9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Galadriel انتشار: 4 سال پیش 100 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
برای اولین بار حرفی ندارم 😂😂😂 فقط بی تقلب لطفا همین الان لایک کن پلیز ❤❤❤❤ ^_^
دنیا جای بزرگی عه خیلی بزرگ ولی گرد عه آخرش بالاخره به هم میرسیم حالا چع الان چه صد ساله دیگه چه حتی اون دنیا ولی مهم اینه که آخرش میرسی شاید اکثر داستان ها پایان خوشی داشته باشن اما تو هر پایان خوشی یه پایان تلخ هم نهفته اس پس مهم نا امید نشدنه ^_^
چادر # هری : حرفتو پس بگیر رونالد ویزلی . رون : مگه تو خواب ببینی . هرماینی : رون بس کن تو رو خدا. هری : بزار بره بزار گورشو گم کنه تموم این ماجرا ها ما تنها بودیم همیشه . رون : من نیاز به گفتن تو ندارم . از چادر بیرون میرود هرماینی نیز از پشت او روانه میشود هری عصبانی در چادر تنهاست که ناگهان
😂 کات در جای حساس برید بعدی 😂😂😂❤❤❤
صدای گریه امیلی بلند میشود 😢😢 . امی : هری بقیه کجان . هری : رفتن به جایی که تعلق دارن . امی : پاتر تو چی کار کردی . هری : هیچی نمیدونی ؟ امی : من هیچی نمیدونم * اشکارا فریاد میزند * الان ما چی داریم هیچی هیچی تمام پاتر گردن آویز رو گم کردیم یکی از جان پیچ ها رو بسه پاتر من دیگه نمیتونم دیگه بسه تو تو تو رو مخ ترین آدم دنیایی اصلا هم شجاع نیستی فقط یه آدم بد بختی که تا آدم داره ناله میکنه که زندگی سختی داشته اصن فهمیدی چرا گریه کردم مادرم توی رادیو اسم مامانم رو از گم شده ها گفتن الان خدا میدونه زندس یا مرده چه باور نکنی یا نکنی تو خود خاه ترین آدم دنیایی * بر میخیزد و او نیز میرود . هری : امی کجا میری صب کن . کار کار گذشته امی غیب و ظاهر شده و حالا هر چهار نفر تنها اند هری و هرماینی با هم رون و امیلی هم تنها
نویسنده * به خاطر این از هری بدم میاد 😈 😈
یه فلش بک به سال ششم موقعی که هری رو دراکو اسکتو سمپرا میزنه
امی : پاتر تو چی کار کردی ؟
هری : من مممممنن متاسفام نمیخواستم قسم میخورم نمیخواستم ایین جوری بشه پروفسورر 😭😭 اسنیپ در استانه در با صورت کبود ایستاده
فردا حادثه هری سعی میکند بری بقیه شرح دهد امیلی نیز با او قهر است. هری : اول از همه ممیخوام بدونید که من نمیدونستم واقعا نمیدونستم که این جوری میشه . امی زیر لب : دریکو رو موش آزمایشگاهی خودت کردی . هری : امی تو حق داری مطمئن باش بهت قول میدم نمیدونستم اون ورد چی کار میکنه 😟😟 امی : ولی نباید این کارو میکردی اصن فک کردی که میتونس بد تر از این باشه 😢😢 تو و یه آدم خود خواه بی فکری من من ازت بدم میاد آره آره کی به امی مرگ خوار اهمیت میده قبول دارم منم جات بودم همین فکرو میکردم آخه کی به یه خائن اهمیت میده ای بخشکه این شانس کاش از همون اول می افتادم تو اسلیترین حداقل ارج و قربم تو خانواده خودم میموند نه پیش یع آدمی که فقط بلده خرف بزنه ازت متنفرم هری پاتر هرگز کاش پارسال میمردم کاش دستم میشکست و سال 4 ام نجاتت نمیدادم میزاشتم تو همون خلا دره میمردی آنجا را ترک میکند هرماینی نیز میرود تا او را آرام کند
زمان حال
یکی از خیابان های متروک انگلستان
اطراف خیابان دیاگون
***** امیلی سرگردان در شهر گام برمیدارد هوا گرفته و خاکستری ایست اگر کسی نداند فکر میکند بر یک عکس سیاه و سفید گام بر داشته رهگذر ناشناس : اوه دخترم گم شدی اسمت چیه رده خونیت چیه ؟ امی : سارا اسلاگهورن اصیل زاده ام * حس دروغی راست گونه در دلش نهفته میشود * . رهگذر : او صب کن تو که مرگ خوار نیستی . امی : از کجا معلوم که نباشم . رهگذر بلا به دور این روزا چه آدمایی پیدا میشه # دوستان این همون پیرزن عه همسایه هری عع که فشفشه بود اسمشو یادم نمیاد .
