چه خرابکاری بودم هیچوقت ازم نخوای که باهات قرار بزارم من واقعا دوست دارم جیمین:چرا باید باورت کنم؟تویی که تمام مدت داشتی دروغ میگفتی ا/ت با داد:ولی من توضیح دادم که چرا و به چه دلیل بهت دروغ گفتم هر جور که میخوای برای خودت بشین ببر و بدوز *از اتاق خارج میشه و درو محکم میکوبه جیمینم یه دست کلافه می‌کشه توی موهاش جیمین توی راه بیمارستان بود که یهو میبینی جونگ کوک دم بیمارستان داره با خدمتکارش که مرخص شده بود صحبت می‌کنه سریع از ماشین پیاده میشه و خیره سمت کوک جیمین:خدمتکار برو توی ماشین ما باهم حرف داریم *نمیره *جونگ کوک با دست بهش اشاره می‌کنه که بره و اونم میرع کوک:خب؟ جیمین:ماجرای بین تو و ا/ت چیه؟ کوک:چرا از خودش نمیپرسی؟اصلا بزار زنگ بزنم اونم بیاد به ما ملحق بشه جیمین:ساکت شو و فقط بگو کوک: سرپا که نمیشه بیا بریم داخل کافه باهم حرف بزنیم *میرم مثل دوتا برادر ناتنی باهم حرف میزنم کوکم دقیقا حرفای ا/ت رو تکرار می‌کنه کوک:خب اگه کاری نداری دیگه مزاحمم نشو دیگه ام نمیخوام ریختتو ببینم جیمین:نه ک من خیلی دوست داشتم ببینمت *جفتشون میرن بیرون و جیمین تازه متوجه میشه چ اشتباه بزرگی کرده سوار ماشین میشه و پشت سرهم به ا/ت زنگ میزنم ولی گوشیو برنمیداره که یهو یاد یه جایی میوفته

کیوتام ببخشید کم گذاشتم چون واقعا خوایم میاد و الان ساعت یک شبه😂😐✌️فردا ادامه میدم دوستون دارم😂🌚💜

💜💜💜💜💜💜💜💜