چرا من؟ (پارت 11)

بریم برای پارت 11

س.ه: تو کی باشی که من ازت بترسم؟ خواهر گرامی به اندازه تلافی سر تو قراره اذیت بشه. ا.ت: گوشیمو بده سانگ هو. دیگه حرف زدنت تموم شد. س.ه: اگه نخوام بدم چی؟ ا.ت: خودم میگیرمش به راحتی. ویو کُلّی: ا.ت میخواد گوشیو بگیره. از جاش بلند میشه و با ضربات تکواندو سعی میکنه سانگ هو رو بزنه اما سانگ هو هم خیلی ضعیف نیست ولی از ا.ت شکست میخوره و مین سو از ترس به خودش میلزه. س.ه: چطوری دست و پاتو باز کردی ها؟؟؟؟ تو براش باز کردی مین سو؟؟؟؟ م.س: چقدر بهم اع اع اعتماد داری م م م من نبودم. ا.ت: یادتون باشه همیشه یک چاقو داخل جیب یا کیف دختراست. من داخل جیب کت لی ام نگهداریش میکنم و هیچکی نمیدونه. پس با دهن برش داشتم و صندلی رو انداختم و بعد چاقو رو از دهنم انداختم روی زمین و بعدش با انگشتام برش داشتم و دستم رو باز کردم ولی خب یکم هم دستم زخم شد دیگه. خب خب خب. بگو ببینم سانگ هو. با چاقو بشونمت روی صندلی یا خودت میری. س.ه: اه فرصت طلب. خودم میرم. ا.ت: بدو! ویو: ا.ت دست و پاهای سانگ هو رو به صندلی بست و دست و پای مین سو رو هم به یه صندلی دیگع بست و شروع کرد به سوال پرسیدن... ا.ت: انگیزت برای کشتن من چی بود با اینکه میدونستی کلاس تکواندو رفتم و سطحم پایین نیست و بلدم از خودم دفاع کنم. س.ه: ازت بدم میاد ا.ت ا.ت: درست جواب منو بده. (با سگک کمربند به پاهاش میزند) س.ه: گفتم ازت بدم میاد. ا.ت: درست حر... ا.ت ویو: حرفم با شنیدن صدای بلندی تو دهم ماسید و اونی با تفنگ وارد شد. وقتی منو دید معلوم شد خیالش راحت شد. ولی وقتی به سانگ هو نگاه کرد... یاعلی

خدا به دادش برسه. ا.س.ه: سانگ هو! سانگ هوووو! به چه حقی اینکارو کردی ها؟ (تفنگ رو روی سر سانگ هو میزاره) س.ه: اروم با سو هیون. ا.س.ه: بهت گفتم منو سو هیون صدا نکن پ*ل*ش*ت. (میزنه تو دهن سانگ هو) ا.س.ه: و تو. پسره ی ا*ح*م*ق! مگه تو دوستش نداری؟ میخوای ش*ک*ن*ج*ش کنی؟ (مشت زد به صورت مین سو) م.س: هوووی و*ح*ش*ی دماغم داره خ*و*ن میاد. ا.س.ه: (تفنگ رو روی سر مین سو میگیرد) یه و*ح*ش*ی بهتون نشون میدم که وقتی اسممو اوردن به گریه بیوفتین. ا.ت! نانچیکو بیار. ا.ت: ببباشه اونی. ا.س.ه: برای چی ترسیدی ا.ت؟ من فقط میخوام چیزی که سزاوارشن رو بهشون بدم. ا.ت: نترسیدم! بیا نانچیکو. ...⛓🩸🔫 و با بدنی کبود سرجاهاشون داشتن بیهوش میشدن... ا.س.ه: برام مهم نیست که زنده بمونی یا نه! به هرحال تو یه خیانت کاری. ادم ک*ث*س*ف. تو حتی لیاقت زنده موندن هم نداری. ا.ت: وای. اون برادر منه؟ اون کسی که داره داد میزنه برادر منه؟ نه اون برادرم نیست. دیگه نیست. کل بدنش کبود شده. لباسش کاملا پاره شده. کل صورتش خ*و*ن*ی*ه. دیگه زنده نمیمونه. س.ه: ا.ت! ا.ت: ؟ س.ه: باهات بزرگ شدن خوش گذشت ولی دیگه الان وقت خداحافظیه. دیگه برادری برات نمونده که بخوای باهاش PS5 بازی کنی. دیگه کسی نمونده که باهاش فوتبال بازی کنی. دیگه کسی نمیمونه که باهاش بستنیت رو نصف کنی. خداحافظ ا.ت! الان میتونم راحت بمیرم. از مامان برای بزرگ کردنم تشکر کن. (ارام چشماشو بست و با بستن چشماش سو هیون و یونا نابود میشدن) ا.ت: نه! اون نمیمیره! اون زنده میمونه. سانگ هووووووو. سانگ هو بیدار شو سانگ هو بخاطر مامان بخاطر من بیدار شوو سانگ هو :))))))

چی بگم؟

هعی روزگار یااااا حمایت کن