15 اسلاید صحیح/غلط توسط: min honey انتشار: 4 سال پیش 151 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام😐💔 امیدوارم حالتون خوب باشه ببخشید واقن خیلی دیر شد کلی مشکل پیش اومد برا جبران بعد نوشتن این بعدیو میزارم تا زود منتشر شه☺🍰مرسی که صبر میکنین و لایک و کامنت یادتون نرع بعدیو با صد لایک میزارم و یچیز دیگه یکی از صمیمی ترین دوستام دارع تو تستچی داستان مینویسه لطفا حمایتش کنین😘😙😍
از زبان لیندا: تو حیاط مدرسه روی نیمکت نشسته بودم که یهو سوراتا رو دیدم که اومد و کنارم نشست.نگام کرد و گفت خوبی؟!
اهی کشیدم و گفتم:اوهوم ولی..ولی چه فایده که زنده موندن من به بهای جون ازونا و خاله هتی شد😕
دستشو گزاشت رو شونم و گفت :تو براشون مهم بودی پس باید مراقب خودت باشی تا زحماتوش برای سالم موندن تو از دست نره☺
داشتیم با هم اروم حرف میزدم که یهو یکی از پشت سرم بلند هییی دارین چی میگین😉😀سرمو برگردوندم جیا بود اومد نزدیکون و گفت شما دوتا دارین چی پچ پچ میکنین؟😶دست پاچه شدمو گفتم:هی..هی.هیچی😐😅
زیر چشمی نگام کرد عاره معلومه😐😈 سریع پا شدمو گفتم :پاشین بریم سر کلاس ببینیم چرا معلما نیومدن😶؟
رفتیم سر کلاس بعد چن دقیقه مدیر هونگ اومد سر کلاسمون....
قیافش اشتفه بنظر میرسید. روبه روی ما وایستاد و گفت:امروز ب خاطر مشکلات اداری معلما نیومدن
یهو در باز شد و سال دومی ها هم اومدن تو کلاس ما😶ایدو و لیندو و بقیه بچه ها بودن مدیر گفت ب اعضای شورا میسپرم که حواسشون ب شما باشه و از کلاس رفت بیرون یهو جیغ داد دخترا بلند شد😐شو اومد سلاااام خشگل خا....یهو ی عالمه دختر شو رو کشیدن سمت خودشون😂
اوضاع شیکی و کانامه و لوییس هم همین بود😂😂
فقط ایدو بود که اینشکلی ی گوشه ایستاده بود😑😐
لیندو هم پای تخته سعی میکرد بچه ها رو ساکت کنه😂
سر صدا دیگه خیلی زیاد شده بود از عصبانیت پا گزاشتم روی میزم و روش ایستادم کتابمو لوله کردم توش داد زدم ساککککتتتتتت
کل کلاس خفه شدن😂و همه بهم اینشکلی نگاه مبکردن😳
خجالت کشیدم اومدم از میز بیام پایین یکم بلند بود لیندو اومد جلو کمرمو گرفت از رو میز منو گزاشت زمین😳از خجالت سرخ شدم
درست سر جام نشستم و دیدم بعضی از دخترا چشم غره میرن برام😐🔪
تو راه برگشت ب خونه تو ماشین ایدو بودیم که لوییس گفت:اوضاع بخاطر مردن شاه اشتفه شده معلما هم واسه همین نیومدن..شاهدی زنده نمونده که بخاد بگه ایدو شاه رو کشته و همه ی.تراز ای ها هم که نابود شدن.....
