دیدمش.مثل بچه ها کنار رود سنت نشسته بود پاهاش آویزون بود و تکونشون میداد.رفتم پیشش وقتی دیدم بلند شد پرید بغلم(ناظر ۲ تا دخترن)آلیا:مریییییی.مرینت:منم دلم برات تنگ شده بود اما میشه ولم کنی بزاری نفس بکشم؟آلیا:ببخشید.دلم برات تنگ شده بود.مری:منم هرچند دوباره باید برم.آلیا:منظورت صفره کاری با آدرینه؟مری:آره.آلیا:مهم نیست چند وقت دیگه نبودت رو تحمل میکنم بالاخره که بر میگردی.مری:درسته،میای بریم شهر بازی؟آلیا:ok.اول رفتیم بستنی و پشمک خوردیم.آلیا:بیا بریم چرخ و فلک.مری:باشه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
مثل همیشه عالی ❤
عالی بود
ممنون