ماجراهای من و کوکی🤪p2

های گایز😁👋🏻 چطور مطورید؟😉 این داستان:هم گروهی جدید...🎤

از زبان کوک: فکرم از دیروز پیش ا.ت‌ـه😕دختره صدای خیلی قشنگی داره، شیرموز هم دوست داره و به نظر دختر پررو و شیطونی میاد...🤔پس خیلی به هم شباهت داریم.😃 جین:کـوکک!بیا صبحانه🥞 کوک:اومدم🙂 تهیونگ:چیشده؟انگار تو فکری.🧐 کوک:راستش... جیمین:نکنه شیرموز گیرت نیومده؟😦 کوک:نه، چیزه... نامجون:پس چیشده؟🤨 کوک:یه دقیقه دندون به جیگر بگیرید میگم.😑 جین:بگو دیگه!😐 کوک:نظرتون چیه یه عضو جدید داشته باشیم؟😀 همه‌باهم:چییی؟😐 کوک:دیروز کنسرت که تموم شد، یه دختر به زیبایی صدای من جلوم یه آهنگ از مارو خوند.😃 جیهوپ:ببینم تو واقعا میخوای اون دختر تو گروه ما باشه؟😐 نامجون:ما حتی نمیشناسیمش.تازه اگه بشناسیمشم کمپانی دختر قبول نمیکنه!😐 شوگا:اگه بزاره من راحت بخوابم مشکلی نیست.تازه تو کمپانی هم پارتی کلفت دارم🥱جیهوپ:واقعا؟رو نکرده بودیا شیطون😜 شوگا:جان تو فقط چشمک بزن. اعضا:😐 کوک:باید ببینیدش، خیلی صداش خوبه😍 تهیونگ:تو خیلی داری با آب و تاب ازش تعریف میکنی،کنجکاو دیدنش شدم.🙂 جیمین:دست ما نیست باید به کمپانی بگی.😕 کوک:حتما، بریم بهشون بگیم؟😃 جیهوپ:خیلی عجله داریااا!😉 نامجون:نکنه عاشقی؟😉 کوک:نه، اون شیرموزم رو دزدید😑 شوگا:پس چرا اصرار داری بیاد تو گروه؟🥱 کوک:به خاطر صداش😑 همه‌با‌هم:تو که راست میگی😂 تهیونگ:من واقعا کنجکاو شدم.بریم ببینیمش.😊 کوک:ولی منکه آدرس خونه یا شماره تلفنش رو ندارم.😶 شوگا:گرفتی مارو؟🤨 جین: پس چطوری ببینیمش؟🤦🏻‍♂️ کوک:شیرموز! 🤓 نامجون:هن؟😐

کوک:اون شیرموزم دوست داره.😃 نامجون:خیلیا شیرموز دوست دارن.یعنی یه چیز عادیه.😅 کوک:آماده شید بریم دنبالش.😀 _*«حدود دوساعت بعد»*_ تهیونگ:پس کجاست؟😑 کوک:چقدر عجله داری فرزندم😑 جین:بیایید برگردیم خونه🤦🏻‍♂️ کوک:اوناهاش😍 از زبان ا.ت: مثل همیشه اومدم بیرون که شیرموز بخرم و بخورم.😋 جلوی مغازه بودم که یه پسر با ماسک و کلاه تقریبا بلند گفت:اوناهاش😐 و بعد با سرعت سمت من اومد که ۶نفر دیگه هم پشت سرش اومدن.😶 کوک:چطوری ا.ت؟😉 ا.ت:شما؟🤨 دستم رو کشید و برد توی کوچه خلوت‌تر. کوک:منم، چطور منو یادت نیست شیرموز دزد؟😉 ا.ت:جونگ‌کوک شی؟! 😮 کوک:درسته!😌 ا.ت:چه خبر؟چیکارم داشتی؟ببین من برات شیرموز خریدم وآواز خوندم، دیگه چی میخوای؟😫 کوک:میشه بیای و به کمپانی ما ملحق بشی؟😄 ا.ت:چی؟😳 تهیونگ:کوک، معرفی نمیکنی؟🤨 کوک:ععه، ببخشید یادم رفته بود.😆ایشون خانم چوی ا.ت هستن🙂 همه‌باهم:خوشبختیم😊 ا.ت:منم همینطور ولی... شماها؟😅 کوک: اعضا😌 ا.ت:چی؟بازم سلاااام!😁 تهیونگ:خب به نظرم دختر خوشگلیه.🙂 جیهوپ:صداشم صافه.🙂 جین:آشپزی بلدی؟🧐 ا.ت:یه کوچولو😅 شوگا:در روز چقدر میخوابی؟با خواب دیگران که مشکل نداری؟🤨 نامجون:به نظر من یکم خراب‌کاری.😶 جیمین: چقدر کیوته.😍 کوک:بسه اینقدر تعریف نکنین ازش!😑

