
ای بابا! فکر کنم قراره اگه اینشکلی حمایت بشه پایان غمگینی داشته باشه. اگه خوب حمایت بشه شاید گود اِندش کنم. نمد. خب فعلا پارت رو بخون. حیحی
بالا رو بخون👆 بریم برای پارت 12
نشسته بودم و فکر میکردم چرا باید انقدر بدبخت باشه؟ اون داداشم بود. اون مرد. همین الان مرد. جلوی چشمام. انقدر دارم گریه میکنم که دیگه اشکامو حس نمیکنم. مامان... بابا... من زنده ام... سانگ هو مرده!💔🙂 مین سو. مین سو. چرا ع*ا*ش*ق من شدی ع*و*ض*ی. اگه الان داداش ندارم همش تقصیر توعه. مین سو... من نمیذارم زنده بمونی. با چشمای پر اشک و قرمز قرمز در حد خون رفتم سمتش و کمبرند رو برداشتم. نه من نمیزنمش. خیلی خودمو کنترل کردم اما نتونستم. انقدر عصبانی بودم که دیگه نمیشد نزنمش. سعی کردم خشممو کنترل کنم اما با حرفش واقعا داخل بدنم اتیش شد و یهو یطوری زدمش که... م.س: حقش بود، برام مهم نیست که سانگ هو مرده. حتما برات عجیبه... ا.ت: خ*ف*ه شو مین سو. خفه شوووووو. 🩸🔪 به خودم اومدم و دیدم که... کشتمش؟ من ادم کشتم؟ من؟ نه نه نه. نمیتونم. نمرده. خواستم برم نبض گردنش رو چک کنم که دستم خورد به دهنش و یهو خون همه جا رو فرا گرفت. اونی با دهن باز داشت نگاهم میکرد. اون وکیل بود. یکی از معروف ترین وکیل ها. ولی نمیتونست قضیه ق*ت*ل سانگ هو رو به راحتی جمع کنه. حالا مین سو هم اضافه شد. نه. سوهو... خدافظ. من نمیتونم دیگه ببینمت. باید بمیرم. چاقو رو از تو کشو برداشتم و به اونی نگاه کردم. اروم سمت رگم بردم و اونی داد زد. ا.س.ه: نه ا.ت چیکار میکنی؟ نکن ا.ت نکن🙂💔 ا.تتتت دوید سمتم و چاقو رو از دستم قاپید پس تصمیم گرفتم بهش بگم...
ا.ت: اونی! من دیگه نمیتونم تحمل کنم. چرا من انقدر بدبختم؟ من همین الان ق*ا*ت*ل شدم. هیچ پایان خوبی برام نمونده. بزار خودمو بکشم. این زندگی ک*و*ف*ت*ی دیگه جایی برای من نداره. باشه؟ ا.س.ه: ببین ا.ت! چاقو رو بهت میدم. ولی قبلش به سوهو زنگ بزن. ازش خداحافظی کن و هرچی به من گفتی به اون بگو و ادرس هم بهش بده. بگو بیاد برای اخرین بار حداقل ببینیش. شاید پشیمون شدی. ا.ت: میدونی! میخوام برم خودمو بندازم تو اب. از خون بدم میاد. ا.س.ه: هرکاری میکنی بکن. ا.ت: باشه. زنگ زدم به سوهو و گفتم: سلام سوهو. سوال نپرس و فقط گوش کن. از زندگی خسته شدم. میخوام از روی پل...... خودمو بندازم پایین. بیا اونجا برای اخرین باز همو ببینیم. دوست دارم. منتظرتم. سوهو: ول.... (قطع میکنی) ا.س.ه: من نمیخوام شاهد مرگت باشم. خداحافظ عزیزم. دلم برات تنگ میشه. کاملا مطمئنم بی فایدس که جلوتو بگیرم. چون تو واقعا درد کشیدی! اما وقتی بری، دیگه نمیتونی برگردی. اما اگه تحمل کنی، میتونی بازم ادامه بدی. امیدوارم سوهو بتونه منصرفت کنه.
دارم گریه میکنممممم.گریه. میدونید که حمایت نشه قراره چطوری تموم بشه؟ نه حتی اگه حمایت نشه هم عجیب تمومش میکنم (پارمیدا داری میخونی؟ گریه کردی؟ حمایت کن دیگه ایش. وگرنه تو مدرسه میزنمت
بای تا پارت بعد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😭😭😭😭😭😭😹
شت این خندهه چه کوفتی بوددد
🤣🤣🤣
That's best story in Testchi😍
Its like you. Youre the best human i saw ever in testchi
عالی بود ولی غمگین
اره. پایانش هم هپی بود هم غمگین
با پارمیدا بدبخت چیکار داریییییییی 😂
مگه اصن رمانتیک میخونه ؟
🤣🤣🤣🤣🤣
بغضض
🥲
عالیی
🖤
هعییییی اشککککککک زندگیییی ا/ت نمیررررر نهه :))
خودم انقدر درحال نوشتن گریه کردم که نگو
ای بابا بیا بغلم تا جای اشکاتو بب*وسم 🫂😚
پارتبعدیپیلیز:/
سعی میکنم زود بزارم
داستانتعاولیه:)
🖤
مثل خودته