15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Dr.Nsi انتشار: 2 سال پیش 34 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این اولین داستانمه که داخل تستچی پست میکنم لطفا تا انتها بخونین و اگه خوشتون اومد بهم بگید Agape به حالتی میگن که از فهمیدن یه حقیقت دهنت باز بمونه و واقعا شگفت زده بشی ناظر عزیزم لطفا رد نکن
کاور رمان امیدوارم خوشتون بیاد و استقبال خوب باشه تا پارتای دیگه اشم بذارم
بوس بهتون
🔥💕
دوستامو دورم جمع کرده بودمو داشتم با ذوق براشون از امشب میگفتم:
+خلاصه هوا نم بارون گرفت اون خیلی جنتلمنانه لباسشو انداخت رو شونه هامممم
_هیححححح واییییییی
کل بچها جیغ جیغاشون دراومده بود و مسخره بازی میکردن
صدای دنگ گوشیم بلند شد از وسط جمع بلند شدم
+حتما خودشه مطمئنم پیام داده من رسیدم
بچها باز جیغ جیغ کردن و ذوق کردن روند کل خابگاه همین بود هربار که یکی یه شب خاطره انگیز داشت میومد همه با هم عر بزنیم
سمت گوشیم رفتم و از شارژ درش اوردم
شماره ناشناس بود تعجب کردم اخه منکه شماره اونو سیو کرده بودم
با خوندن عنوانه پیام
چشمم روی صفحه خشک شد
تصادف هولناک و سرنگونی ماشین.
زدم روش و تصویرو بزرگ کردم
پشتم لرزید
این ماشینه خودش بود
خاطرات امشب یکی یکی بدون اختیار جلو چشمام اومدن
دستمو گرفت سوار ماشین شدیم
ماشینی که اون لحظه خیلی نو و براق به نظر میومد دقیقا برعکسه این تصویری که برام فرستاده شده بود
با خنده گفتم چقدر ماشینتون بوی خوبی میده واقعا خوشم اومد
با لبخند برگشت سمتم و گفت صاحب ماشین چطور
لپام سرخ شد فهمیدم منظورشو ولی خودمو زدم به اون راه
_صاحب ماشین هم بوی خوبی میده
با حالت شیطونی گفت:دِ نشد دیگه منظورم قسمت دوم حرفتون بود
رومو برگردوندم و همونطور که زیرزیری میخندیدم گفتم: یادم نمیاد چی گفتم...
یادم بود خوبم یادم بود گفته بودم از ماشین خوشم اومده
ماشین مشکی رنگی که حالا توی این تصویر نصف رنگش ریخته بود جلوش کاملا جمع شده بود و زیر ماشین
اوو خدای من خون
پاهام سست شدن
سریع از صفحه خارج شدم دنبال شماره اش گشتم
زیر لب گفتم:
بردار بردار بیا بگو حالت خوبه بیا بگو همش یه شوخی بوده
تروخدا بردار
بوق بوق ...
مشترک مورد نظر پاسخگو نمیباشد لطفا پس از شنیدن...
اشکام بی اختیار ریختن روی گونه ام
دوباره تمام گرفتم
مشترک مورد نظر...
اشکام شدت گرفت متوجه شدم که بچها دورم جمع شدن
دور و برم خیلی سرصدا بود هرکسی یه چیزی میپرسید ولی من نمیشنیدم فقط یه صدا توی سرم تکرار میشد
این سومین نفر بود سومین نفر
تا الان با سه نفر قرار گذاشته بودم و هر سه نفر عاقبت خوبی نداشتن
من دشمنی نداشتم پس چرا همچین اتفاقی میوفته...؟
نفهمیدم گریه ام کی تبدیل به هق هق شده بود و دل زدن
بچها گوشیمو از دستم گرفتن
یکیشون بغلم کرد و یکی گوشی رو چک کرد
سریع به خودم اومدم
از بغل بچها خارج شدم و گوشی رو چنگ زدم
یه لباس برداشتم هرچیزی دم دستم بود و سریع از اتاق خارج شدم
یه دمپایی برداشتم و راهرو هارو پشت سر گذاشتم
خابگاه امروز شلوغ بود و شیفتِ نگهبانِ بی حواسی بود که همیشه راحت میشه پیچوندش
بین یه گروه از بچها که داشتن خارج میشدن منم خودمو جا دادم و خارج شدم
خابگاه ما خارج شهر بود این اطراف فقط یه پارک بود و مغازه هایی که الان یکیشونم حتی باز نبودن
بارون شدت گرفته بود و زمین ها سراسر خیس بودن یکم دور شدم و به پارک رسیدم
روی زمین نشستم
گوشیمو گرفتم زیر صورتم که بارون روش نریزه ولی بازم چند قطره اشک ریخت روش
توی گالریم میچرخیدم عکسای امروزو نگا کردم جوان مردم رو نگاه کن نباید هرگز راضی میشدم باهاش میرفتم بیرون من این بلارو سرش اوردم
