
سلام این داستان همون جوری که از اسم هم معلومه فن فیک مای هیو آکادمی هستش اون قسمت آخر درواقع انگلیسیه یعنی Sue B.J ولی فارسی نوشته شده واقعا ممنون بابت توجهتون

پلک هاش به آرومی لرزیدن و در طول زمان کوتاهی از هم فاصله گرفته و باز شدن. ابتدا آن سفیدی بی انتها برای او تار و نامفهوم بود. کمی که گذشت و دیدش بهتر شد با تعجب به اطراف نگاه کرد. به سختی از جاش بلند شد؛ انگار که چند سال بی حرکت خوابیده بود. شاید نیم ساعت و یا بیشتر طول کشید تا بتونه کامل و درست روی پاهاش بایسته. گلوی او مثل سمباده شده بود. تلاش میکرد تا به یاد بیارود که کجاست یا اصلا چرا در این مکان به این عمق زندانی شده؟! با گذشتن کلمه زندانی شدن همه چیز به حافظه اش حمله ور شد انگار تا چند لحظه پیش از یاد نبرده بود.
فلش بک از محلی که در آن کار میکرد خارج شد. نگاهی به حقوق کم روزانه اش کرد. امروز از صبح چیزی نخورده بود و الان با آن پول یا باید به فکر جای خوابی را میکرد یا غذا! با سردردی که ناشی از ضعف و گشنگی و سر باز کردن زخم های بدنش بود. تصمیم گرفت بدون تردید برای خودش غذا تهیه کند. بعد از اینکه چند تا چیز از دکه های غذا فروشی متعدد گرفت به سوی پارکی در آن نزدیکی رفت. کند راه میرفت و در فکر فردا و مدرسه اش بود. متوجه چیز بزرگی رو به روی خودش شد. چند لحظه کوتاه طول کشید تا به خودش بیاید. نومو با سرعت سعی داشت به بقیه حمله کرده و آشوب را بیشتر کند. خنده کوتاهی کرد پس شیگاراکی خیلی وقت است به کار افتاده و داستان هم نزدیک یه سال است شروع شده بود. بعد از 15 سال زندگی در این دنیا متوجه شده بود که قبلا در دنیای دیگری زندگی کرده بود که این دنیا فقط یک انیمه ای بود و او تازه 3 سال است که به یاد آورده است. روزهایی که به اندازه بیشتر عمرش کنار آل فور وان گذارنده بود همه چیزی که تجربه کرده بود همه و همه داستان یک انیمه بودند. خوشحال بود که حداقل اتفاق ها باعث شده بودند او از شرور ترن فرد داستان متنفر شود و یا بی کوسه نباشد. سعی کرد به خودش بیاید. حسی عجیب ترغیبش میکرد تا برود به جایی که استین قهرمان کش و آن سه بچه دبیرستانی مبارزه میکردند.
بدون توجه به قهرمان ها با آرامش با طرف نزدیک ترین سکو برای نشستن رفت و با ترکیب خوردنی هایی با همه پولش خریده بود برای خودش غذا درست کرد و خورد. دوباره احساس انرژی میکرد. واقعا که غذا خوردن یکی از لذت بخش ترین کار های دنیا برای اوست. شروع کرد به راه رفتن و فکر کردن به اشتیاقی که برای دیدن آن مبارزه داشت. انقدر در خیابان های توکیو آواره شده بود که حتی با وجود بزرگی شهر میتوانست راه خودش را با کمی گشتن پیدا بکند. به هر حال ماندن زیر این آسمان بی سقف یک اشتباه محض هستش و خطر مخصوصا در جامعه پر از تبه کار های توی سوراخ برای یک بچه 15 ساله بیش از اندازه و ظرفیت است.
کم کم به اطرافش تمرکز کرد. با دیدن صحنه مبارزه آن طرف متوجه شد این اطراف را بهتر از آنچه حدس میزند شناخته است. با خودش فکر کرد: _حالا دیگه تا اینجا اومدم چاره ای جز دنبال کردن داستان اصلی مثل یه فن واقعی ندارم؛ مثل اینکه بالاخره یه هدف درست حسابی بعد از خروج از اونجا پیدا کردم... به آرومی بالای ساختمانی که دید کافی به صحنه مبارزه و صحنه بعدش داشت، رفت.* از کوسه خودش روی محیط استفاده کرد تا حتی حضور کوسه متفاوتی از طرف جانشین وان فور آل یا دکو و حتی قهرمان شماره دو اندوار حس نشه. با دقتی که انگار برای اولین بارش بود این صحنه ها را تماشا میکرد تک به تک حرکات و صحنه را زیر نظر گرفته بود. مخصوصا دکو و استین را که روی حالات آنها متمرکز شده بود.
