پارت 12 ناظر پلیز منتشر 💚♥
هری : لورا الان کجا میری ؟ لورا : ببین نمی خوام تنهاش بزارم اون حالش خوب نیست فعلا میرم پیشش می بینمت خدافظ هری : خدافظ لورا : تو خیابونا راه می رفتم من چرا انقد نگرانشم...چرا انقد باید کسی که ازم متنفره واسم مهم باشه چرا باید دوسش داشته باشم..... رسیدم کنار عمارت پایین در یه کاغذ مچاله شده افتاده بود بازش کردم چیزی که توش نوشته شده بود واقعا عجیب بود چشمم به پایین صفحه افتاد با خط ریزی نوشته بود برای لورا وینسلت چ..چی این نامه برا منه ؟ مگه...مگه من چه حسابی با این آدم دارم در عمارت باز بود رفتم داخل و وارد خونه شدم.... دراکو : چرا برگشتی ؟ به هر حال کنار من اصلا امنیت نداری برو پیش همون پاتر لورا : دراکو بسه من...من می خوام کنار تو باشم دراکو : که فریبم بدی؟ که بعد بزاری بری ؟ لورا : من کِی تو رو فریب دادم ؟ دراکو : تو نه ولی هر کی که می شناختم فریبم داده حتی دوستام تو ام فکر نکنم با بقیه فرقی داشته باشی لورا : اینو که گفت اشک تو چشام جمع شد....پس یعنی حتی...به..به منم اعتماد نداری درسته ؟ دراکو : ببین لورا من به هیچکس اعتماد کامل ندارم ولی لورا : خب از اول...بگو..بگو نمی خوای پیشت بمونم...ولی حتی اگه بهم میگفتی...من..من نمی رفتم نمیتونم با این حالت تنهات بزارم می فهمی ؟ من درکت میکنم...کاری که تو هیچوقت نمی کنی...دراکو : چطور بهم اعتماد داری ؟ من می خواستم تو رو بکشم...اونوقت تو اینطوری حرف میزنی ؟ واقعا درکم میکنی؟ اگه درکم می کنی...فقط برو چون هر لحظه که چشمم به چشمات میوفته یاد اون تام میوفتم هر لحظه نفرتم ازت بیشتر میشه...اگه منو درک میکنی برو...برو دیگه..دیگه پاتو داخل این خونه نزار...فقط دیگه نمی خوام چشمام تو چشمات بیوفته..... لورا : با حرفاش قلبمو خورد شد...خب...خب اصلا اشتباه کردم از اون روز اول که اومدم تو این خونه....دیگه نمی مونم...واسم مهم نیست...حتی اگه...حتی اگه اتفاقی واست بیوفته...مهم نیست با سرعت رفتم سمت درو واسه آخرین بار نگاهی بهش انداختم اشکی از روی گونم سر خورد در و محکم بستم اشکام صورتمو خیس می کرد ولی اهمیتی ندادم واسم مهم نیست....دیگه حتی بهش فکر نمی کنم...هر چند با این حرفا داشتم خودمو گول می زدم...هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم....هیچوقت حرفاش از ذهنم بیرون نمیره...گیتار زدنش....لبخنداش...عصبی شدناش هرگز...از فکرم بیرون نمیره.... اصلا دیگه اینجا نمی مونم....میرم جایی که هیچکس نباشه...خودم تنها باشم ولی کجا رو دارم برم....میرم کشور دیگه...هرچی ازش دور تر باشم بهتره به خودم اومدم ماشینی با سرعت داشت میومد سمتم رفتم کنار...نفس عمیقی کشیدم نزدیک بود.... کاش...اصلا با توی بی احساس آشنا نمی شدم....یاد وسایلم و لباسام افتادم تو خونه اونه راهی که رفتمو برگشتم با تردید دستمو روی زنگ فشردم اما آرکا درو باز کردم آرکا : اومدی؟ لورا : این اومدن طولانی نیست فقط اومدم وسایلمو بردارم آرکا : واقعا می خوای بری ؟ لورا : سعی کردم...سعی کردم به حرفات عمل کنم...سعی کردم درکش کنم ولی..ولی اون همه چیزو خراب کرد....وارد خونه شدم و بدون هیچ نگاهی بهش رفتم طبقه بالا وسایلمو با عصبانیت و ناراحتی جمع میکردم..... دسته چمدونو تو دستم می فشردم از پله ها پایین رفتم بدون اینکه نگاهش کنم گفتم...خدافظ برای همیشه......
