
سلام برو بچ من النام و این اولین پارت از داستان باحالمه و توصیه میکنم بخونید😐یعنیا کیف کردین چه لفظ قلم اومدم براتون
_شروع سال 1503 را به تمام هموطنان عزیز تبریک میگویم🎉🎆 +عیدتون مبارک صد سال به این سالا مامان:عیدتون مبارک بابا:انگار همین دیروز بود که از تلوزیون اعلام کردن سال 1502 مبارک ، چه زود گذشت هی روزگار لیا:بابا منم بوس کن😒 _اخ قلبک بابا تو رو هم بوس میکنم☺ خب خب سلام ما یه خانواده چهار نفره ایم یه خواهر6 ساله دارم به اسم لیا که خیلی گوگولیه و منم گل خانواده(سقف نریزه😐) اه ببند وجی ، عه یادم رفت بهت تبریک بگم عیدت مبارک خانم خانما😊 راستی اینم وجدان ژونمه خب کجا بودیم؟ اها من 18 سالمه و سال دوم دانشگام
+مامان امسال موقع سال تحویل مثل پارسال داشتم فکر میکردم که مردم تو قرن پیش فکر میکردن صد سال دیگه ما تو متاورس و فضای مجازی تبریک سال تحویل میشنویم 😏اما الا همین تلویزیون رو خیلی ها هم ندارن _اره تا ساعت هفت هشت شب همینطوری خاطره تعریف میکردیم که تق تق تق تق_ +کیه؟ بابا:من باز میکنم ملیکا:سلام عمو عیدتون مبارک با النا کار داشتم _سلام ملیکا خانم عید شما هم مبارک ، خانواده چطورن بیا تو در خدمت باشیم _خوبن سلام دارن ،نه ممنون عجله دارم +سلام ملی خانم _سلام النا +چی شده؟ _بیا نزدیک✋ رفتم جلو تو گوشم گفت _عقاب پرید +چی؟باورم نمیشه ، امکان نداره _با چشمای خودم دیدم ، باید بریم +باشه باشه
مامان:چی شده النا؟ +اه پریسا حالش بد شده باید برم بیمارستان اجازه میدی. (مث چی دروغ میگه هااااا)راحت باش بگو مث سگ _اره حتما سلام منم برسون از وضعش خبر بده زودم بیا ها +باشه مامان سریع رفتم سرهمی طوسی رو با مانتو سفید خنکم که استیناش گلای ریز صورتی داشت و شال طوسی سرم کردم با رژ لب که مامانم شک نکنه ولی خب کدوم خری با لباس سر همی میره د..(دزدی منظورته نه؟)نال نزن داشتم میگفتم دنبال کار(چه کار شرافتمندانه ای هم داری)ببند😡😤دزدی از دزدا کار شرافتمندانه ای هست(خودتو گول بزن ولی منو نه) +خداسعدی _خداحافظ وروجک رفتم بیرون و درو بستم ملی : بپر بالا باید سریع بریم
سریع سوار لکسوز ملیکا شدم(جون ماشین ورد علاقه من😍)اه ببند وجی مگه وجدان ها هم سوار ماشین میشن +چی شده کی پریده؟ _حدود ساعتای هفت +دیر بهم خبر دادی ملی _بخدا بابام نمیذاشت بیام +هوف ،حالا مهم نیست ولی سریع برو برسیم بدون حرف رانندگیش رو کرد.خانواده ملیکا یکی ثروتمند ترین های تهرانن که باباشم توی سیاست ولی ملیکا با عقاید باباش مخالفه و همیشه تو خونه دعوا دارن و از اونجای که ملیکا تک فرزند خیلی لایه منگنه قرارش میدن ولی اون براش مهم نیست و کار خودشو میکنه. وای کف کرد دهنم انقدر ور زدم +میگم ملی وسایل و اوردی؟ _اره تو کیف صندلی عقب کیف و برداشتم و باز کردمش ، اول یه جفت دستکش دستم کردم تا اثر انگشتم نمونه . بعدشم تفنگ برداشتم محض احتیاط و جا سازی کردم توی لباسم جوری که بر امدگیش مشخص نباشه با وسیله مخصوص باز کردن در و اخرم یه هنزفری بی سیم کوچیک تو گوشم تا ارتباط داشته باشیم.
پنج دقیقه بعدش رسیدیم به لونه عقاب ، امشب باید کار رو تموم کنیم چون خیلی وقت گذاشتیم براش و امشب دیگه تموم. پری و ابی رو دیدم که همهی حواسشون به خونه بود و اونطرفم تونستم اذین رو ببینم که داشت یه کاری میکرد ، تو خیابون سگ هم پر نمیزد(میگم تو دهات شما شبا سگ پر میزنه؟)میدونی دهات ما پیشرفت کرده شده شهر سگاشم ارتقا پیدا کردن پر میزنن ولی دهات شما همونطوری مونده حالا بزار تمرکز کنم. _سلام الی خانم + الی و مرگ ، پری صد بار بهت گفتم اسمم و تیکه پاره نکن _نکه تو برای ما رو نمیکنی؟ ابی : به سلام پنجه طلای +سلام ابراهیم چه خبر ؟ چی شد _عقاب از لونه پرید ، همه چی رو چک کردم الا بهترین زمان برای تموم کردن این کار +باشه دیدم اذین داره میاد سمتم و دستشم یه فندک +سلام اذین چی کار کردی؟ _سلام ، همه چیز امادس فقط یه جرقه میخواد که خونه اتیش بگیره ، فقط تو باید دوربین و هک کنی. کار من همین بود و اصل کارای هک رو انجام میدادم چون رشتمه و در عملیات های حساس عملی میرفتم و نقشه کش و مدیر گروه منم با اینکه از همه کوچیکترم .
عملیات اینطوری بود که پری و ابی میرفتن داخل خونه و مدارک رو بر میداشتن منم در و دوربین رو هک میکنم تا باز شن و بعد برداشتن مدارک با مواد اشتعال ذایی که اذین کارشو انجام داده خونه رو اتیش میزنیم این وسط کار ملیکا هم اینه که اتیش سوزی رو جوری جلوه بده که انگار خود به خود رخ داده البته کار اصلیش باز کردن گاوصندوق که اینجا لازم نیست. اول ملی ،پریسا و ابی رفتن پایین ، لب تاپ رو گذاشتم روی پام و سعی کردم در رو هک کنم چون الکترونیکی بود ، بعد دو دقیقه در با صدای تیکی باز شد و اول ملی بعدش پری و ابی رفتن تو منم دوربین ها رو کنترل کردم .ملیکا اولین نفر کارش تموم شد اومد بیرون ولی پری و ابی تو بودن ملیکا: میگم نیم ساعت داخلن خیلی کارشون طول کشید میترسم عقاب بیاد +احتملا هنوز مدارک رو پیدا نکردن همون موقع دو تا ماشین یکی فراری و اون یکی لامبورگینی جلوی خونه پارک کردن و شاهرخ یا همون عقاب با یه مرد دیگه پیاده شدن و سمت خونه حرکت کردن ........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوشحالم که خشتون اومد
عالی بید.