...Baraye🕯️💚🤍❤️
هری خونه نبود با دادلی رفته بودن بیرون البته جدا گانه اما هم زمان . من با دادلی مشکلی ندارم ولی هنوز هری باهاش قهره . چمدون هامو که جمع میکردم صدای جیغ خاله پتونیا رو شنیدم . دویدم رفتم پایین و دیدم چشمای دادلی چپ شده و روی مبل افتاده انگار بدنش لَخت شده بود .
هری هم بهش نگاه میکرد . عمو ورنون از دادلی پرسی کی این بلا رو سرت آورده . اونم به هری اشاره کرد . من باورم نمیشد ، به هری نگاه کردم و گفتم ، راست میگه هری ؟ اونم سرشو به علامت نه تکون داد . وقتی داشتیم با هری حرف میزدیم یهو دیدم یه جغد اومد و یه نامه ی عربده زن آورد و نامه گفت ، هری از مدرسه اخراج میشه چون در برابر دادلی پاترونوس رو اجرا کرده بود .
هری عصبی شدو رفت اتاقش منم دنبالش رفتم . + مگه میشه نمیتونن اخراجت کنن _ من به دادلی کمک کردم چون یه مجنون گر داشت بهمون حمله میکرد + چیی مجنون گر ، الان _ آره دوتا بودن ، نکنه حرفمو باور نداری + من همیشه بهت اعتماد دارم _ ممنون + ولی الان باید چیکار کنیم _ کنیم نه کنم + اگه تو نری هاگوارتز منم نمیرم پیشت میمونم _ ممنونم عزیزم .
تازه خوابم برده بود که با صدای تانکس بیدار شدم . با خودم گفتم اوه دختر خیالاتی شدی تانکس وسط خونه ی دروسلی ها . بعد دیدم خیالاتی نشدم اون واقعا اونجا بود . اومده بودن دنبالمون . ما هم وسایلمون رو جمع کردیم و دویدیم رفتیم . بالاخره رسیدیم . برام جالب بود از بین دوتا در یه در دیگه ظاهر شد و ما رفتیم اون جا .
همه داشتن وارد اتاق میشدن . منو هری سریوس و دیدیم ، خیلی ذوق زده شدیم ، تا اومدیم بریم پیشش خانم ویزلی در اون اتاق و بست و به منو هری گفت برین توی اتاق های بالایی . منو هری که وارد اتاق شدیم هرمیون و رون پریدن بغلمون ، بعد کلی باهامون حرف زدن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعد رو نمیزاری دیگه؟؟؟؟
منتظرممممم
پارت بعددددد
من تازه داستانتو دیدمممم