آرکا : لورا...نرو لورا : موندن من فقط حال اونو بدتر میکنه....مراقبش باش خدافظ از عمارت خارج شدم چمدونو دنبال خودم می کشیدم تا اینکه رسیدم به فرودگاه واسم مهم نبود کجا میرم...فقط می خواستم با اولین پرواز از لندن برم...سلام اولین پرواز این هواپیما برای کجاس؟ + سلام آلمان قصد دارید برید ؟ لورا : ب..بله + بیست دقیقه دیگه پرواز داره می تونید بشینید.... لورا : رو صندلی نشستم حتی از هری و کلارا هم خدافظی نکردم...ولی مهم نیست نمی خوام کسی پیدام کنه صدای بلندگو تو گوشم پیچید ( مسافرین پرواز آلمان هواپیما پنج دقیقه دیگر پرواز میکند) لورا : سر پا وایستادم نگاهی به آدما انداختم همه می خندیدن و خوشحال بودن...فقط من بودم که خنده از روی لبام خشک شده چمدونو دنبال خودم کشیدم و وارد هواپیما شدم روی یه صندلی کنار پنجره نشستم و هنزفری و توی گوشم گذاشتم و آهنگ lovely رو گوش می دادم یاد اولین بار که تو ماشینش نشستم افتادم می گفت این آهنگ زندگیشو توصیف میکنه...من که سعی کردم درکش کنم ولی...ولی خودش قلبمو خورد کرد چشمامو بستم که هواپیما به پرواز در اومد..... دراکو : کجا رفت ؟ آرکا : اگه انقد واست مهمه چرا قلبشو شکوندی؟ دراکو : کجا رفت ؟ آرکا : نگفت..فقط واسه همیشه رفت به خاطر تو دراکو : جای دوری نمیتونه بره آرکا : از کجا انقد مطمئنی؟ اون هر جایی ممکنه رفته باشه حتی از لندن ممکنه رفته باشه دراکو : حس بدی داشتم...من چکار کردم ولی...ولی تقصیر من چیه همش به خاطر اونه که زندگیم داغون شد...کاش زمان بر میگشت عقب به همون روزی که اسمشو پرسیدم اگه برمیگشتم عقب دیگه این همه خاطره ازش جا نمی موند..... دلم واسش تنگ میشه اما ازش متنفرم....متنفرم لورا هری : نشسته بودم رو کاناپه و تلویزیون نگاه می کردم که گوشیم به صدا در اومد نگاهی به اسمش انداختم کلارا ؟ الو کلارا : هری...هری لورا کجاست ؟ هر چقدر بهش زنگ میزنم جواب نمیده هری : چی ؟ یکم پیش همراش بودم کلارا : مگه اومدی لندن ؟ هری : آره صبح اومدم الان میرم دنبالش گوشیو قطع کردم و توی جیب کاپشنم گذاشتم و رفتم بیرون بارون نم نم می بارید یادم افتاد گفت میره پیش مالفوی خونشو بلد بودم قبلا بهم گفته بود یه عمارت بزرگه.....دستمو روی زنگ در گذاشتم درو باز کرد دراکو : تو اینجا چی می خوای ؟ هری : لورا کجاست ؟ دراکو : اینجا نیست برو پی کارت دیگه قرار نیست اینجا بیاد هری : یعنی چی...چی بهش گفتی کجا رفته ؟ دراکو : نمی دونم ولم کن...... در و محکم بستم
هری : مشتی به در زدم و برگشتم کوچه به کوچه های لندن و می گشتم اما خبری ازش نبود بارون شدید تر شده بود و رعد و برق شدیدی تو آسمون می پیچید آخه کجایی لورا....کجایی لورا : با صدای مهماندار از خواب بیدار شدم که می گفت رسیدیم پیاده شدم آلمان....قشنگه تو خیابون راه می رفتم و چمدونو دنبال خودم می کشیدم تا به جایی برسم باید یه خونه بگیرم..... کلید و توی دستم فشردم و به در انداختم اجاره زیادی نداشت و می تونستم اجاره رو بدم خونه تقریبا کوچیکی بود که یه دونه اتاق داشت دیوار های خونه سفید رنگ بود آشپزخونه کوچیکی هم داشت که کلا با تم قهوه ای خوشرنگی ساخته شده بود مبل های راحتی سبز کمرنگ دور تا دور خونه رو گرفته بود پنجره تقریبا بزرگی هم روبه روم بود که با پرده سبز پاستلی پوشیده شده بود چمدونو روی زمین گذاشتم و رو مبل نشستم از این به بعد دیگه برنمیگردم لندن....