
سلام سلام این پارت و یه روز بعد نوشتن پارن قبلی میزارم خیلی هیجان انگیز و اکشن عه کاملا نامرتبط با داستان اصلی حتما لایک کنید چون واقعا ارزش داره ❤❤❤
همیشه وقتی یه چیزی رو گم میکنیم پیدا کردنش سخته به جز اون موقع هایی که مامانا میان کلا هیچ چیز گم شده نیس تا زمانی که مامانا هم نتونن پیداش کننن 😂😂 داستان زندگی هم همینه هیچ وقت چیزی گم شده نیس آخر سر یکی پیداش میکنه حالا میخواد رفتگر محل باشه یا رییس جمهور شایدم نا مربوط ترین آدم دنیا
پناهگاه * امی : ریموس تو چی از یادگاران مرگ میدونی ؟ لوپین : یعنی میخوای بگی چیزی ازشون نمیدونی ! امی : معلومه که میدونم میخوام ببینم که الان دست کین ؟ لوپین : خب شنل که معلومه و فک کنم حدس میزنی ، امی : آره دست اون پسره پاتره بقیه اش چی ؟ لوپین : در مورد سنگ چیزی نمیدونم ولی چوبدستی کهن .. امی : چوبدستی تو از ابر چوبدستی خبر داری ؟ لوپین : هیس الان تانکس میفهمه آره میدونم شایعات میگن دست دامبلدور بوده . امی : دامبلدور که مرده ! لوپین : آره ولی قدرت چوب دستی زنده موند . امی : داری میگی قبل مرگ چودستی وفاداریش تغییر کرده ؟ لوپین : خودت چی فک میکنی خانواده تو چوبدستی سازن . امی : پس یعنی الان دراکو بدون اینکه بدونه صاحب ابر چوبدستی عه وای نه جونش در خطر عه من باید برم سراغش
لوپین : شوخیت گرفته عمارت مالفوی ها الان یه مقر عه همین طور ... امی : خونه من درسته ؟ لوپین : خوبه خودتم میدونی . امی : پس نقشه اینه ما میریم هاگزمید البته قبلش باید بریم آکسفورد شایر چون باید دوباره معجون مرکب بخوریم من تنها میرم تو و تانکس و توی هاگزمید میبینم حواستون باشه جلب توجه نکنین حوصله درد سر دوباره رو ندارم . لوپین : امی تنها نمیتونی بری ؟ امی : من اونجا بزرگ شدم تمام سوراخ سمبه هاشو میدونه نگران نباش تو فقط یکم معجون مرکب پیدا کن
@ آکسفورد شایر عمارت تامسون ها @ امی با خودش : اینجا افتضاح ترم شده خب صب کن حالا باید کی بشیم من که معلومه خدمت کار خونمون خانم جنکینز ریموس هم بابام تانکس هم مامانم چه شود خب این باید کت بابام باشه صب کن آها خوبه خوبه حالا این موی طلایی ماله کیه معلومه دیگه مامان خانوم صب کن اگه اون اینجا باشه چی من من باید ببینمش آره مطمئنم وقتی کارم تموم شد میرم میبینمش خیله خب حالا خانم جنکینز صب کن شاید طبقه پایین باشه آره اون پایینه ای گربه بد همیشه از این گربه هه بدم میومد خب اینم انباری اینم یه موی سفید از خانم جنکینز حالا * صدای پا میاید امیلی پنهان میشود یک نفر گریه کنان وارد انباری میشود . امی : مامان تویی . مامان امیلی : اوه عزیزم تو تو اینجایی 😢😢😢 اینجا چی کار میکنی ااون لسترنج اینجا عه اگه تو رو ببینه کارمون ساختس امی : نترس مامان تو رو با خودم میبرم نترس ققط خب باید سریع از اینجا خارج بشیم باشه . ورونیکا : عزیزم من نمیتونم اینجا زندانی اینام . امی : ولی من فراریت میدم نترس صب کن باید بریم بیرون
