بچه ها فکر کنم یه ۱۰ پارتی داشته باشه پی نگرانه تموم شدنش نباشین☺☺😅 من فرشتم😇
شماا داد زدیننن جیمین گفتت فرارر کنینننن اون یه.. 😱👤👣👣👥👣 جونگکوک :یههه گلهه گرگننن😩😩😩😶😶!!! تو:نههه من از گرگاا مترسمم جیمیننن😭😭😭😭 یهو پریدی سوار جیمین شدی!جیمین بدویینن کوک بدو بریم تو خونه یه ا/ت تو:اره اره😭خونه یه من؟😭باشه هر کاریی میکنین بدووین😭 گرگ ها:😾😾😾❄❄❄❄👣👣 شما سه تا درو بستین رفتین پشت تخت نشستین جیمین:هوفف بخیر گذشت😥جونگکوک:اونا میدونن منو خرگوش صدا میکنین میخواستم منو بخورن😩😒😒😶❄🐰 تو:وای خدا 😥😩👥👤خیلی ترسیدمااا!!
قش کردی رو شونه یه جیمین😤😥😤😥😤😥تو:هوفف جیمین:😶اوم..اروم باشین دیگه یه گرگ بود همش! جونگکوکک:همشش تقصیره جنابالی بود جیمین خاان!😤 جیمین :چی میگیی کوک خواستم قدم بزنیم!😇 جونگکوک:اره جونه خودت ساعت ۱ شب؟ تو:بچه ها بحس نکنین😟😶جیمین:اصلا دلم میخواد کوک به تو چهه؟؟خودت اومدی! جونگکوک:چیی؟؟ تو:بچهه هاا کی گشنشه؟؟😶😌😀 🐥🐰:من ..-من! رفتی براشونن یک..ام..یک..! اهاا یک 🍲نودل درست کردیی!اومدین سه تائی رو تخت زیره پتو لز پنجره برفو نگا میکردین❄❄❄❤❤❤👤👥همونطوری نودل میقوولدین ☺
یهو دییدی جونگکوک داره یه چیزی میگه زیر لبی.. تو:کوکی؟چی داری میگی با خودت ؟😮 جونگکوک یهو صداشو بلند کرد:👤❄🐰(لاچی ما کیتولینی ای همگو ساری..🎶)درسته داشت استایل وید یو میخوند تو:وایی چقدر قشنگه😍 جیمین :اره☺ تو: پسرا واستین من یه گیتار دارم بزارین بیارمش با هم بخونیم😀🎆🎆🎆🎇🎆🎇🎻🎧🎶🎶🎸 *ستایی در حال شعر خوندنین خودتم گیتار میزنی❄❄🎧🎶🎶👥👤❄❄❄*همگه اوتگو..همگه اولگو ...😍🙏🙏🙇*جیمین :وایی بچه هاا بیرونو نگاه کنینن!😍😍😍 *حدس میزنی چی باشه؟* برف کند شده بود خیلی اروم عین برگ داشت میوند نزدیک ۴ صبح بود انقدر صحنه قشنگ بود نمیدونم چطور بگم😍😍❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄💙💙💙💙💙💙💙💙💙 💙💙💙
دیگه یه دو سه ساعت خوابیدین.. چون تو یکم ناراحت بودی..جونگکوک و جیمین رفتم تو سالن خوابیدن سالن کوچولو😶 تو رو تختت بودی..... نخوابیدی فقط بیرونو نگاه میکردی.. که ..یک دفه دیدی یه گربه داره میوفته داخل برفاا برف عمقش زیاد شده بود سریع بدون کاپشن رفتی پاینن تو:واییی گربه کوچولو !گرفتمت.😅😙بوسش کردی ..🐱🐈 اوردیش بالا.. اون دو تا بچرو از خواب پروندی جیمین:چی شده ا/ت😴؟ تو:گربموو نییگاا کنن😍😍جونگکوک:ولی ..اون.؟ جیمین:یاا خدااا😨😨😖
تو:چی شده؟!! جیمین :اون گربه نیست!بچه گرگه!😣🐺 تو:🙇اوپس..😅خب.. جیمین:ای خدا از دسته تو😯. ********** جونگکوک:من میرم خونه نمیتونم بخوابم جیمین😩 جیمین:باشه..منم دارم میرم ا/ت تو:ن..نه😟 جیمین:چرا؟ تو:نمیشه نرییی من تنهای میترسمم😢😢😢. جیمین:پس قبلا چطور خونه میموندی؟ تو:با خواهرم میموندم ولی اون الان از پیشم... رفته جیمین:اوخی😢ولی اخه خونه کار دارم عزیزم☺؟ تو:ب.ااشه... خب جیمین رفت ساعت ۱ صبح شد....رفتی پایین نشستی تو برفا با خودت حرف میزدی.. تو:یعنیی عاشقش شدیی؟! مگهه میشهه ندیده نشناخته😥😝 کله روز با خودت حرف میزدی فردایشش.. دوباره اومدی پایین گرگ کوچولوتو اوردی حرف میزدی باهاش..🐺میگفتی:گرگی دیگه دارم عقلمو ازز دست میدم کم کم😔.. یهو یکی صدات کرد... ا/ت!❤💞👤👤
ووو.... بای باییی بمون پارت ۴ برسه😙😙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدیییییییی
عالییییییییی پالت بعدی لو هم بذال خوجلییی
عالییییییییییییییی
ماچ بهتت
نمیدونی چقدر خوشحال میشم داستانامو دوست داری ..😗😙😅😇😇
💕💕