سعی میکنم! P⁸

{تو ماشین جیمین:/}{ا.ت ویو}+واییی خیلی خستممم..که جیمین دستمو گرفت_ممنونم!+ا..اوه خواهش_هف چشمام داره میسوزه+یه شب کاملو بیدار بودیما_امار فیلما دستم نیست+وای{خنده}_{خنده}+هبببب حالا میریم شرکت؟_با این وضعیت نه،هفف راه خونه هامون خیلی دورهه+چیکا کنیم پس_بیا بریم عمارت خدم عصر برمیگردیم+فکر خوبیه_خب پس دیگ بریم{عمارت جیمین}+خببب من فقط باید بخوابممم_خیلی خبب عامم صب کن برم ببینم طبقه ی بالا کدوم اتاق خالیه+باشع..{جیمین ویو}عام این اتاق عالیه اتاق ¹⁷..رفتم ک به ا.ت خبر بدم.._ا.ت...اون باز هم خابش برده بود اما این بار روی مبل دوباره به چهرش خیره شدم و قلبم به لرزه افتاد_اوه..باهام چیکار کردی؟:)کنارش نشستم و آروم موهاشو نوازش کردم

من قطعا داشتم ع*ا*ش*ق میشدم در حالی ک نوازش میکردم و بهش خیره شده بودم توی خاب حرف زد+من..از دستت نمیدم!_چ..چی؟.._اوه من باید آروم تر حرف بزنم{آروم}ک یهو چشماش رو باز کرد+جیمین..دستمو روی لباش گذاشتم_ هیس!+عام_این لحظه رو خرابش نکن...توی چشماش خیره شدم و کل قلبم رو بهش باختم...بازو هاشو گرفتم آوردمش بالا{ا.ت ویو}نفساشو حس میکردم قلبم تند تند میزد

که یهو در باز شد و بازو هامو ول کرد که روی مبل کنارش نشستم و خدمو جم و جور کردم

{ا.ت ویو}رفتم توی اتاق ¹⁷ رو در رو پشت سرم بستم انقدر تعجب کرده بودم ک نمیدونستم دارم چیکار میکنم داخل کمد یه نگاهی انداختم و یه لباس راحت تر پوشیدم...{جیمین ویو}حتی یه ثانیه از فکرش بیرون نمیومدم ک گوشیم زنگ خورد_الو تهیونگ؟٪سلامم_چطوری٪اینا رو بیخیال شما دوتا کجایید_عمارت وول او٪واااا برگردید شرکت وضعیت خرابهه_چیشدهه صب کن برمیگردیم...گوشی رو قطع کردم و سریع رفتم سمت اتاق ¹⁷ و در زدم+بله؟_میتونم بیام تو{ا.ت ویو}صداشو کن شنیدم خوشحال شدم+آره آره_باید سریع تر بریم شرکت بهم ریخته+خیلی خب بدو بریم...سوار ماشین شدیم و به شرکت رسیدیم_من باز هم نخوابیدم+جیخ بدو بریم..در شرکت و باز کردیم{ا.ت ویو}با چیزی ک دیدم پاهام سست شد