جین:میتونی یکی از آهنگ مارو بخونی؟البته با صدای خودت.🤔 ا.ت:بله حتما😅 شوگا:پس بریم به کمپانی معرفیت کنیم و منم برم بخوابم🥱 جیمین:میتونی از من بهتر برقصی؟😀 ا.ت:نمیدونم.😅 جیهوپ:چند سالته؟🤔 ا.ت:‌٢۱سالمه😁تهیونگ: د.و.س.ت‌پ.س.ر داری؟🧐 کوکی:هیونگاااا😑 ا.ت:نه ندارم.😳 کوک:ا.ت!بیا بریم کمپانی معرفیت کنم تا بیشتر وارد جزئیات نشدن.😑 ا.ت:من باید به خانوادم بگم😐 کوک:بعدا میگی!😑 ا.ت و بقیه:😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♂️ جیهوپ:ا.ت که فرار نمیکنه کوک.😒 جین:شاید نمیخواد عضو گروه ما باشه.😑 شوگا:بریم خونه!🥱

کوک:آخرین باره، میای یا نه؟🤨 ا.ت:باشه بریم🙂 کوکی:(تو ذهنش:🤩🥳💃🏻💃🏻)پس بریم.🙂 رفتیم کمپانی... اول تعجب کردن و بعد با شنیدن صدای بهشتی من و البته پارتی کلفت یونگی جون موافقت کردن که عضو گروه بشم.😌 یه فرم بهم دادن تا تکمیلش کنم... از اون موقع دو روز میگذره. من رفتم خونه و قضیه رو به خانوادم گفتم اما یون مسخرم میکرد تا اینکه فهمید از بیگ‌هیت بهم زنگ زدن و باور کرد.😌

بعد دو روز بالاخره من قبول شدم🤩🥳🥳 ولی باید برم خوابگاه پسرا😐 خب کنار میاییم باهم...😅

«چند روز بعد» تقریبا به همه‌چیز عادت کرده بودم😐 نامجون:ا.تت،میشه بیای این لیوان خرد شده رو از اینجا برداری؟😬 جین:ا.تت،میشه بیای یکم تو تمیزکاری کمکم کنی.🙂 شوگا:ا.تتت😨 ا.ت: چی شده؟😦 شوگا:بالشت من کووو؟🥱 ا.ت:😐 جیمین:ا.ت میای با هم برقصیم؟ 😄 کوک:نخیر! ا.ت بیا برای من و خودت شیرموز درست کن.😑 ا.ت:خودت درست کن من کار دارم😑 کوک:باشه بیا درست کردم، فقط بیا پیش من اونا همه اذیتت میکنن😬 کل اعضا:چییی؟🤨😐 و کوکی درحال فرار کردن از دست همه🏃🏻‍♂️😂

خب تموم شد کیوتم🥰 حالا لایک کامنت و فالو فراموش نشه❤️