من عضو هشتم بی تی اسم (پارت 4)

پام گیر کرد به یچیزی که فکر کنم پایه مبل بود و افتادم زمین. بدتر از اینم مگه میشد اخه؟ واقعا ابرو ریزی. خواستم خودمو جمع و جور کنم دیدم جیمین بالاسرمه و داره با نگرانی نگاهم میکنه. چقدر مهربونه خودااااا. خودتو جمع کن. سنگین باش. با قیافه ای که مثلا حالم خوبه از جام پاشدم و دیدم کل اعضا وایسادن نگران ببینن چیشده. یاعلی از همین الان شدن بادیگاردارم. اهههه این چه فکراییه دارم. باید این مغزمو بشورم. ا.ت: حالم خوبه. مشکلی نیست بشینید. جیمین: مطمئنی سر زانوت چیزی نشده؟ نگاهی به زانوم کردم و فهمیدم منظورش چیه. چون شلوار لی که پوشیده بودم زاپ دار بود پام زخم شد. (انگار افتاده رو اسفالت😂) جیمین: همینجا وایسا الان میام. ا.ت: مگه میخوام کجا برم؟ فرار که نمیکنم. جیمین: خوبه وایسا. رفت توی اتاقش و با چسب زخم و ... اومد. جیمین: بشین. ا.ت: باشه. نشستم و اول پامو با یک دستمال مرطوب پاک کرد و بعدش برام چسب زخم زد. چوی چشماش نگاه میکردم و اونم داشت منو نگاه میکرد. 2 دقیقه؟ 5 دقیقه؟ 10 دقیقه؟ نمیدونم. فقط میدونم همینطوری به هم نگاه میکردیم که یهو جونگ کوک بین صورتامون یعنی بین اون 30 سانت فاصله بشکن زد و هر دوتامون از جامون پریدیم. ا.ت: ببخشید دستشویی کجاست؟ شوگا: اونجاست. اشاره کرد و سریع به دستشویی پناه برم.

قلبم میزد. انقدر تند که نزدیک بود از جا کنده بشه. چه اتفاقی افتاده بود؟ سر در نمیاوردم درکش واقعا سخت بود. برای چی جیمین انقدر باهام مهربونه؟ کل اعضا. مگه خودم چ*ل*ا*غ بودم نمیتونستم چسب زخم بزنم؟ من قراره اینجا زندگی کنم؟ اگه اینشکلیه که خیلی معذب میشم. اوه. اب زدم به صورتم و بعد با دستمال خشکش کردم. رفتم بیرون و دوباره نشستم روی صندلی. نگاه چند نفر رو حس میکردم و این حس اصلا جالب نبود. همونطور که به پایین نگاه میکردم سکوت بود تا... جین: نودل درست کنم؟ تهیونگ: اره اره خودشه. جونگ کوک: منم میخوام. شوگا: بدم نمیاد. نامجون: اوکی. جی هوپ: منم پایه ام. جیمین ساکت بود. جین: جیمین؟ جیمین: آه ببخشید، منم میخورم. (یطوری تو فکر بود که اصلا نفهمیده بود جین چی گفته و یهو با شوک از فکر دراومد) جین: ا.ت نودل چی میخوری معمولا؟ ا.ت: امممم. معمولا جاجانگمیون و کربونا میخورم. فقط خیلی چیزای تند نمیتونم بخورم اگه میشه سس تندشون رو کم بریز. جین: کربونارا نداریم ولی جاجانگمیون داریم البطه جاجانگمیون تند نیست. ا.ت: خوبه ممنون. جین رفت و با 8 تا کاسه نودل برگشت. همه مشغول خوردن بودیم که دوباره این گوشی من زنگ خورد. برای چی انقدر بهم زنگ میزنن. ا.ت: بازم ببخشید. نامجون: راحت باش. ا.ت: ممنون. رفتو اونور سالن و جواب دادم.

ناشناس بود. ا.ت: بله؟ ناشناس: همین الان 16 میلیاد بریز به حسابم وگرنه... ا.ت: وگرنه چی؟ ناشناس: به کسایی که نزدیکی اسیب میرسونم. ا.ت: موفق باشی. (قطع کردی) با استرس رفتی نشستی و نودلتو خوردی قشنگ هم معلوم بود استرس داری. جونگ کوک: حالت خوبه ا.ت؟ ا.ت: اره خوبم. جونگ کوک: مطمئنی؟ ا.ت: اره مطمئنم. جونگ کوک: کاملا مطمئنی؟ ا.ت: اره کاملا مطمئنم. جونگ کوک: مطمئن مطمئنی؟ ا.ت: اره باور کن. جونگ کوک: مطمئن مطمئن مطمئنی؟ ا.ت: ارهههههه جونگ کوک: حتی یک درصد هم شک نداری؟ ا.ت: نههههههههه بخدا نههههههههه. جونگ کوک: واقعا واقعا واقعا مطمئ... نامجون: بسه دیگه جونگ کوک. جونگ کوک: باشه. واسه خودت بود. اما واقعا واقعا واقعا مطمئنی؟ ا.ت:😐 جونگ کوک. چوگوله؟ جونگ‌ کوک: باشه بابا ارام خودتو کنترل کن. همه: 🤣🤣🤣 تهیونگ: بسه بابا مثل خروس جنگی میخواید بیوفتید به جون هم. جین: بخوریدددددددد. چقدر اینا باحالن. حتما زندگی باهاشون هم اونقدر که فکر میکنم ابروریزی نباشه. نمیدونم. ولی حداقل خیلی شوخ طبعن. با چیزی که یادم اومد کل دنیا رو سرم خراب شد. یادم رفته بود به یِجی(عکسش بالاس) بگم عضو بی تی اس شدم. حتما منو میکشه. اون دوست صمیمیمه و باهم ارمی شدیم. اگه بفهمه سکته میکنه و اگه بهش نگم بدتر میشه. گوشیمو همون جا برداشتم سریع زنگ زدم به یجی. یجی: ا.ت جونممممممم. ا.ت: ساکت یجیییییییی. یجی: چته بابا اعصاب نداریااا. ا.ت: اگه بفهمی چی شده از این حالت در میای بهتره نخوره تو ذوقم. یجی: خب بگو؟ ا.ت: عضو بی تی اس شدم. سریع قطع کردم. نفس نفس زدم و یادم رفته بود اعضا اونجا ان. همه داشتن نگام میکردن که تا بهشون نگاه کردم همه از خنده ترکیدیم. گوشیمو نگاه کردم و دیدم 34 تا میس کال دارم از یجی. اخه دختر تو عجوبه ای؟ چطوری 34 تا میسکال توی 3 دقیقه امکان پذیره. بهش زنگ زدم و...

برو نتیجه کارت دارم.

باییییییی (نتیجه چک کن)