حیاط *** امی : مامان دسته منو بگیر . ورونیکا میخوای غیب و ظاهر بشی آخه من تو این کار نترس مامان الان میریم *** هاگزمید کوچع متروک لوپین : امیلی تو سالمی . امی : سالم تر از سالم و اینم مامان خانوم . لوپین : اوه ورونیکا فک کردیم تو گم شدی . امی : شما همو میشناسین . لوپین : مامانت هم دوره ما بود چه دورانی بود . تانکس : مو ها رو اوردی . امی : معلومه که اوردم . ورونیکا : شما میخواین چی کار کنین ؟ امی : مامان تو همین جا بمون تانکس و ریموس میان سراغت و میرید یه جای امن قول میدم قول میدم بازم همو ببینیم باشه دوست دارم . ریموس : خیله خب فیلم هندی نکنیم مو ها رو بریز
امی : خب چه شکلی شدم ؟ریموس # پیتر پاتی گرو : عالی 😂😂 امی : ریموس تو که دم باریکی . ریموس : چییییی ؟ تانکس # ورونیکا تامسون : یه نگا به خودت بنداز . امی : واییی من که گربه خانم جنکینز شدم ای بخشکه این شانس . ریموس : زود باشین داره میاد حالا نقشه اول من میریم سرشو گرم میکنم بعد تانکس تو میای داخل کافه یه زد و خورد کوچولو میشه بعدش قاب آویزو میدیم امی امی هم فرار میکنه قبوله . امی : قبول قبول فقط تو رو خدا به کسی نگین من اینجوری شدم آبروم میره . لوپین : نترس
# کافه # مالفوی تو اینجا چی کار میکنی ؟ دریکو : پاتی گرو تویی لعنت بهت آقا برو برو اومدم اینجا یکم تنها باشم بسه جان مادرت اه . تانکس داخل میشود . تاکنس : ریموس. لوپین : امیلی بیا تو گندش در اومد . امی : خب خدا رو شکر به حالت عادی برگشتم دریکو تو اینجا چی کار میکنی ؟ دریکو : اامی تویی ؟ امی : خب آره ما ما اومدیم اینجا صب کن تو تو اینجا . جمعیت بیرون : فرار کنین قاپ زنا اومدن !! امی : ای زرشک. قایم شین ای بابا شما هم که به حالت عادی برگشتین زود باشین .

تانکس : امی اون اون قاب آویز اوناهاش . امی : دارم میبینم . ریموس امی گردن بند و بر دار . تانکس : ریموس قاب آویز نه گردن بند . قاپ زن : ساکت باشین یه صدا هایی میاد . ریموس : اکسپریاموس. دریکو : امی فرار کن . امی : نه دوباره قایم نمیشم
خب خب دیگه کات در جای حساس ببهشید اگه بد بود 😦😦 چالش : برای پارت بعدی یه چالش بگو هر چی بگید همدنو میزارم البته جالب ترینشون ❤❤ بای لایک و کامنت و چالش یادت نره ❤ 💖 💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم پارت بعد کی میاد مشتاقم ببینم چی میشه
سه روز گذاشتمش قسمت بعدیش رو هم همین طور بخدا نمیدونم کی منتشر میشه احتملا یه هفته دیگه 😢
بچه ها یه سوال
پروفایل جدیدم خوبه ؟
کسی عکس از لوتین نداره 😢
هر جی عکس از ایدریل میزارم اصن معلوم نیس من الف ام 😐 چی کار کنم.