شو دست ب سینه شد و گفت:هومم..پس مشکل خاصی نیست؟!...آیدو که همه مدت داشت بیرونو نگاه میکرد سرشو ب سمت ما برگردوند و گفت:مشکل اصلی تازه شروع شده قراره سر شاه شدن جنگ شه به هر حال شاه سه تا فرزند داره...شو دستشو گزاشت رو سرش و گفت:پس تازه بد بختیامون شروع شده😢
ایدو گفت:من با دستای خودم شاه رو ک ش ت م پس کسی دخالت نکنه لطفا😐
وقتی رسیدیم خیلی خسته بودم خودمو پرت کردم رو تخت و همونجا خابم برد😪
داشتم یه خواب عجیب میدیدم داشتم از یه جایی بر میگشتم که یهو چند تا مرد هیکلی دنبالم کردن😖خاستم از دستشون فرار کنم و رسیدم به یککوچه ی بن بست یهو یکی از مردا اومد جلو و یه چاقو زد تو شکمم😱چشامو باز کردم و فهمیدم که خوابه نشستم رو تختم«عجب خواب مزخرفی بود😐
یه لیوان آب خوردمو خاستم دوبارع دراز بکشم که یهو آلارم گوشیم زنگخورد.....پاشدم که برم مدرسه در اتاقمو باز کردم بچه ها اینور اونور میرفتن داشتن اماده میشدن...آیدو از اتاقش اومد بیرون و نگاهی ب من کرد گفتم چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی😐گفت:به خودت تو آینه نگاه کردی یکی ببینتت فکر میکنه از کدوم جهنم اومدی😒
رفتم جلو آینه موهام پخش و پلا بود و لباسام چروک شده بود
آیدو ی شونه برداشت و ب سمتم دراز کرد بیا😒زل زدم ب شونه بعد چن ثانیه اخماش رفت تو هم و گفت:هوی مگه نمیبینی یه ساعته دستم درازه😑.....ی لحظه ب خودم اومدم شونه رو از دستش رفتم یهو لای موهام گیر کرد😢داشتم زور میزدم که درش بیارم یهو یکی از پشت اروم شونهرو از لای موهام در آورد تو آینه نگاه کردم کانامه بود...کانامه معمولا کم حرفه ولی مهربون و با ادبه...☺شونه رو آروم رو موهام کشید تا اینکه صاف شدن
نگاش کردم و لبخند زدم و گفتم:خیلی ممنون😊خیلی اروم گفت قابلی نداشت☺سریع رفتم دم در تا سوار ماشین شم که دیدم آیدو نیست😐هن؟!بدون من رفت واقعا که 😑😐الان پیاده برم ؟خیلی دیره😐آیدو مگه دستم بهت نرسه🔪
کانامه رفت سمت ماشینشو و گفت:با ماشین من بیا داره دیر میشه
لبخند زدمو و گفتم خیلی ممنون و سوار شدم
وقتی رسیدیم مدرسه از ماشین پیاده شدم و از کانامه تشکر کردم(پس چرا هیچوقتاز ایدو تشکر نمیکنی😑😒)رفتیم داخل مثل اینکه امروزم هم معلما نیومدن😕همه بچه تو حیاط بودن و با هم حرف میزدند یکم تو حیاط قدم زدم که دیدم ایدو دست به سینه یگوشه حیاط به دیوار تکیه داده بود😐با اخم رفتم جلوش تا منو دید گفت:چته؟چرا اینجوری نگا میکنی😒گفتم:نمیتونستی امروز صبر کنی با هم بریم؟ گفت:میخاستی صبر کنم دل و قلوه تو و کانامه تموم شه بعد ببرمت😒بعدشم هر روز که من نباید ببرمت منو با راننده شخصیت اشتباه گرفتی😑😒 واقعا حرفی نداشتم بهش بگم😐😑😐خوب یجورایی درست میگفت😅نگاش کردمو و گفتم:باشه از این به بعد با لیندو میرم 😐سرمو بر گردوندم و رفتم پیش جیا.
جیا تنها روی صندلی نشسته بود کنارش نشستمو و گفتم:سلام چیکاری میکنی😆
نگام کرد و گفت سلام میبینی که بیکار اینجا نشستم😐گفتم:ههه چه ضد حالی تو😑😂گفت:عین خودت😐
اروم پاشدمو گفتم مث اینکه امرو اعصاب نداری ها من میرم اصن😐
دستمو سفت چسبید و گفت :صبر کن من یچیزیم شده😢😐با تعجب نگرانی پرسیدم چت شده؟