من باعث تصادفش شدم هرکسی که حتی لحظه ای به من نزدیک میشه یه اتفاقی براش میوفته
گوشیو گذاشتم توی جیبم و خودمو یه گوشه جمع کردم
بذار یه مرور کنم که چیا شده
نفر اول بهم پیشنهاد داد ما با هم کافه رفتیم فرداش گوشیشو جواب نمیداد و پس فردا توی بیمارستان پیداش شد با دوتا دنده شکسته و یک دست و یک پای خورد شده و حافظه ای که هیچی رو یادش نمیاد
نفر دوم همکلاسیم بود توی دانشگاه ازش خوشم میومد من قدم جلو گذاشتم و اونم گفت که از من خوشش میاد و یهو از فرداش مرخصی گرفت کلاسای دانشگاه رو نمیومد و بعده چند ماه هم درخواست انتقالی داد و برگشت شهر خودشون
و سومی ام که اینطور شد چه اتفاقی داره میوفته شاید من واقعا نفرین شدم بعد از نفر اول نباید دوباره قرار میذاشتم
از خودم بدم میاد
یکی زدم توی سرم
و شروع کردم خودمو سرزنش کردن
با این حرفا بدتر دلم خون شد و گریه ام شدت گرفت دوباره گوشیمو دراوردم و شماره اش رو گرفتم بازم جواب نداد گوشیو توی مشتم فشار دادم عی خدا لعنت به همه چیز همونجور که با عصبانیت گوشیو فشار میدادم یهو فکری به ذهنم رسید
برگشتم توی پیام ها
شماره ناشناسی که بهم وقوع این حادثه رو خبر داده بود پیدا کردم
چقدر شماره عجیب و رندی...!!
صفر نهصدو نه نه نه نه نه تا اخرش نه
یکم ترسیدم دستم میلرزید و روی ایکون تماس نمیرفت لرزم شدت گرفته بود ترس و هوای سرد به لرزیدنم دامن زده بودن توی یک حرکت بدون فکر چشمامو بستم و ایکون تماسو لمس کردم
یک بوق
دو بوق
دنبال بهونه میگشتم که قطع کنم ته دلم گفتم اگه سومین بوق هم برنداشت قطع میکنم تماسو
چقدر فاصله افتاده بین این بوق تا بوقه بعدی
بوق
گوشیو از گوشم فاصله دادم و خواستم تماسو پایان بدم که یهو صدای بمی تماسو جواب داد
+بله
زبونم بند اومده بود منی که این همه حرف داشتم حالا توی این لحظه ساکت ساکت شده بودم نمیدونستم چی باید بگم
+بپرس
تعجب کردم
اون میدونست من کی ام مگه نه هیچکس نمیگه بپرس اون این کارارو انجام داده
صدام انگار از ته چاه میومد
_تو...تو....تو...این بلارو سرشون...اوردی؟
صدای قهقهه توی گوشم پیچید لرز کردم قهقهه از داخل پارک بود یا از داخل گوشی؟ یا از جفتش؟
سرمو بلندو کردم به اطراف نگاه کردم لعنتی پارک چقدر خلوت و تاریکه اینجا که همیشه شلوغ بوده
+بهشون گفتم تو ماله منی باهات نرن بیرون خودشون به حرفم گوش نکردن
مغزم اوردوز کرد
ترس سراسر وجودمو گرفت
همونطور گوشی دم گوشم بلند شدم
به سمت خابگاه قدم تند کردم
هیچکدوممون حرفی نمیزدیم
صدای نفس هاش از پشت تلفن میومد
صدای قدم هایی از پشت سرم به گوشم خورد
قدم هامو تند تر کردم و
تقریبا میدویدم جرعت نداشتم برگردم پشت سرمو ببینم
صدای قدم ها هم تند تر شد
صدای نفس های پشت گوشی ام همینطور
گوشیو از گوشم برداشتم و با اخرین توانم دویدم
زجه میزدم
صدای قدما خیلی بهم نزدیک بودن
نفسم بالا نمیومد ولی نباید متوقف میشدم
سر در خابگاهو که دیدم نفس راحتی کشیدم و یه لحظه غافل شدم ک باعث شد دستی از پشت لباسمو بگیره
قبلش به شدت داشتم فرار میکردم و اون شخص که مانعم شده بود باعث شد تعادلم به هم بخوره و بیوفتم زمین
چشمامو باز کردم
سایه یه نفر افتاده بود روم یه شخص قد بلند
من کامل روی زمین دراز کشیده بودم و اون بالای سرم واستاده بود
قفل کرده بودم و تکون نمیخوردم
این همون شخص بود؟
توی سرم سوالات تکرار میشدن ولی نمیتونستم حرفی بزنم با خودم فکر کردم
یعنی اگه بخوام باهاش درگیر شم میتونم از پسش بر بیام؟
نگاهی به قد و هیکلش کردم
عمرا
سرمو برگردوندم و پارکو نگاه کردم
هیچکس
حتی یکنفر نبود
اصلا چرا اینقدر دیروقت از خابگاه زدم بیرون وای خدای من حاضریم خورده شده نگهبان نفهمید که اومدم بیرون یعنی تا فردا هیچکس دنبالم نمیگرده...
