شخصیتم تو اتحادیه لوکی و مارول

نام:فِلِر🔥فامیل:؟؟؟🔥محل تولد:زمین🔥اخلاق:به حوصله،بدبخت،خسته،کمی شوخ،انرژی الکی داره،اصلا اهل برنامه ریزی نیست،تنبل تنبلا کیه ایشونه،ناراحت،رفتارش بستگی به رفتارت داره🔥سن:۱۶🔥ظاهر:عکس بالا🔥

🔥قدرت:شعله احساس🔥هر وقت احساساتی بشه شعله ور میشه واسه همین همه لباساش ضد آتیشه🔥مهم نیست چه احساسی باشه از شادی و غم و خشم گرفته تا نگرانی و ترس🔥چند سال برای کنترل شعله هاش تمرین کرد ولی هیچ نتیجه ای نداشت چون تنها چیزی که افسار شعله ها رو در دست داره احساساتشه🔥

🔥سرگذشت:از اول بدبخت بود(البته اول اولم نه چیزی حدود ۶ سال اول زندگیش خوب بود)بعد وقتی برای اولین بار شعله هاش روشن شد خونه شون سوخت اما کسی اسیب ندید🔥فِلِر وقتی اتیش سوزی شد به خاطر شعله هاش ترسید و فرار کرد و خانواده اش فکر کردن وو اتیش سوزی مرده و هیچکس نفهمید اتیش سوزی کار اون بوده🔥

🔥ادامه سرگذشت:یه مدت سرگردون بود و بعد موقع پرواز هواپیمایی که دی.بی کوپر (اشاره به سریال لوکی که در اون دی بی کوپر در واقع لوکی بود که سر یه شرط بندی با ثور اون هواپیما رو دزدید و اخر با بایفراست فرار کرد) اونو دزدیده بود اتفاقی اون اطراف بود وقتی که دید یه مرد از عقب هواپیما پرید با ترکیبی از احساس تعجب و نگرانی شعله ور شد و با شعله هاش پرواز کرد (گفتم نمی تونه شعله هاش رو کم یا خاموش کنه اما هنوز میتونه یه کارایی باهاشون بکنه) تا اون مردو بگیره اما درست وقتی تونست مردو بگیره یه رنگین کمون زد بهشون و بوم...اونا تو آزگارد بودن وقتی بعد یه ثانیه که به خودش اومد سریع قبل این که چهره اش رو درست ببینن فرار کرد🔥

🔥ادامه ادامه سرگذشت:بعد از فرار تو آزگارد موند یه شهروند شد و همه احساساتو از خودش دور کرد تا دوباره شعله ور نشه.یه جا کار پیدا کرد و به جای مزد بالای مغازه ساکن شد و بعد از مدتی کار بالاخره یه خونه ساخت و تنها دور از مردم شروع به زندگی کرد🔥اما چیزای بیشتری در انتظار این دختر بود چیزایی جالب تر و خیلی بیشتر چیزایی که تو اینده اتفاق می افتادن🔥