* ته یک بن بست # امی : مودی 😮😮😮😮😮 مودی : زود باش بچع جون باید بریم یع جای امن . امی : صب کن اگه تو واقعا پودی هستی یه چیزی بگو که فقط من میدونم آها صندوقی که توش زندانی بودی چن تا قفل داشت . مودی : 7 تا . امی : خب باشع حالا کجا میریم . مودی : یه پناهگاه
پناهگاه * امی : او مای گاد تانکس تویی . تانکس بله که منم تو چرا اینجایی فک کردیم با پاتر رفتی ؟ امی : خب آره رفتم ولی یه اتفاقی افتاد میدونی اوومم ما ما دعوامون شد . لوپین : سر چی ! امی : ما ما یکی از جان پیچ ها رو پیدا کردیم ولیی . تانکس : شماچی کار کردین . امی : میدونم عجیبه ولی آره ما پیداش کردیم ولی اونو قتپ زنا بردن حالا هم هیچی دیگه آه در بساط نداریم تانکس من باید برم . لوپین : کجا !! امی : هر خلادره ایی که توش هورکراکس پیدا بشه . نمیدونم ولی وقتی که از اونا جدا شدم رفتم توی هاگزمید تانکس :شوخی میکنی ! امی : نبابا رفتم اونجا با اینکه خطر ناک بود ولی خب به هر حال اون جا یه پیرمرده رو دیدم لعنتی خیلی بد اخلاق بود ولی آخرش حرف زد
گفت پسرزش قاپ زن شده چن روز پیش هم یه گردن بند با خودش اورده بود که خیلی عجیب بود میگفت عصاب خورد کن بوده به خاطر همینم شستم خبر دار شد که باید یه خبرایی باشه حالا میخوام برم سراغش لوپین و تانکس با هم : ما هم میایم . امی : شما هیچ جا نمیاند چی فک کردین . تانکس : باید از تو حفاظت کنیم . الان نیریم لباس میپوشیم آمم ریموس اون کوله پوشتی من کجا . امی : تدی کوچولو چی ؟ لوپین : نگران نبتش اونم یه کاریش میکنیم
آنچه خواهید دید : لوپین : امی گردن بند و وردار . تانکس : ریموس قاب آویزه نه اون . امی : دریکو تو اینجا چی کار میکنی ؟
^_^
چالش : مقطع تحصیلی ایت رو بگو مصلا بگو تو دبیرستان هستی یا ابتدایی دوره اول و دوم هم نمی حواد و بگو کجایی ایرانی شرق و غرب بگو من خودم دبیرستانی ام و غرب زندگی میکنم تا پارت بعدی بای کیوتا ❤❤ لایک و چالش و کامنت یادت نره 💙 ❤ 💖 💖
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عزیزم پارت بعد رو بزار لطفا
بخدا گذاشتمش قبل عید هنوز تایید نشده 😭😭
خیلییی خوب بوود عزیزمم❤✨
پارت بعد رو زودتر منتشر کن💛
چالش:پنجم---مازندران،قائم شهر و میشم شمال ایران💫❤
ممنون گلم
عالیه
من تو تهران زندگی میکنم و کلاس ششمم
سلام عالیییییی بود😳😀
من وقتی داستان جدیدت منتشر میشه🏃♀️🏃♀️🏃♀️
چالش:Great8 هستم
و ایران نیستم.از ۹سالگی لندن هستیم♥️⚡️
ولی ایران بودیم تهران زندگی می کردیم
لطفا زودتر داستان ات را منتشر کن😀⚡️👋
مرسی خوشگلم
