اقا خدایی قدرمو بدونید من پارتام طوللنیه خدای نیست؟:(گرا حمایت نمیشه؟
(فیلیکس)
باورم نمیشد دیشب روز عروسی منو مرینت بود و اون کل شبش رو تو بیمارستان سر کرده واقعا براش متاسفم😡با عصبانیت نشسته بودم رو کاناپه اخه یکی نیست بگه وقتی بردتت تا یک ماه تو یه کشور غریبه بعد هم مامان و باباش انقد نگرانش نیستن این دختر نگرانشه اخه موندم شب عروسیمون از اون اینقد بی ارزش تر بود بلند شدم و رفتم سمت سوییچ و به اخمی غلیظ رفتم به سمت بیمارستان(داخل بیمارستان)با وارد شدنم داخل بیمارستان سر گیجه تمام وجودم رو گرفتم و بدنم مور مور شد(نمیدونم برا شما هم اتفاق میوفته من وقتی به یه محوطه جدید که بستس میرم سر گیجه میگیرم تو دوران کرونا هم که خانوادم گرفته بودن تو بیمارس.تان حالم خیلی بد بود و با دیدن مری.ضا بدنم مور مور میشد یا حتی وقتی وارد یه مغاز یه محیط تازه و بسته میرم ایجوریم)با دیدن مریضا حالت ته.وع بهم دست داد حالم بد بود و سرم درد میکرد(بگردم😞)دنبال مرینت بودم که چشمم با دختری که لباس های بارونی و چرم پوشیده بود افتاد(لباس مرینت:یه ست بارونی کرمی که شامل پالتو چکمه کیف کوچیکی و شلوار بود:))به سمتش رفتم خودش بود
فیلیکس_مرینت....
سرش رو بلند کرد به یه خانوم چشم عسلی با موهای سرمه ای رو به رو شدم که چشمای گربه ای داشت و قیافش کمی چینی بود(و از حالا داستان شروع میشوددددددددد😏)کاگامی(😃😃😃😃😃😃😃)_بله؟.
فیلیکس_ ببخشید اشتباه گردم.
رفتم اونور و مرینت رو روی ضندلی تو خواب ناز دیدم ساعت تقریبا ۶ و نیم الا ۷ بود رو صندلی گنارش نشستم و اروم صداش زدم چشمام رو.یکم باز کرد ولی از همون یکم میتوان دید که چقد قرمزه
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
چرا به این بدبخت اهمیت نمیدین؟😐