اینم قشنگه ^_^ اسمشون مثل لوتین و... رو به انگلیسی تو گوگل سرچ کن یه عالمه عکس برات میاره منم برای هری پاتر این جوری می کنم
راستی جواب چالش رو اون پایین دادم :)
خیلی قشنگه💖💖💖
من که ندارم😕
عالییییییییی خیلی منتظر این پارت بودم
عالیییی
خب چالش برای پارت بعد میتونی اینو بزاری مثلا:میتونی یه مرگخوار باشی و با کسی که خیلی دوسش داری ازدواج کنی ولی لرد سیاه بهت یه ماموریت بده که مادر و پدرت رو بکشی یا عضو محفل باشی و با کسی که دوسش داری هیچوقت ازدواج نکنی و پدر و مادرت زنده بمونن
فقط این چالش به ذهنم رسید به هر حال داستانت محشره و معرکه هست و فوق العاده
واقعا خیلی عالی داستان می نویسی.خیلیییییی خوب بود😄🏆🥇
😬فقط یه سوال اعضا محفل می دونن که امیلی مرگخواره و بهش اعتماد دارن؟
خب به اسنیپ هم اعتماد داشتن دیگه یا خیلی های دیگه که جاسوس بودن
راست اعضای کمی از محفل میدونن و اینکه امیلی خودش نخواست مرگ خوار بشه
عالی عالی عالی بود!💜💜💜
بی صبرانه منتظر بعدیام! ^-^
چالش: بگو: فرض کنید شما یه ماگل هستید (البته الانم هستیم😐😂) بعد یه روز مرگ خوارها پیشنهاد میدن اگه یه کار بد براشون انجام بدید شما رو جادوگر میکنن و میتونید تا آخر عمر تو دنیای جادویی باشید و همون موقع اعضای محفل هم میگن اگه برای اونا یه کار خوب بکنید میتونید فقط یه هفته برید دنیای جادویی رو ببینید فقط و فقط هم یک هفته
حالا کدومو انتخاب میکنید؟
به نظرم این چالش خوبه😁
عالی همینو میزارم ❤
مرسی که نظر دادی
عالیییی بود 💙💙💙💙💙😍😍😍😍
برا چالش والا نمد😕
ممنون زینب جونم
وای این پارت خیلی خوب بود مخصوصا اونجا که امیلی گربه شد😂😂😂
ولی جدا از شوخی واقعا خوب اصنم بد نبود👍👍😍😍
خب یه سوال:(البته فک کنم این از اونایی نباشه که روحتو آزار میده)مگه عمارت تامسون ها از مالفوی جدا نیست خب پس چجوری امیلی گفت اونجا خونمه؟🤔🤔🤔🤔
راستی ببین اگه پشت سر هم بزاری تستچی تستاتو زودتر منتشر می کنه😁😁💖💖
ممنون ساحل جونم
ببین اشتباه گرفتی اونا رفتن آکسفورد شایر تا مو پیدا کنن واسه مجعون مرکب منظطور امی این بود که و خونه من ؟ یعنی خونه منم یه مقر عه مثه خونه مالفوی ها
پارت بعدی رو همین امروز میزارم امیدوارم زود تایید شه
خیلیییی خوب بود❤❤❤❤❤❤ چالش: باور کن چیز خاصی به ذهنم نمی رسه ولی همین جوری یه چیزی میگم! خب الان قاب آویز دست امی و... هست و خب مرگخوارها به محفلی ها حمله کنن و اونا رو دستگیر کنن و مرگخوارها در ازای قاب آویز، محفلی ها رو آزاد کنن! و این وسط قاب آویز گم بشه و دراکو پیداش کنه و بده به لوسیوس! لوسیوس هم اونو بفروشه و خریدار قاب آویز در طی حمله ی مرگخوارها بمیره! و قاب آویز الان دست پسر فروشنده هست و اونم یه اسلیترینیه و حاضر نمیشه اونو بده!
وای خدا چی شد!!! نمیدونم منظور چالشت همین بود؟
لیلی ذهن خونی بلدی 😐😐
درسته آره همین تئوری بود که بستم به ریش داستان
منظورم از چالش این بود یه چالش بگو واسه پارت بعدی 💖💖
آخه من زیادی رفتم تو داستان😂😂😂
ببخشید اصلا منظور چالشت رو نفهمیدم! فکر کردم گفتی که برای چالش، ادامه ی داستان رو خودتون حدس بزنید!
چالش: بری هاگوارتز ولی کسی بهت محل نزاره یا ماگل باشی ولی با بازیگر مورد علاقت ازدواج کنی؟!
خیلییییی عالییییـــی بود!
پارت بعــدیـ رو زود زود بـزار✨💙
ممنون لاوم 💖💖😌