دستمو ول کرد و گفت فک کنم ع ا ش ق شد😐 من:هن😐؟ع ا ش ق کی؟
با انگشتش به ی سمت اشاره کرد نگا کردم ببینم به کی اشاره میکنه که😐😑😐بلند گفتم :هن آیدو😐 جیا جلوی دهنمو گرفت و گفت:اروم بابا همه فهمیدن که😓با تعجب بهش نگا کردم و گفتم:چیشد که ع ا ش ق ش شدی😐؟
یکم سرخ شد و گفت صبح داشتم چند تا کارتون از انبار میاوردم چون سنگین بودن از دستم افتادن بعد ایدو کارتونارو تو هوا گرفت داد دستم و هیچی نگفت و رفت😳
من:😐😐اخ اخ چقدرم که صحنه رومانتیکی بوده😂😂😂😂😂
جیا اخم کرد و گفت:نخند😢😡
سعی کردم جلوی خندمو بگیرمو گفتم:اخه ادم از این مغرور تر و بی بخار تر پیدا نکردی 😂😂😂من نمیدونم ع ا ش ق چیه این بشر مغرور شدی😂😂😂
داشتم غش میکردم از شدت خنده تا به خودم اومدم دیدم جیا رفته😐😂😂ولی هنوزم داشتم میخندیدم😂😂
وقتی رسیدیم مدرسه از ماشین پیاده شدم و از کانامه تشکر کردم(پس چرا هیچوقتاز ایدو تشکر نمیکنی😑😒)رفتیم داخل مثل اینکه امروزم هم معلما نیومدن😕همه بچه تو حیاط بودن و با هم حرف میزدند یکم تو حیاط قدم زدم که دیدم ایدو دست به سینه یگوشه حیاط به دیوار تکیه داده بود😐با اخم رفتم جلوش تا منو دید گفت:چته؟چرا اینجوری نگا میکنی😒گفتم:نمیتونستی امروز صبر کنی با هم بریم؟ گفت:میخاستی صبر کنم دل و قلوه تو و کانامه تموم شه بعد ببرمت😒بعدشم هر روز که من نباید ببرمت منو با راننده شخصیت اشتباه گرفتی😑😒 واقعا حرفی نداشتم بهش بگم😐😑😐خوب یجورایی درست میگفت😅نگاش کردمو و گفتم:باشه از این به بعد با لیندو میرم 😐سرمو بر گردوندم و رفتم پیش جیا.
جیا تنها روی صندلی نشسته بود کنارش نشستمو و گفتم:سلام چیکاری میکنی😆
نگام کرد و گفت سلام میبینی که بیکار اینجا نشستم😐گفتم:ههه چه ضد حالی تو😑😂گفت:عین خودت😐
اروم پاشدمو گفتم مث اینکه امرو اعصاب نداری ها من میرم اصن😐
دستمو سفت چسبید و گفت :صبر کن من یچیزیم شده😢😐با تعجب نگرانی پرسیدم چت شده؟
دستمو ول کرد و گفت فک کنم ع ا ش ق شد😐 من:هن😐؟ع ا ش ق کی؟
با انگشتش به ی سمت اشاره کرد نگا کردم ببینم به کی اشاره میکنه که😐😑😐بلند گفتم :هن آیدو😐 جیا جلوی دهنمو گرفت و گفت:اروم بابا همه فهمیدن که😓با تعجب بهش نگا کردم و گفتم:چیشد که ع ا ش ق ش شدی😐؟
یکم سرخ شد و گفت صبح داشتم چند تا کارتون از انبار میاوردم چون سنگین بودن از دستم افتادن بعد ایدو کارتونارو تو هوا گرفت داد دستم و هیچی نگفت و رفت😳
من:😐😐اخ اخ چقدرم که صحنه رومانتیکی بوده😂😂😂😂😂
جیا اخم کرد و گفت:نخند😢😡
سعی کردم جلوی خندمو بگیرمو گفتم:اخه ادم از این مغرور تر و بی بخار تر پیدا نکردی 😂😂😂من نمیدونم ع ا ش ق چیه این بشر مغرور شدی😂😂😂
داشتم غش میکردم از شدت خنده تا به خودم اومدم دیدم جیا رفته😐😂😂ولی هنوزم داشتم میخندیدم😂😂
ایدو از بالای سرم گفت داری به چیمیخندی
نگاش کردمو و گفتم به تو😂😂😂گفت:مگه من دلقکم که به من میخندی من چیم خنده داره دقیقن😐دستم رو دلم بود داشتم میخندیدم گفتم فک نمیکردم کسی باشه که عاشق تویه بی بخار بشه😂😂😂😂
ایدو😐؟باشه
😂به چی میگی باشهه😂😂
ایدو:به هر چی حوصله بحث ندارم😐
من:😂😂😂😂وای دلمم
یهو شو رو دیدم که داشت میومد طرف ما و گفت:ههه خوشگل و خانم و آیدو دارین خوب خوش میگزرونین بدون من ها😁
