
مین سونگ هی بود اسمتون تو پارت اول، و داستان تازه شروع شد:👇🏻👇🏻👇🏻
اسمتون مین سونگ هی بود. از زبان خودت: قرار شد با بی تی اس زندگی کنم تا وقتی که دزدی که چمدونم رو دزدید پیدا بشه...جیمین : میتونی راه بری..؟ آخه الان وقت ناهاره... شما: خب آره میتونم...و به زور رو پاهام وایسادم..همه اعضا رفتن پایین تا سر راه من نباشن..من هم آروم از پله ها اومدم پایین ولی پام گیر کرد به پای دیگم و نزدیک بود بخورم به شوگا که یهو نامجون گرفتم 😖😖😖😖😖😖 تا حالا اینقدر خجالت نکشیده بودم...بعد نامجون بهم گفت: بیشتر مراقب باش...این خونه پره دست اندازه 😂😂😂 بعد منو آروم گذاشت رو زمین و رفت به جین کمک کنه که میز غذا رو آماده کنن...شوگا هم بهم خیره شده بود و متعجب بود😐😑
منم در و دیوار رو نگاه کردم...رفتیم سر میز ناهار...من کنار تهیونگ نشسته بودم..نهار خیلی زیاد بود و منم واسه اولین بار بود که غذای کره ای میدیدم و میخوردم...و اصلا بلد نبودم با اون دو تا چوب غذا بخورم...تهیونگ اومد نشست کنارم دستم رو گرفت و بهم یاد داد چجوری غذا بخورم...منم داشتم فقط یاد میگرفتم...جین از اونور میز: اوووو نه بابا تهیونگ هم از این کارا بلده.... تهیونگ 😒: نه مثل تو خوبه که فقط صورتت رو دوست داری...ای لاو مای فیس....ورلد واید هندسام....کل اعضا زدن زیر خنده...😂😂😂😂
ناهار تموم شد و سفره رو جمع کردیم...جین برگشت و بهم گفت : بدو برو ظرف هارو بشور، بالاخره تو هم داری با ما زندگی میکنی باید همکاری کنی....اعضا هم فقط برگشتن و نگاه خیلی بدی به جین کردن...کوکی: منم میام کمکت...خلاصه من و کوک رفتیم ظرفا رو شستیم کوکی: تو بایست کیه؟؟؟_خب بایس من همتونین چون من همتون رو دوست دارم_ پس چرا امضا ازمون نگرفتی؟ _ خب درست نیس که منم مثل هوادار ها طرفدارا بهتون بچسبم و بگم اوپا و ازتون امضا بگیرم و بهتون دست بدم... کوکی:چرا؟؟؟؟🤨🤨🤨🤨
من:چون دارم با شما زندگی میکنم...و خب من اینطوری دوست ندارم...راستی من طراح لباسم و کارام خیلی خوبن...کوکی: عه جدی...پس، فردا بیا تو کمپانی که تو رو معرفی کنم...مدرک هم داری؟ من: خب راستش مدرکم تو کیفم بود که دزد ازم زد😔 _ خب عیب ندارد یه طرح واسه لباسامون بده اگه دوست داشتن من میگم قبولت کنن...جین از تو هال خونه: هر وقت غیبت کردنتون تموم شد بگین..
ظرف هارو شستیم و رفتیم نشستیم..جیهوپ: خب مین سونگ هی چند سالته؟ _ خب من ۲۰ سالمه...جیمین: طراح لباسی..کارت خوبه؟ مدرکت رو دزدیدن ولی میتونی یه طرح رو بکشی رو کاغذ؟_ آره چرا که نه.. جین: هر چقدر هم که طراحی لباست خوب باشه نمیتونی به خوبیه من آشپزی کنی...من:چرا اتفاقاً من تو درست کردن غذا های ایرانی محشرم...هر کی تو درست کردن غذا های کشور خودش عالیه...😏😏😏 جین🤐🤐🤐🤐🤐🤐
جیمین: اصلا بی خیال ...سونگ هی تو لباس نداری من یه سر برم برات از این فروشگاه لباس بخرم میام الان...بعد به شوگا اشاره کرد که با هم برن...شوگا و جیمین رفتن...جین هم گفت حوصلهاش سر رفته و با جیهوپ و نامجون رفتن بیرون...من موندم و کوکی و تهیونگ....من رفتم تو آشپز خونه..تهیونگ: تو آشپز خونه چیکار میکنی ؟ _ خب جین میگه منم دارم تو این خونه زندگی میکنم ، باید بدونم چی تو آشپز خونه ست...تهیونگ هیچی نگفت و تلویزیون رو روشن کرد و با کوک داشتن تلویزیون میدیدن که منم یه شیرموز و یه هات چاکلت درست کردم یکم شکلات تخته ای هم پیدا کردم و رنده کردم و ریختم رو هات چاکلت...موز رو حلقه حلقه کردم و گذاشتم رو دهنه لیوان...و بردم براشون...جفتشون کپ کرده بودن....😳😳 تهیونگ 😍 کوکی😋
کوک اومد بخوره که یهو تهیونگ گفت: وایسا نخور عکس بگیرم به جین نشون بدم... همین موقع بود که جیمین و شوگا اومدن و جیمین گفت که برم حموم و برام حوله حموم هم خریده..من رفتم حموم ، موهام رو سشوار کردم ، لباس های که جیمین خریده بود رو پوشیدم، (در همین حین)تهیونگ: جیمین و شوگا بیاین ببینین سونگ هی چی درست کرده.... شوگا و جیمین بعد از دیدن شاهکار من🤩چه خوشگله،انگار باید خونه می موندیم..من از اتاق اومدم بیرون..