دیگه خیلی دور شدی 😂😂 عب نداره منم گاهی اوقات آلمانم 😂😂 ولی تا حالا لندن نبودم * آلمانیم صفره اونجا با مامانمم هم اینگلیسی حرف میزنم 😂😂😂
مرسی که کامنت دادی پارت بعدی رو خیلی وقته گذاشتم تقریبا دو هفته نمیدونم کی منتشر میشه
چرا بعضی وقت ها ؟؟😂😂
راستی یک سوال:
من ارباب حلقه ها و هابیت ها را خوانده ام ولی می خواستم بدانم کتاب سیلماریلیون درباره چیه؟ اگه می شه کمک کن😀
داییم اونجا عه بعضی وقتا میرم پیشش
خب ببین خوبه که اول ارباب حلقه ها و هابیت رو خوندی ببین سیلماریلیون ماله آغاز دنیای ارباب حلقه ها و آفرینش الف ها و انسان ها هست حماسه خیای زیبایی که به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده داستان در مورد سیلماریل های فئانور هست که ... خب دیگه کل داستانو لو ندم حتما بخونش خداییش بهترین کتابی عه که خوندم ❤❤
اها
خب به نظر خیلی جالبه حتما می خوانم
ممنون که راهنمایی ام کردی😀
خیلی قشنگ بود ممنون❤
چالش: خب من هشتمم و در مشهد هستم
ممنون لونا جونم 😍😍
واییییییی ذوق مرگ شدم وقتی دیدم پارت جدید اومده 🤩
واقعا واقعا واقعا فوق العاده محشر و عالیییی بود 😍💚
چالش : دیگه من کلی میگم هفتم بوشهر
بازم میگم خیلی فوق العاده بود 😍💚
مرسییییییییی 💋💚
بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم 💚
مالفوی جونم از من دوری هاا ؟😂
عب نداره مرسی عزیزم
عالیییی بود عاجی جونمممممم 💙💙💙💙💙💙💙💙💙😘😍
چالش : هشتمم و تو قم هسم
ممنون آجی زیبن خوشگلم
تقریبا هم سن هستیم
عالییییی بود❤❤❤❤ وای خیلی ذوق کردم که اعضای محفل ققنوس هم بودن واییییی عالی بود :) راستی اون همسایه ی هری که فشفشه هم هست فکر کنم منظورت آرابلا فیگ باشه.
چالش: منم دبیرستانی هستم و یه جایی بین شمال و میشه گفت غرب :)
بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم :)
مرسی لیلی جونم 😍😍
آره خودش بود آلزایمر گزفتم اسم همه چی یادم رفته 😂😂
عه پس بالاخره یکی نزدیک من پیدا شد من دیگه کلی گفتم غرب ام ❤❤
پارت بعدی به احتمال زیاد فردا پس فردا منتشر بشه
واقعا داستانت هرچقدر میره جلوتر بهتر میشه و من دیگه کلمه ای بیرای توصیفش پیدا نمیکنم واقعا عالیه چالش:پنجم دبستان شمال
ممنون ساحل جونم 😍😍
آقا چرا تو این سایت من از همه بزرگ ترم 😢😢
شوخی کردم حالا اون جوری ههاا هم بزرگ نیستم 😂😂
عالی بود💜💜💜💜
چالش: حوصله ندارم اون جوری بگم پس میگم ششمم و تهران زندگی میکنم😐😂
مرسی منتظر بعدیام😍
چه جالب
لگولاس از هم دوریم پس 😂😂
عب نداره تو تستچی انگار پیش همیم ❤❤❤
مرسی که کامنت دادی ❤