آن صحنه ای که در ذهنش بود دو بعدی و تا حدودی کمرنگ بود. به این فکر کرد که تفاوت این زاویه و تسلطش بر مبارزه کاملا متفاوت با آن چیزی هست که از این دنیا به یادش آمده. نکاتی که بعد گذراندن یک دوره طولانی مدت زیر دست آل فور وان و چیز هایی که تا این سن در این دنیا متحمل شده و یا درباره این دنیای انیمه ای به خاطر آورده بود؛ به راحتی درک میکرد. ناخودآگاه طرحی از درصد های قدرت، تغییر حالات کاراکتر هایی که الان جلوی چشمانش مبارزه میکردند و حتی تقریبا همه احتمال های ممکن؛ در ذهنش شکل گرفت. با وجود این، حتی بدون در نظر گرفتن اینکه سه به یک مبارزه میکردند تفاوت قدرت استین قهرمان کش با دکو، ایدا و شوتو به وضوح قابل تشخیص بود. آرمان های استین برای یک دنیایی با قهرمان های واقعی را انقدر شنیده بود که بدون یک لحظه توقف میتوانست کاملا آن را شرح بدهد. صحنه مبارزه با بسته شدن استین در ظاهر به نظر میرسید به پایان رسیده.
با ورود نومو و گذشت لحظات نفس گیر حرف های تکان دهنده استین همراه با نگاهی چند لحظه ای به جایی که او در آنجا نشسته بود، پایان یافت. او به آرومی تکونی خورد میدانست استین با وجود پنهان شدن متوجه او شده است. این احتمال را میداد که استین به خاطر اطلاعاتش درمورد گذشته او با آل فور وان حضورش را حدس زده بود. بعد گذشت لحظاتی و انتقال آن سه دانش آموز به بیمارستان به طرف یو ای حرکت کرد. ** وقتی به نزدیکی های آکادمی یو ای رسید متوجه افرادی در نزدیکی آنجا شد. خواست با آرامش از کنار آنها رد شود که نگاهش به یکی از آن افراد افتاد و احساس کرد آن شخص را میشناسد. بعد از مدتی کوتاه یکی یکی همه آن افراد را نگاه کرد و هر بار بیشتر مشکوک میشد. بالاخره احساس کنجکاوی یک فن در او فوران کرد و او را تحریک کرد تا آن افراد را بپاید. حتی یک دقیقه از این تصمیم نگذشته بود که آیزاوا به همراه مدیر نزو، میدنایت و یکی از معامان بخش پشتیبانی سوار یک ماشینی شدند و به راه افتادند.
آن 10_12 نفر هم با عجله سوار ونی شده و به همان سمت حرکت کردند. یک ابرویش را بالا انداخت و همزمان که می پرید زمزمه کرد: _چرا این چند نفر به شدت مشکوک باید اونا رو دنبال کنه؟ یعنی اونا کجا قراره برن؟ به کمک کوسه اش بال هایی شفاف با رگه های رنگی به اندازه ای که وزن بدنش را بالا نگه دارد از پشتش بیرون آمدند. به آسمان پرید. کم کم سرعت میگرفت و در ارتفاعات پایین پرواز میکرد تا آن ها را گم نکند. بعد از مدتی آنها در مکانی توقف کردند و کمی بعد وارد یک ساختمانی قدیمی شدند که شبیه دفترکار بود. یکی از آن افراد مشکوکی که حالا بیشتر به تبه کاران شبیه شده بودند مخصوصا با ماسک های عجیبشان، آنها را تعقیب کرد و جلو در نامرئی شد. او بر روی سقف آن ساختمان به آرومی و بدون ایجاد کوچک ترین صدایی فرود آمد. با حرکتی ماهرانه که آن را مدیون دزدی های زیادش بود؛ از طریق یک پنجره باز داخل شد و به سقف چسبید. بعد کمی گشتن و گوش دادن آن فردی را که برای فال گوشی آمده بود را درحالت نیمه نامرئی پیدا کرد و با آرامش به حرف های آنها گوش داد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
Sue b j ینی چی😅
سلام
Sue که اسم کاراکتره اصلیه
B.J هم یه جورایی لقبش توی دنیای... هستش که اسپویل نمی کنم بعدا در طول داستان گفته میشه😶
البته لقب رو بیشتر به خاطر این توی عنوان به کار بردم چون نمیخواستم فقط اسم کاراکتر باشه.😂
بازم اگه سوالی بود در خدمتم ممنون بابت نظر و توجهتون^^
او تنکس❤