واقعیت ما! P⁹{آخر}

+گوش میدم_من...فک نمیکردم هنوز هم باور نمیکنم ک ع*ا*ش*ق*ت شده باشم حتی نمیدونم این حس کی به وجود اومد چطور باید کنترلش کنم ولی تو همین الانشم هم کنارمی و این تنها چیزیه ک خوشحالم میکنه:)+ولی تو گفتی ک.‌._هرچی ک گفتم یا هرکاری ک کردم رو فراموش کن باشه؟+یه حقیقتی وجود داره تهیونگ_چ...چی؟+تهیونگ راستش من_تو چی؟

+من همون ه*م*س*ر مخفی هوجانگ ام_ولی...ولی اون خیلی سنش زیاده!!!+این ازدواج هم به اجبار بود_ببین اگه میتونی با اون خوشبخت بشی،همین الان میتونی بری!+تهیونگ من از همون اول دوست داشتم ولی تو هیچوقت باهام خوب نبودی میفهمی؟_من...متاسفم حالا همه چی درست میشه:)

{دو ماه بودم همه پیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه هوجانگ فهمیدم وتهیونگ حتی تونست اون هم راضی کنه همه پی بود تا اینکه...}

_³ هفتس ازش خبر نیس چطور ممکنه چطور آروم باشم؟@هی تهیونگ یه خبری دارم_چیشده؟@ته مین اون..اون دیگه پیشمون نیست_چ..چی..تمومش کنن{داد}@آروم باش دنیا به آخر نرسیده!_برای من دیگه دنیایی وجود نداره هیچ دنیایی:)@نه تهیونگگگ این کارو نک..ش*ل*ی*ک@تهیونگگگ{داد} {پایان هیچ چپتری خوب نیس:)} {داستان بعدی از جیمین شیه}