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ چشمای هر چهار تا شون 😍😍😍😍 گفتم خوب شدم؟ جیمین:خیلی خوشگل شدی ..کوکی: از منم کیوت تر شدی... تهیونگ : براوو....شوگا 👍🏻🙂 ...من :🤭🤭🤭 یهو جین و جیهوپ و نامجون اومدن تو....من برگشتم که سلام کنم که یهو با سه تا قیافه ی مات و مبهوت مواجه شدم...سه تاییشون باهم گفتن : چه خوشگل شدی سونگ هی.....من😂😂🤣🤣🤣😅😅 هرچی باشه از جین که خوشگل تر نشدم....ورلد واید هندسام 🤣
جین یهو خودشو جمع و جور کرد و گفت: خوبه خودتم میدونی😏😏😏😎 شب شد و همه باهم نودل خوردیم و رفتیم که بخوابیم...من رفتم تو اتاق خودم و رو تختم خوابیدم ....یهو حس کردم یکی دیگه هم تو اتاقه...سریع لامپ رو زدم دیدم جین تو اتاقه...من: دقیقاً داری چی کار میکنی؟ جین: 😬😬 خب میخواستم ببینم...عه...خب.... من: خب؟؟؟ یهو جین اومد نزدیکم منم خودمو کشیدم عقب و گفتم چیه..؟ گفت: فکر کن گوشیم رو جا گذاشته بودم، درضمن این که من اومدم تو اتاقت رو از ذهنت پاک کن چون واقعا گوشیم بود...من😏 با صدای بلند: جیمین شی یه دقیقه بیا ..جیمین هم اومد و جین سریع رفت تو کمد قایم شد...جیمین: چی شده؟😴🤤میشه بری در کمد رو باز کنی...؟ جیمین: باشه...تا در رو باز کرد و جین رو دید گفت: یا جومونگ کبیر...تو اینجا چیکار میکنی؟جین😳😐
خب چیزه موبایلم رو جا گذاشته بودم...آره موبایلم...جیمین: تو کمد بود؟🤨 جین سریع اومد سمت من و دستاش رو گذاشت رو شونم و فشار داد و گفت: اومده بودم ببینم خوب خوابیده یا نه.. منم دلم براش سوخت و گفتم اگه این بوده عیب نداره...بعد جین از ترس دوید تو اتاق خودش که یهو.........خب این پارت دوم بود امیدوارم خوشتون اومده باشه..پارت سوم تو راهه..اگه دوست داشتی نظر بده...❤️❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت یک کو الان من هیچی نفهمیدم که چرا چمدون و دزدیدن لطفا یه توضیح خلاصه ازش بده ممنون
عالی پارت بعدی هم بزار ❤
پارت سوم رو گذاشتم...
بچه ها پارت سه تو راهه.....پارت اول هم چیز خاصی نیست... اسمتون مین سونگ هی بود که تازه اومده بودیم کره چون طراح لباس بودین....بعد تو راه یکی چمدونتون رو میدزده شما دنبالش میری میرسی به یه جاده و از حال میری که بی تی اس شما رو میبینه و شما رو میبره تو خونه ش و داستان تون رو برای اعضا میگین اونها هم میگن تا وقتی که دزد چمدون پیدا بشه شما باید پیش اونها بمونین
عالی بود فقط اپارات 1 رو نمیبینم
خیلی قشنگ بود ادامه بده
پارت اول رو گذاشتم ولی تساوی قبول نکرد..(´;︵;`)(´;︵;`)(´;︵;`)(´;︵;`)
سلام
عالی بود❤️
ممنون از تست خوبت 🌹
خیلی خوب مینویسی
پارت بعدی رو موخام 🥺
زود بذار
چشم دارم مینویسم تو صفه.....( ꈍᴗꈍ)