
طبق نظرسنجی ای که انجام شد، از بین سه مجموعه ی ردپا و آن شرلی و سیزده صندلی، مجموعه ردپا انتخاب شد تا به صورت تست برای شما ارائه شود. امیدوارم لذت ببرید ✨

لطفا متن بالا را بخوانید👆..... مجموعه کتاب های ردپا ۴ قسمت هستند که هر کدام تقریبا ۲۷۰ صفحه می باشند. نویسنده ی این کتاب مالکوم رز هست و مترجم این کتاب(نشری که من دارم) زینب رضایی هستش. از نشر پیدایش. امیدوارم لذت ببرید ✨
اسکلتی کف کلاس افتاده بود و لوک هاردینگ متفکرانه دورش می چرخید. روی زانوهایش نشست و در حالی که کف دستانش روی زمین بود، نگاهی دقیق به اسکلت انداخت. هنوز به نمونه دست نزده بود. بدون اینکه سرش را بلند کند به قفسه سینه اشاره کرد و گفت:«مالْک(Malke)، یک بریدگی کوچک روی دنده ششم دیده میشه که به نظر میرسه اثر چاقو باشه. اسکنش کن باشه؟»
روبات گرد و پهن وارد کلاس شد، بالای استخوان ها ایستاد و اشعه لیزرش را بر نقطه ی مورد نظر تاباند. مالک:«این محل بریدگی با یک تیغ کم قطر است که با زاویه ی تقریبا چهل و سه درجه وارد بدن شده.» لوک:«از لبه ی بریدگی معلوم میشه چاقو به استخوان فرد زنده اصابت کرده و کار معلم های زیرک نبوده. تو چی فکر می کنی؟»
مالک:«من قابلیت فکر کردن ندارم. فقط آزمایش های جنایی رو انجام میدم و شواهد رو جمعآوری می کنم. اما تایید می کنم که بریدگی با وسیله ای تیز دارای لبه های ناهموار و روی استخوان زنده صورت گرفته.» لوک از روی شانه اش نگاهی به مالک انداخت و پرسید:«این اصلا اینجا چی کار می کنه؟» مالک با صدایی سرد و مردانه گفت:«سوال بی ربط!»
لوک:«خب منظورم اینه که این چه جور امتحانیه؟» __«امتحان نهایی علوم جنایی پیشرفته. سال یازدهم.» لوک نیشخند زد و جواب داد:«آره، پیشرفته! پس میشه بگی یک جراحت ساده با چاقوی پیش پا افتاده تو امتحان پیشرفته چی کار می کنه؟ من با چشم های بسته هم می تونم این رو تشخیص بدم» مالک:«غیر منطقی و غیر ممکنه»
لوک:«اوه، بیخیال مالک» مالک:«ابن امتحان نهایی سنجش قابلیتهاته، نه زمان بیخیال شدن.» لوک:«می دونی؟ تو واقعا کسل کننده ای. حالا بگذریم. بیا کاری رو که باید انجام بدم، انجام بدیم. اسکن برای یافتن دیانای لطفا.»((دوستان عزیز اگر نمی دانید دیانای چیست کامنت بگذارید تا براتون توضیح بدم))
مالک تمام قسمت های اسکلت را بررسی کرد و گزارش داد:«هیچ نمونه ای به جا نمانده.» لوک:«تار مو یا الیافی از لباس؟» مالک:«چیزی یافت نشد.» لوک می دانست که مطمئنا سرنخی برای کشف هویت قربانی و علت مرگش برای او به جا نگذاشتهاند و انتظار هم نداشت در آن امتحان پیشرفته جواب را حاضر و آماده تقدیمش کنند.
لوک:«امتحان سختیه. عصبی شدی مالک؟ نمی دونستم عصبی میشی.» مالک جواب داد:«بی منطقه. من یک ربات دستیارِ بازرس هستم. سیستم عصبی ندارم و عصبی هم نمیشم.» لوک:«نوشته ی حک شده پشت ساعت مچی رو ثبت کن لطفا.» مالک:«ک بزرگ، نقطه،س بزرگ،نقطه، عشق، ویرگول، ف بزرگ، نقطه، ا بزرگ، نقطه»
لوک:«اوم.» لوک بار دیگر دور نمونه چرخید. مربیان مدرسه یک انبار در از اسکلت داشتند که برای برگزاری امتحانات و یا انجام تمرینات از آن ها استفاده می کردند. این نمونه، قتل یک قربانی برهنه را صحنه سازی می کرد که به مدت پنج سال پنهان در آن مکان افتاده بود.
ممنونم که تا اینجا همراهم بودید♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی. ج.چ: ساینا
عالی بود❤️ چالش: کلارا :) دوست دارم یه اسم خارجی باشه