
اینم از پارت 7
ماهک به مرساد میگه مرساد تو بیا خواستگاری من مرساد هم میگه اتفاقا خودم هم تو فکرش بودم بزار سرپا شم خودم میام خواستگاریت بابام دیگه نمیتونه مانع ما شه چند روز میگذره و ماهک به باباش میگه که مرساد پسر خاله ش میخواد بیاد خواستگاریش بابای ماهک هم چیزی نمیگه و شماره ی مرساد از ماهک میگیره و فرداش به مرسادزنگ میزنه
و بهش میگه تو باید با پدرت بیای خواستگاری ماهک وگرنه باید قید ماهک و بزنی مرساد هم میگه باشه خودم حلش میکنم و میره پیش باباش و میگه تو باید ماهک و برای من خواستگاری کنی اتابک هم میگه من نمیخوام اون عروس من شه و بیاد تو این خونه مرساد هم میگه کی گفته اون میاد تو این خونه؟ و گفت تو که هیچوقت واسه من پدری نکردی حالا همین یه بار و واسه من یه کاری کن
اتابک قبول نمیکنه و مرساد هم با مریم میره خواستگاری اونجا میشینن و مرساد به پدر ماهک میگه اتابک نیومد مجتبی هم میگه من از اول شرط این ازدواج و گفتم مرساد هم میگه اگه شما میخواید ماهک خوشهال باشه به قبول کنید من با مریم اومدو اونم هم مادرمه هم پدرمه و مریم هم میگه اقا مجتبی لطفا نزارید بچه ها جدا شن و شما قبول کنید
مجتبی هم قبول میکنه و و مذیم که انگشتر اورده بود انگشتر دست میکنن و نامزد میکنن مرساد شرکتو به پدر ماهک پس میده و عذر خواهی میکنه و میگه پدرم اونموقع میگفت شما دشمن ما هستید منم مجبور بودم از هر روشی شده ثروت تون رو ازتون بگیرم و مرساد میخواد که خونه رو هم پس بده که اتابک میگه نه این خونه ماله اذر هم بود و چون تو پسر حلما هستی تو هم یه سهمی تو این خونه داری و خونه رو پس نمیگیره
و مرساد خوشهاله که مجتبی اونو بخشیده و فرداش که اتابک میفهمه نامزد کردن بدجوری عصبانی میشه یک هفته میگذره و پانیز هی به مرساد زنگ میزنه و مرساد اخرش جواب میده و میگه چی میخوای من نامزد دارم همه چی تموم شد پانیز میگه تروخدا خیلی مهمه فقط همین یه بارو
مرساد میگه باشه پانیز میاد پیشش و میگه مرساد باید یه چیزی بهت بگم مرساد میگه زود باش پانیز میگه مرساد خوب راستش من حاملم مرساد شوکه میشه و میگه دروغ میگی این بچه ماله کیه؟ پانیز میگه مرساد این بچه ی توئه و مرساد میگه نه نه من یادمه اون شب من به تو دست هم نزدم پانیز میگه نه تو اون شب مست بودی و......... خوب دوستان اینم پایان پارت 7 ناظر جون لطفا منتشر کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت هشتتتت