
هاییاینداستانیکهداریمیخونیتوسطدوتانویسندهنوشتهشده.منرزیم.منوخواهرمتصمیم گرفتیمتانویسندههایخوبو فعالیبشیمپسآزمونحمایتوپشتیبانیکنید.تنکیو🌚💜
از زبان رزی:سلام من رزی(رزی نقش ا.ت رو داره) هستم ۱۸ سالمه و یه خواهر دوقلو دارم که اسمش لونا هستش و هر کاری که من میکنم اون هم دلش میخواد انجام بده یعنی یجورایی بهم حسودی میکنه.من کار آموز یه کمپانی به نام وای جی هستم و هنوز دبیو نکردم. امروز قراره بریم مدرسه شنیدم قراره امروز یه پسر خیلی کیوت و جذ.اب به مدرسمون بیاد اسمشو نمیدونم ولی میگن یه فرد معروفه و آیدله. رزی:لونا بیا بریم ساعت ۷ شد الان دیرمون میشه.لونا:اومدم. رسیدیم به مدرسه هنوز زنگمون نخورده بود به خاطر همین توی حیاط نشسته بودیم که یهو در حیاط مدرسه باز شد و یه ماشین خیلی خفن وارد حیاط شد.
به محض اینکه در حیاط باز شد همه دخترا از جمله لونا به طرف اون ماشین حمله ور شدن که فهمیدم که همون پسر معروفه هست . وقتی دیدمش قلبم تند تند میزد حس میکردم ع**اش*قش شدم اون خیلی کیوت بود.شبیه ماهی بود که توی شب میدرخشه؛لونا اومد و دستمو کشید و بلندم کرد و کشوندم سمتش.رزی:یااااا چیکار میکنی ولم کن.لونا:نمیخوای ازش امضا بگیری؟مطمئنم که دوست داری پس بیا بریم
کل مدرسه من رو میشناختن به خاطر زیبایی که داشتم لقب ملکه رو گرفته بودم به خاطر همین دخترا نگاهشون به من افتاد نگاه های خیلی سنگینی روی خودم حس میکردم متوجه شدم اون پسره(نویسنده¹:بچم اسم داره هاا)به من زل زده بچه ها یه راه باریکی برای من باز کردن و تونستم از بینشون رد بشم و بلاخره رسیدم بهش.لونا دستمو ول کرد. متوجه شدم اون میخواسته از من استفاده کنه تا دخترا رو بکشونه کنار که خودش بره و از پسره امضا بگیره.یه برگه از جیبش در آورد و جلوی پسره گرفت.لونا:موچی جونم میشه بهم امضا بدی؟جیمین:چرا که نه.
وقتی موچی صداش کرد اولش فک کردم اسمش موچیه ولی چرا همه دخترا جیمین صداش میکردن شاید موچی لقبشه؟ همینطوری تو فکر بودن که فهمیدم یه نفر داره صدام میکنه از تو فکر اومدم بیرون و به خودم اومدم و فهمیدم جیمینه که داره صدام میکنه. از اونجایی که اسمم روی فرم مدرسمون بود متوجه شد که اسمم پارک رزیه. جیمین:خانم پارک؟رزی:بله با من بودید؟لونا:کجایی دختر حواست کجاست سه ساعته داره صدات میکنه.رزی:معذرت میخوام با من کار داشتید؟
جیمین:تو هم امضا میخواستی؟ لونا:نه اون خواهر منه و یه امضا برای هردومون کاف...میخواست به حرفش ادامه بده که حرفشو قطع کردم.رزی:میشه با هم عکس بگیریم؟لونا از حسودی رو به من کرد و گفت:رزییی بیا بریم کلاس الان معلم میاد و دردسر میشه ها! جیمین گوشیشو از تو جیبش در آورد و به لونا داد و گفت میشه ازمون یه عکس بگیری؟منم از فرصتم استفاده کردمو گفتم میشه یدونه هم با گوشی من بگیری؟ لونا:پس من چی؟منم میخوام باهاش عکس بگیرم.جیمین:مگه بهت امضا ندادم؟!یا عکس یا امضا من زیاد وقت ندارم.لونا با قیافه عصبانی گفت:باشه عیش!زنگ خورد و به سمت کلاسامون رفتیم .حس کردم یخ نفر داره دنبالم میکنه صورتمو برگردوندم دیدم جیمینه وارد کلاس شدم اوت هم اومد تو کلاس رفتم نشستم روی صندلیم از اونجایی من تنهایی میشینم اون اومد و صندلی خالی کنار میزمو پر کرد زنگ خونه خورد و باخواهرم به سمت خونه حرکت کردیم لونا گفت که بریم اون دریاچه ای که همیشه با هم میرفتیم منم تایید کردم.رفتیم سمت دریاچه لونا خودشو از قصد توی آب انداختو ازم کمک خواست:رزییی دستمو بگیر الان غرق میشممم همین که دستشو گرفتم منو به سمت خودش کشوند و افتادم تو دریاچه و....(خلاصه ای از پارت بعد توی نتیجست)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه
میسی
خوجمل بود 🥺
تنک
عالییی بود
مرسی آجی جونم
عالییییی 🙃💖
فالویی میشه فالوم کنی 🙃🥲💖