دیگه نمی خوام ببینمش حتی یه بار رو مبل دراز کشیدم و چشمامو بستم کلارا : الو هری چی شد ؟ هری : هیچی...پیدا نشد...همه جارو گشتم فقط..امیدوارم تو لندن باشه به رون زنگ زدم گفت اونجا هم نرفته دراکو : اشکام روی صورتم خشک شده بود انقد که گریه کرده بودم واقعا بهش بد کردم....ولی...ولی جواب قلب شکسته منو کی میده حرفاش تو سرم اکو می شد ( من درکت میکنم ) این حرفش اصلا از ذهنم بیرون نمیره رفتم طبقه بالا تو اتاقش عطر خوشبویی توی اتاق پیچیده بود روی تخت نشستم همه چیزو برده بود تنها چیزی که باقی مونده بود خاطراتش بود نباید اجازه می دادم بره....نباید اون حرفارو بهش میزدم لورا الان کجایی حالت خوبه ؟ ( 3 سال بعد ) دختر بدو سریع تر مشتریا منتظرن اگه انقد دیر سفارشو ببری نمیزارم اینجا بمونی لورا : چشم خانم...خب یه قهوه تلخ و شکلات شیری بفرمایید آقا....× ممنون ولی یکم دیر سفارشو اوردی از این به بعد زود تر بیا من عجله دارم.... لورا : چشم.....بعد از اینکه اومدم آلمان به پول نیاز داشتم الان گارسون یه کافه شیک شدم حقوق خوبی داره حداقل خرج زندگیمو میده مدیرش خیلی بد اخلاقه ولی مهم نیست اینجا حالم بهتره....
لورا عجله کن....لورا : چشم اومدم خانم ویمز... × لورا کار امروز تموم شده میتونی بری اینم پولت لورا : ممنونم...لباسمو عوض کردم و از کافه رفتم بیرون باد خنکی می وزید ولی در مقابل گرمای تابستون چیزی نبود آفتاب مستقیم به صورتم می تابید....توی آلمان زندگی تازه ای شروع کردم درسته هیچ دوستی ندارم...ولی تنها زندگی میکنم گوشی قبلیمو دور انداختم و یه گوشی جدید خریدم که جز خانم ویمز شماره کسی توش نیست راه افتادم سمت خونه کلید و به در انداختم و وارد شدم..... زنگ زدم و یه پیتزا سفارش دادم دراکو : روز به روز کابوسایی که می دیدم بیشتر میشد به خاطر حالی که داشتم کسی کنارم نبود چون هر لحظه عصبی تر میشدم دلم واسه لورا خیلی تنگ شده بدون اون خونه تو تاریکی فرو رفته هیچ بوی غذایی تو خونه نمی پیچه...دلم واسه لبخنداش...حرف زدناش تنگ شده 3 سالی میشه که ندیدمش سعی کردم فراموشش کنم ولی نمی شد خاطراتش تو ذهنم تکرار می شد..... پدرم چند روز پیش گفت کارش تو فرانسه فعلا تموم نمیشه.... حتی گفته باید برم شرکتی که تو آلمان داریم آخه مدیر اونجام وسایلمو جمع کرده بودم موهامو شونه کردم و مقدار کمی از ادکلن تلخ روی میزم زدم و از عمارت رفتم بیرون و سوار ماشین شدم......
ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه💚♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعد نمیاد؟
اومد
پارت بعد بررسیه....
امروز پارت میدی دیگههههه؟
آرع الان دارم مینویسم💚
ذوق مرگ میشوم
تازهداستانتوشروعکردمخیلیییقشنگههه
واقعا مرسییییی خفنم💚♥
آجی میشی؟
حتما...♡
لونا 14💚
سارا ۱۳
خوش
عالی بود پارت بعدیی لطفااااا
مرسییی امروز میزارم💙
منتظرم پارت بعد کووووو
تنکس کیوت♥💛
درس دارم ولی اگ وقت شد میزارم
عالی بووود
آهنگ مورد علاقم...تو داستانته :')
تنکس خفنم💙♥
عه جدی عالیه☺
یکی دیگه
نمیشه یه پارت دیگه هم امروز بدییییی
درس دارم💔 ولی شاید بزارم احتمالش کمه ساری☺..♡
هعییی بزاررر