ایدو:😐اره چجورم فقط تو کم بودی
شو:معلومه خوب بدون من به هیچکی خوش نمیگزره😆😂
من:اره بیا با هم به ایدو بخندیم😂
شو خندید و گفت باشه😂نگاهی بعه ایدو کرد قیافش اینجوری بود😐🔪شو اب دهنشو قورت داد و گفت :ترجیح میدم به درخت بخندم ولی به این نه😐😳😂
ایدو:برین بابا به هر چی میخاین بخندین من میرم اصلن😒
شو نگاهی بهم کرد و گفت:خوب حالت چطورع خوشگل خانم😁😂
گفتم:خوبم مبشه با اسم صدام کنی😂
شو گفت دوس داری توت فرنگی کوچولو صدات کنم😁
من😐یا خدا نه نمخاد همون خوشگل خوبه شو خندید و گفت:باشه😂راسی امروز تو کلاس من میخام پیشت بشینم😆گفتم:اخه جا نیست😐همونجا پیش ایدو بشین دیگه
شو😢خواهش
گفتم😐هه چرا چشمات وقتی ناراحتی اینقد خوشگله
شو:بشینم پیشت😢
نمیشه بهشگفت نه😑گفتم باشه بشین ولی😐
یهو خندید و گفت ایول😁😂
دستمو کشید و رفتیم سر کلاس
سر کلاس هر چی اینور و اونورو نگاه کردم لیندو رو ندیدم بدون اینکه کسی بفهمه رفتم بیرون از کلاس دنبالشتوی سالن جلوی در دفتر مدیر دیدمش ناراحت بنظر میرسید رفتم جلو و گفتم :لیندو چیشده؟
اومد جلو و گفت :میخام یچیزی بهت بگم
با نگرانی پرسبدم چیبگو خوب😟
گفت:خوب راستش من میخام برم توکیو
گفتم:ت تو توکیو ولی اخه چرا😟
گفت:برای ادامه تحصیل و یسری کارایی که بابام بهم سپرد
بغضم گرفت و گفتم ولی
گفت:اگه بخای تو رو هم با خودم میبرم گفتم:من..من نمیتونم😟خوب نمیشه که شهرمو ول کنم برم توکیو
لیندو سرشو انداخت پایین و گفت میفهمم چی میگی مجبورت نمیکنم
گفتم فقط مراقب خودت باش هنوز بغض داشتم😟
لیندو ب غ ل م کرد و گفت سعی میکنم زود برگردم
اشکام شروع کرد به ریختن لیندو دستشو کشید رو سرم و گفت گریه نکن اینجوری موقع رفتن دلم میگیره من:ب باشه اشکامو با دستم پاک کردم لبخند زدو گفت برو سر کلاس الان بچه های کلاس میان دنبالت با صدای اروم گفتم باشه و رفتم سر کلاس
از زبان لیندو:کاش لیندا باهام میومد 😔😞اهی کشیدم که گوشه سالن ایدو رو دیدم که تکیه داده بود به دیوار رفتم جلو و گفتم همشو دیدی و شنیدی نه؟
نگام کرد و گفت:اره خب که چی😒گفتم هیچی فقط لطفا مراقبش باش
گفت:سعی میکنم ولی قول نمیدم😒
لبخند زدم و گفتم ممنون حالا یکم خیالم راحت تره اگه از کاری کردم که باعث شد ناراحت شد ببخشید به هر حال تو هنوزم بهترین دوست منی
گفت:باشه😒
توی کل کلاس حالم اصلن خوب نبود و اصلا نفهمیدم کلاس چجوری تموم شد بعد کلاس داشتم از مدرسه میرفتم بیرون که ایدو رو دیدم جلوی در گفت:سوار شو
گفتم:نه ممنون زحمت نکش خودم میرم گفت:الان قهری مثلا😒
گفتم:ن بابا فقط حوصله ندارم همین خودم تنها میرم
سوار ماشینش شد و گفت:باشه هر جور راحتی😐😑
خودم پیاده رفتم خوابگاه طول کشید تا برسم ولی رسبدم دیگه
درو باز کردم و رفتم تو خابگاه ی سلام کلی کردمو رفتم تو اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت و به سقف نگا کردم تو فکر حرفای لیندو بودم همش لحظه ای که بهم گفت بیا با هم بریم میومدجلوی چشمم دلم میخاد باهاش برم ولی نمیتونم
یهو تلفنم زنگ خورد جواب دادم لیندو بود گفت:ام..خوب من فردا ظهر پرواز دارم خوشحال میشم تو فرودگاه ببینمت تا خداحافظی کنم
خیلی اروم و شل جواب دادم:ب باشه.....
