
اینم پارت بعد و یک خبر خوب دارم فصل دو رو مینویسم البته فصل دو حیلی طولانی چون داستان داستان هستش از مکنه لاین ینی جیمبن تهیونگ و کوک هر چند پارت درمورد یه داستان از این سه تا هستش
تو هواپیما منو کوک کلی عکس گرفتیم شاید به اندازه 100تا من که فضا نداشتم با گوشی کوکی گرفتیم شورشو در اورده بودیم منو کوک توی هواپیما دو تا صندلی کنار هم گرفتیم برای خدمون دوتایی و تا اونجا باهم خندیدیم توی فرودگاه هیچکی متوجه نشد که بی تی اس اومده اینجا
رفتیم قسمت استقبال و من مامان خواهر و دوستمو (دوستم هم خونه ما زندگی می کرد چون ممانو باباش فوت کرده بودن و برای اونم جزو اون خوندواده بود و همه جای خونرو بلد بود و اجازه هر کاری رو داشت بهتره بگم میل خواهرم بود) دیدم هر دو تاشون باهم خیلی صمیمین منطورم دوستمو خواهرمه ولی من پدرمو تو هفت سالگیی از دست دادم
رفتم یه جوری پریدم بغلشون که هممون افتادیم زمین اونا هم اومد پشت من ولی من خیلی سریع بودم و زود تر رسیدم چون دوستمم ارمی بود اونا رو می شناسید گفتم دهنتو می بندی و جیغ نمی زنی که کسی نفهمه عسل(اسم دوستم( اوکی؟ با سرش علامته باشه رو نشون داد (بایس عسل تهیونگه) وقتی اونا رسیدن پیش ما ممانو خواهرم گفتم معرفی نمیکنی گفتم اینجا نمی شه باید بریم خونه حالا مامانی متمئنم که قورمه سبزی پختی اره ؟
اره غذای دختر قشنگمرو پختم خوبه بهشون قول دادم که قرمه سبزی بدم بهشون ممانم:حالا کدومشون رو بیشتر دوس داری ؟؟ من:خب راستشو بخوای برای این اونا رو هم اوردم که کسی که قراره نامزدش بشم رو بهت معرفی کنم تا بفهمی دوماد ایندت کیه اگر اجازه بدی با مظلومیت
پسرا : سلام من دهنم باز مونده بود که چجوری فارسی بلدن و تهیونگ یه چشمک زد به عسل عسلم که مثل من دهنش وا مونده بود من:یااااا شما چجوری فارسی بلدین اگه بلد بودین چرا این همه منو تو ازار قرار می دادین من میتونستم با شما فارسی حرف بزنم کوک: زیادی روان نیستیم فقط وقتایی که تصویری خرف می زدی دو سه کلمه یاد گرفتیم (>به کره ای گفتم به کره ای جوابمو دادن)
باهم خندیدم داشتیم میرفتیم خونه توی دوتا ماشین بودیم یکی از ماشین ها مال عسل و اون یکیش مال ممانم عسل راننده یکی از ماشین ها یود و ممانم راننده یکی تز ماشین ها توی ماشین عسل جلوش تهیونگ نشسته بود توی ماشین ممانم جلوش خواهرم نشسته بود و بقیه پسرا به دو دسته تقسیم شده بودن
من و کوک پشت ماشین ممانم بودیم دست همو گرفته بودیم من :خب مامان چه خبر خوش میگذره بدون من ممانم ارهههه انقدر حال میده دیگه خونه اروم و مرتبه (من خیلی بازیگوش و شلخته بودم) کوک: چی میگین کلک به ما هم بگو من همه چیزو براشون به کره ای ترجمه کردم رسیدیم خونه ......
خب اینم از این پارت ولی برو اسلاید بعد ...
معرفی من:هستی هستم از سنندج خیلی منحرفم خیلی خیلی اممم بعدش اها من یه مدت افسردگی گرفتم خیلی شدید و هر روز گریه میکردم ولی وقتی با بی تی اس اشنا شدم کلا حالم خوب شد(به شخصه بی تی اس منو از خودکشی نجات داد )بعدش دیگه چی اها سینگلم وسینگل می مونم تا کوک نیاد خواستگاریم( خدا:ههه به همین خیال باش) و الان بلک پینکو میخوام فنشون بشم البته مطمئن نیستم ولی... بعدشم دیگه اهااخب من دوس دارم یا ایدل یامیکاپر بشم بعدش الان هم چن تا دنس کیپاپ رو بلدم و میخوام یه پیج بزنم دیگه نمیدونم خب دیگه هرچی خواستید بگید تو کامنتا تا ج بدم
بوس بایی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااا بیوگرافی رو دیدم متوجه شدم تو چقدر شبیه منی فقط من از تهران هستم اینستا ندارم بایسم تهیونگه ولی دقیقا مثل تو دوست دارم یا آیدل یا میکاپر بشم هنوز فن بلک پینک نشدم ولی می خوام بشم چند تا از دنس های کیپاپ هم بلدم و...
سلام هستی خاسی منیش سنیم ناوم رومینا ۱۶ سنه
جانگ کوککک تو با ما چه کردی😹💔
همه سینگل به گور میشیم تا بایسمون بیاد خواستگاری مون😹😐
زهی خیال باطل😹💔کوک بیادخواستگاریت😹👌هققق هیچوقت واسه هیچکدوم از ما بدبختا نمیشه😐💔(صدای درونم:الان اگه شد چی؟😹)
هعی زندگی😐💔
سلام هستی خیلی خوشحال شدم که با بیتیاس خوب شدی و داستانت عالیه من همهی داستاناتو خودنم ولی تو همشون نظر ندادم ببخشید تنبلم دیگه خیلی در حدی که دوستم بعضی از داستانای تستچی رو برام ویس میفرسته 😂😅
واو یکی مثل منه تا کوک خواستگاری نیاد 😹😹😹 خوشبختم و خیلی خوشحال شدم الان حالت خوبه اسم پیچ تو بگو منمدتوی اینستا پیچ دارم🍒
مرسیییی بابت 1نظر خوشگل ممنون که بقیه هم اومدید زحمت کشیدید خوشحال شدم ممنونننن
حتما بلينک باش دخترام عالين اهنگاشونم خيلي خوشملع😍😚👑
راستي چندسالته؟
من متولد 2008 هستم البته کلاس هفتمم نيم اوليم😚😚😚😚
هم سنیم عزیزم یاع یاع