ولی دوستام؟
اونا حتما دنبالم میگردن اره حتما
دوباره سرمو بلند کردم توی پارکو نگا کردم به امید دیدن یکی از دوستام
یه صدایی از درونم بهم تلنگر زد:
سه نفر به خاطر تو اینجوری شدن کافی نیس؟ داری دوستاتم وارد این بازی میکنی؟
نا امید سرمو روی اسفالت گذاشتم و دوباره به اون زل زدم هراتفاقی میوفته دیگ نباید کسی به خاطر من اسیب ببینه
دنبال یه فرصت بودم که حواسش پرت بشه تا فرار کنم
همونطور که لباساشو میتکوند صدای پوزخندشو شنیدم
+چجوری روی زمینِ خیس با این سرعت میدویدی؟یعنی اینقدر ترسیده بودی؟)
کار سختی نبود که تشخیص داد این صدا همون صدایِ شخصِ پشتِ تلفنه
به سایه اش زل زده بودم ای کاش زاویه نور جوری بود ک منم چهره اشو میدیدم
چرا مثل احمقا خشکم زده بود؟ چرا هیچ کاری نمیکردم و فقط به حرکاتش خیره مونده بودم؟
بینیمو کشیدم بالا دوباره به حرف اومد
+تو که روزا که با کیمیا و سولماز از دانشگاه برمیگردی یا جمعه هایی که صبح میری کوهنوردی یا برای تعطیلات که داری برمیگردی شهرتون خوش صحبت تر از این حرفایی و با همه گرم میگیری الان چرا اینقدر ساکتی)
شوک وحشتناکی بهم وارد شد
اون از کِیِ که داره دنبالم میکنه تا چه حد ازم میدونه؟
چشمام گرد شده بود و لرزش بدنم دوباره شدت گرفته بود
اشکام دونه دونه ریختن روی گونه ام چقدر احمقم چجوری نفهمیده بودم همچین ادمه خطرناکی این همه مدت تعقیبم میکنه؟
اشکام کل صورتمو گرفتن و چشمام تار شد
به یک لحظه اون خم شد از لباسم گرفت و من رو به زور بلند کرد
زانوهام توان ایستادن نداشتن واقعا شوک بهم وارد شده بود نزدیک بود بیوفتم که از شونم گرفت
قدم تا شونه اش هم نمیرسید و بازم اون پشت به نور بود و نمیتونستم ببینمش چشمای ترسیده امو دوخته بودم به جایی که حدس میزدم چشماش باشه بالاخره زبونم باز شد
_تو کی هستی؟چی میخوای از زندگیم؟
سرشو تکون داد و پوزخندی زد
+خیلی زوده برای فهمیدنش
داشتم حرفشو توی سرم معنی میکردم که یهو دستمالی جلوی دهنم گرفت به شدت خودمو تکون میدادم و لگد میپروندم صدای جیغ هام توی دهنم میموند و اخرین چیزی که یادم موند دستهایی بود که مانع افتادنم روی زمین شدن و تاریکی و سکوت.......
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
های لاو 🍓🌊
من توت فرنگی ام^_^ و به همه کمک میکنم که تبدیل به یه نویسنده بهتر بشن ^_^
خوشحال میشم ازم حمایت کنی لاو
پین؟
یادم رفتا تصویر بذارم براش الان بین دوراهی پاک کردن یا بیخیالش شدن موندم:///
ایده اسم رمانم از تست دوسته عزیزم
Jeff Sstur
گرفته شده
بازم ممنونم ازش:)💗
عررررررررر خیلی خوب بودددددددد
فایتینگگگ🥲🔮🤍
بوووسسس مرسییی فایتینگ💗
قشنگ بود👍
مرسی عزیزم:)))
وای دوسش داشتمممم
قلمت خیلی خوب بودددد
بذار تروخدا اون طرف مافیا بود یا قاتل چی بود وووییی
بوسس چشم عزیزم راستی مرسی واسه اسم