هااااااای👋 بریم پارت 3😍
(🌅☀️) مایک: یهو از خواب پریدم بالا مثل اینکه دوباره خوابی که دیشب دیده بودم را دوباره دیدم😓نشستم لب تختم و دستمو گذاشتم روی صورتم، ی خمیازه بلند کشیدم، بدنم و ی کش و قوسی دادم و گوشی رو برداشتم که ساعت رو ببینم🕡 ساعت ۶:۳۰😧سریع وایسادم زدم توی سرم یعنی من فقط نیم ساعت برای آماده شدن و رسیدن به دانشگاه وقت دارم😱، سریع رفتم سر کمدم و ی شلوار لی و تیشرک مشکی برداشتم و سریع پوشیدم کیفم و با گوشیم برداشتم و رفتم از پله ها پایین🚶♂️ که دیدم مامان و ماریا دارن صبحانه میخورن، مامانم گفت : مایک بیا صبحانه . * نه مامان خیلی دیرم شده توی دانشگاه ی چیزی میخورم الان باید برم. اما: باشه پسرم به سلامت👋* رفتم دم در داشتم کفشمو میپوشیدم که ماریا اومد پیشم و گفت: مایک منم ببر مدرسه گفتم با مامان یا بابا باید بری مدرسه من وقت ندارم برسونمت🙃 تو جهت مدرست با دانشگاه من فرق داره اونجوری دیر میرسم. ماریا: نمیشه که اخه من میخام.... بابام اومد و گفت: من دارم میرم شرکت تو رو هم میبرم بزار مایک بره. مایک: ممنون بابا. سریع رفتم تو ماشین و گازشو گرفتم و رفتم😄🤓 توی راه داشتم به خوابی که دو شب پشت سر هم میدیدم فکر میکردم که آخه چرا من باید ی خواب عجیبی مثل اینو ببینم اصلا چرا باید ی دختر غریبه رو ببینم که دورش پر از خونه و کسی با ماسک عجیب اونو کشته🙄😕همین طور تو فکر بودم، تا رسیدم به دانشگاه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
واو بهتربن داستانیه که خوندم میخوام بدونم بعدش وی میشه زود بزار پارت چهار رو
پارت ۴ کی میاددددد💔
از بعد امتحان هام یعنی از دو هفته دیگه واستون پارت های بعدی رو هم میزارم مرسی که دنبال میکنید
بچه ها من براتون پارت ۴ را گذاشتم ولی تستچی هی ردش میکنه نمیدونم چرا منم تازه وارد تستچی شدم و این اولین داستانم و فعالیتم تو تستچیه لطفا اگر کسی میدونه باید چیکار کنم بهم بگه تا بتونم بزارم پارت ۴ را ممنون🙏
بی صبرانه منتظر پارت ۴ هستم