
سلام دوستان ، این یه داستان در مورد میراکلسه ولی خیلی به مرینت و ادرین و شخصیت های میراکلس مربوط نیست چون خیلی پیچیده هست اول معرفی گذاشتم براتون 😜

آنیا ، نوه ی اول و ارشد کاهن اعظم ، یه دختر ضد حال و عاشق خانواده و مسئولیت پذیر ، یه برادر به اسم استفان یه دختر عمو به اسم آنا و یه پسر عمو که بدجور عاشقشه به اسم انتونی « آنیا دوسش نداره » اون از شوهر متنفره ولی به یه دلیلی سریع باید ازدواج کنه ، خیلی شبیه افسرده هاست و جدیه و اصلی ترین شخصیت داستانه ، معجزه گر خیلی خاصی داره که قدرتاش متعلق به شبه ، اسم کوامیش هم نایتی هست ، اون مادر و پدرش رو به دلیلی که تو داستان می خونید از دست داده ، حدودا ۲۵۰ سالشه « باهوشا بگن برای چی »

آنتونی ، اسمش آنتونیو هست ولی همه بهش میگن انتونی ، نوه ی دوم کاهن اعظم ، عاشق به تمام معنای آنیا ، پدر و مادرش رو از دست داده ، یه خواهر به اسم آنا داره ، شوخ ، جدی و محافظ خانوادشه ، قبلا یه اشتباه کرد که باعث تنفر آنیا از خودش شد که نمیگم تا از فضولی بترکید ، آنیا هم یه کمی دوسش داره ، کلا تو کار خوندن آهنگ عاشقانه و اکشن برای انیاست و خیلی هم رو خواهرش و آنیا غیرتیه ، موهای خواهرش تا رو ی کمرشه ولی موهای آنیا که همیشه بافته شده هست رو زمین کشیده میشه از دردسر هم فراریه ، معجزه گر خاصی با قدرت های روز داره ، اسم کوامیش هم سانی هست ،

استفان ، نوه ی سوم کاهن اعظم ، برادر آنیا و عاشق آنا است اونم دوسش داره و بهم ابراز علاقه هم کردن و الان با همن ، فد بلند ، خنگ ، مهربون ، نفهم و کلا حالش خوب نیست تو هپروته ، مادر و پدرش را از دست داده ، و تو معبد زندگی میکنه ، « همشون تو معبد زندگی میکنن» یکمی هم افسرده ولی نه در حد آنیا ، غیرتی رو خواهرش و آنا، خلاصه که ایتجوری ،یه معجزه گر خاصی داره که قدرت های آب رو در اختیارش میزارع ، اسم کوامیش هم واتی هست

آنا ، یه دختر شنگول و خنگ اونم در حد بینهایت ، عشق شکر خام و همش تو هپروت ، نفهم و بی عرضه ، دیوانه و مهربون ، برادرش انتونی هست و عاشق. استفانه و الان با همن ،« دو تا نفهم افتادن با هم » قبلا خیلیییییییییس شکست عشقی خورده ولی الان دیگه همینه که هست ، پدر و مادرش رو از دست داده ، نوه ی چهارم کاهن اعظم ، یه معجزه گر داره که قدرت گیلهان رو در اختیارش میزارع ،
کاهن اعظم «عکسش تو فصل ۳ قسمت ۲۱ اومده ، یه مرد جدی ، سخت گیر ، با قلبی از سنگ که هر کاری دلش بخواد میکنه ، خیلییی آنیا رو دوست داره و براش هر کاری میکنه فقط یه کار نمیتونه براش انجام بده که تو داستان میفهمید ، دو تا پسر « پدر آنها » داشت که از دستشون دادع ، عاشقققققققققق زنششش بود «رنشم مرد»او راستی اسم کاهن اعظم ووشو هشت ، همه بهش کیگن استاد ووشو ، حدود ۵۸۰ سال سن داره ،

پدر و مادر آنیا و استفان « خپا رحمتشون کنه »

عکس پدر و مادر آنا و آنتونی « حالا مثلا عکس عروسیشونه »

عکس مادر بزرگ بچه ها و زن کاهن اعظم
خیلی خب اینم از معرفی داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه و نظر هم بدید مرسییییی
چالش هم بگید که چرا آنیا از انتونی خیلی خوشش نمیاد و چرا سنشون انقدر بالاست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا داستان رو نزاشتی ؟
خیلی مشتاقم بخونم فقط چرا اسم انتونی و انتونیو رو از داخل فوتبال رباتی تقلید کردی چرا انتونی ارن یگر کرش بیشتره اوتاکو ها در انیمه نبرد با تایتان ها هست و چرا عکس عروسی عکس عروسی در هنر شمشیر زنی انلاین هست؟ولی مشتاقم لطفا زود تر منتشر کن و داستانم زندگی یکی در میان رو برسی رو بخون میراکلسی هم نیست تمام بای
یا خدا من از ابنترنت در اوردم اینا کدوم برنامه هان 😭😭😭😭😭
مرسی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من ندیدم اینا رو ولی اسم آنتونی رو از اسم یکی از فامیلام گرفتم بازم شرمنده 😊
خب یه توضیح کوچیک بدم ندادم قبلا
اسم کوامی آنا پیکسیه 😅
و من رمز عبور این اکانتی که توش معرفیه رو یادم رفته بقیه ی پارتا تو این اکانته
مرسی 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
سلام
منم یه داستان نوشتم دوروزه در حال بررسی هست
اسمس هم زندگی جدید من هست! درباره ی میراکلس هست اما کلا با برای تو فرق میکنه! شخصیتهای اصلیش مری و آدرین و....... هستن!
داستانت خیلی قشنگ و جذاب بود! من که خوشم اومد! مرسی! پارت بعد رو زود تر بده! چرا انقدر داستان ن دیر تایید میشه؟
چقدر خوب حتما میخونمش 😅😅😘😘
مرسی گلم 🌹🌹
چشم 😻😻
آره تستچیه دیگه 😂😂
عالیه . بنظرم انیا سنش خیلی بالاس به خاطر اینکه نگهبانه یکی از جعبه معجزه گراست . آخخخ من از آنا خیلی خوشم اومد 😂
نه خوشگلم اشتباهه 🌸🌸😘😘
خوشحالم که خوشت اومده 😊😊
آره خودمم خیلی دوسش دارم
وای خیلی خوبه حتما بنویس
مرسی چشم 😘😘😘😘😘😘😘😘