
سلام🤗 💚💜💚💜💚💜💚💜💚💜💚

رفت پش دیوار خونه ی کاگامی اینا آدرین هم رفت پشت همون دیوار ولی مری از سمت راست رفت آدرین از سمت چپ و دو تایی تبدیل شدن یهو به نظرتون چی میشه؟؟؟ همدیگه رو دیدن و خشکشون زد جفتشون تو شوک بودن که یهو صدای ی لشکر عظیمی اومد😱 اینا بهم گفتن بعدن در مورد این حرف می زنیم و رفتن جلو دیدن ی لشکر بزرگ آدم بودن که به فرمان قلب شکسته در اومده بودن لیدی و کت مونده بودن کع چیکار کنن
(این نکته هم بگم که قلب رابین به صورت یک قلب شیشه ای روی لباسش بود) لیدی گفت اول باید رابین و شکست بدیم تا تمام مردم به حالت عادی برگردن رفتن و رفتن و رفتن اما یهوووو قلب شکسته کت رو به فرمان خودش در آورد لیدی دید نمی تونه اینجوری همه رو نجات بده😪 رفت جلوی رابین یا همون قلب شکسته بهش گفت میدونم تو چرا اینجوری شدی تو به خاطر ی سوءتفاهم اینطوری شدی
رابین گفت من به سوءتفاهما کار ندارم قلب من شکسته و خیلی هم اعصابم خورده🥺 لیدی گفت من من واقعا نمی دونم چی کار کنم 😭یهو ارباب شرارت از خوشحالی پرید بالا و پایین ولی یهو ی جرقه ای خورد تو سر لیدی💥لیدی میدونست هیچ چیز قوی تر از ع.ش.ق نیست و می خواست بره کت رو ب.ب.و.س.ه اماااااااا خجالت می کشید چون می دونست اون آدرینه🤦♀️همینطور که می دونین کت به فرمان قلب شکسته در اومده🤐

و نمیشه کنترلش کرد اما از اونجایی که لیدی، لیدی هستش😏با یویو کت و گرفت و 💏کرد و نکته ی جالب کت از فرمان قلب شکسته دراومد (👏👏👏👏) و اینبار دو تایی با عشقی که بینشون بود قلب شکسته رو شکست دادن💑💥 (برای اینکه سایت عکس و تایید کنه روی 👄هاشون قلب گذاشتم😑)

و رابین به حالت اول و ارباب شرارت 🐨 مثل این کوالاعه تو شک بود😅که چَرا😅 قلب شکسته، شکست خورد😑اما در آنطرف ارباب شرارت لیدی و کت تو شُک بودن که چَرا😅این مری بوده و آدرین خلاصه ی روزگار اینا رفتن تو پارک و شروع کردم به صحبت کردن🗣👥
آدرین گفت خب اون روز که مولتی موس بودی چطور در عین حال لیدی بودی؟؟؟؟🤔😐و مری هم توضیح داد...........(چون زیاده نمی نویسم) خلاصه روزگار کلی سوال از هم پرسیدند و (چقد کتابی شد😬)با هم دیگه کنار اومدن و رابطشون😗☺بهتر شد اما این وسط ی مشکل وجود داشت🙄 اینا روشون نمی شد به کسی اینو بگن🤦♀️خلاصه با کلی استرس از از همه به پدر و مادر مری زنگیدن و از اونجایی که مادر و پدر مری خیلی پایه هستند از خوشحالی بال در آوردند🤗
ادرین خوشحال بود که مامی و دَدی مری خوشحال شدند اما مری ناراحت بود چون احتمالا گابریل قبول نمی کرد.🙊 خلاصه با کلی بدبختی دوباره زنگیدن به..... گابریل مکالمه: (گابریل₩ ، آدرین* ) ₩ الو بفرمایید. * ا.....ل...و منم ب..ابا ₩ اولاً بابا نه پدر دوماً زود حرفتو بزن کار دارم * خب ا...هم من و مرینت دوپنچنگ تصمیم گرفتیم ر.ل بزنیم. ₩ چی بزنید؟ * دوست عاطفی بشیم
₩ می دونستی تو آدرین آگراست مدل مشهور هستی اپا اون دختره نانوا؟ * خب برای من احساسات مهمه نه بیوگرافی طرف ₩ هرچی من دوس ندارم باهاش دوس باشی. یعنی دوست معمولی خوبه ولی دوست عاطفی نه🙇♀️ * من دیگه بزرگ شدم و ۲۰ سالمه (اگر اشتباه نکنم ۲۰ سالشه) و هر کاری بخوام می کنم. ₩ قطع کرد😐😑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🌹😁😍❤️😇
بچه ها این منم
ولی با حساب جدید
آخه اون حسابم مسدود شد😑
داستانامو توی این حساب جدیدس😐
خب چرا قسمت بعدی رو نمیزاری
ی داستان دیگه شروع کردم حوصله ی ادامشو ندارم ولی اگه وقت کردم اینم می زارم
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
می شه امی شیم
میسی 💚
بله میشه💗
من ملینا هستم و ۱۲ سالمه اند یو؟🙃
چرا گفتم بله میشه 😐
اصلاح میکنم
بله آجی میشم💜
سلام آج🌹
ساجده ام خیلی وقت بود نیومده بودم😂
اکانت قبلیم به باد رفت 😐 دادمش دست دوستم اونم رمزش عوض کرد😐
طوری نیس راستی چرا صد سال یه بار حس عجیب و غریبو دادی من میدوستمش 😐
ببخشید سرم خیلی شلوغ بو🤕🥺
مرسی که می دوستیش💜
چرا به باد رفت😬
داستانتو لطفا ادامه بده منتطرم😺
عاااااليييي بود
تنکس😝
عالی بود 😍😍😍😍😍😍
منتظر پارت بعدی هستم
🦋🍁