فردای آن شب از زبان لیندا:ظهر بود اماده شدم تا برم فرودگاه یکم بغض داشتم از اتاقم اومدم بیرون که دیدم شو اماده شده و جلوی در ایستاده
گفتم:جایی میخای بری گفت:اره مخام باهات بیام تا از لیندو خداحافظی کنم گفتم خیلی خوب باشه گفتش:ااا بقیه هم میان باهامون 😅گفتم:باشه بابا حال حوصله ندارم هر کی میخاد بیاد هممون به همراه ایدو که شو بزور اوردش با ماشین شو رفتیم فرودگاه لبندو رو دیدم که یک ساک دستش بود و انگار منتظر کسی بود تا منو دید اومد طرفم و گفت:هه فک کردم نمیای ممنون که اومدی بچه هارو دید لبخند زد و گفت ممنون که شماها هم اومدین یهو ینفر گفت زود باشید قربان لیندو گفت:باشه اومدم یه چند دقیقه فقط نگام کرد و گفت:خوب خداحافظ😊بغضم گرفت و گفتم:خدا فظ😢اومد جلو و محکم ب غ ل م کرد و گفت:مراقب خودت باش و لطفا کار خطرناک نکن باشه😊اروم گفتم:باشه با همه خداحافظی کرد و رفت سوار هواپیما شد دستشو برام تکون داد و رفت😢
خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت یادتون نره و بازم عذر مخام بابت تاخیر زیاد اینقدر عدم تایید خورد که دیگه دلم میخاست ننویسم😐💔ولی به عشق شما بازم عدم تایید شد میزام راستی عیدتون مبارک شاد باشین😍😙💝💖
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
47 لایک
چرا فصل های قبل نیست؟
توی یه اکانت دیگه هستن باید سرچ کنید
صبرم تموم شد
میبینی زدم آیدو رو کشتما😐
اره بزن بکشش
😐نقطه ضعف گیر اوردی تو هم هی بزنم بکشمش جرعت داری بلا سرش بیار
جرعت که دارم
بشین و ببین مثل سوسک لهش کنم 😐😐
😭بچه هاااا تستچی خورد تستمو نهههه نمخام😐
میام تو خوابت خودتو میخورما
بهونه نیار دوباره بزار ببینم 😑
خسته شدم:/
عالی بود
بعدیوکی میزاری؟
راستی یه سوال
فصل ۳ عاشقان شیطانی اومده؟
نه فصل سوم نداره😐💔
اصلا تمیسازننننن؟
اخه چراااا😭😭
#اطلاعیه
حواست رو جمع کن بهتره زود بزاری
اگه نزاری جنازه آیدو رو تو قسمت ۲۶ تحویلت میدم 😐
😂😂😂😂اینو خیلی خوب اومدی 😂😂😂😂
😐من گزاشتم خوب ی هفتس تو برسیه
😐مرض داری ایا😐بزن بکشش منم قسمت ۲۳جنازه لیندا رو بهت میدم😐
ایدو رو هم ۲۴ایدورو میدم😐😐اصن همه رو میکشم
آیدو رو زدی ناکارش کردی که تو هم به لیندا یا هر کس دیگه ای دست نزن
عالی بود من که اول داستانو نشناختم رفتم جستجو کردم ببینم این چیه؟ 😂😂😂😂بعد میام میبینم عه اینه ااااااااخخخخخخجججججووووووونننننننننننن😍😍😍😍😍😍😍😍😍
چالش 1 : نه گرگینه نیار من که کلا با گرگینه حال نمیکنم 😒
چالش 2 : نمدونم 🤷♀️😐
سلام
داستان شما با نام زندگی در چالش پر طرفدارترین داستان تستچی ثبت نام شده است
این چالش از ۲۵ فروردین ماه که یعنی ۳ روز پیش شروع شده است و تا ۲ اردیبهشت ماه به پایان میرسد از انجایی که شما ۲۱ پارت منتشر کرده اید پیشنهاد میشود زودتر پارت های بعدی را بگذارید تا شانس شما برای برنده شدن در چالش بیشتر شود💖(من از پارت اول حساب میکنم شانست خیلی زیاده 😉)
بله ممنون😂💟
سلام ایاتوجان
جکاب سوالتو که دادم معرفی داستان دومم روهم تستچی منتشر کرده دوست داشتی میتونی بخونی تا با داستان بیشتر معرفی شی
باشه ممنون
یااا خدایی دلت تنگیده بود😐❤من دلم بیشتر تنگییده بود❤☺😐
❤😐پارت بهد داستان چرت و پرتمم گذاشتم😐❤
رح خیلی😐💟
داستانت چرت پرت نیس😐🔫
سلام عسلم عاللییی بود🙂🍓🍓🍓❤❤❤❤❤
بعدیشو بزاریا من میام میبینم😐🔫
واییی اجیی کجا بودی دلم برات تنگ شده بود