7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Emma انتشار: 2 سال پیش 57 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر.. اسمش مث خیلی از داسانای تستچی اینگیلیسیه پس لطفا رد نکن.. فوشی چیزیم نداره / مسابقه اولمه.. نمیخاین شرکت کنین؟؟✨☺️🗿.. کریستال ابی رو دارم میپاکم.. لایک نداشت..
دوباره اومدم رو مختون برم🗿تلوخدا تو مسابقم شرکت کنینن✨و.. لایک این پارت رو حداقل... حداقلش!! ۱٠ کنین..آ راستی اگه بالای4 نفر تو مسابقم شرکت کنن زودتر میزارم
تبدیل میشود به سمت هیولا میپرد اما هیولا انگار میدونه قراره بهش حمله بشه و به مرینت مشتی میزند اما مرینت بجای جیغ از درد همانطور که بر زمین پرت شده بود لبخند زد ! هه ههههه مرینت خون در دهنش را تف کرد کت: هی داری چیکار میکنی؟!! من کوامی نابودیم تو نمیتونی نابودش کنی! اما مرینت توجهی نکرد یو یو اش تبدیل به شمشیری با تیغه سیاه شد تیغه ان به سمت هیولا بود ببر: هوی! نری سمتشا!!! مرینت به سمت هیولا حرکت کرد.. اما با هر ضربه دود در هوا پخش میشد به چشمای قرمز هیولا خیره شد یک بار دیگر تمام قدرتش جمع کرد و به سمتش رفت جیغ هیولا همه جا پخش شد اما دلیل حرکت نکردن ادرین و آن ببر چی بود؟؟ خو. ن ( ناظر) چشمان هیولا همه جا پخش شد و مثل باران میریخت مرینت یکبار دیگر به خو. ن (ناظر) خیره شد و خودش را در روبه روی پسرک دید پسرک با گریه به سمت مرینت رفت: یین! چرا.. چرا اینقدر سردرگمی؟ چرا هق همون دختر سرحال همیشگی نیستی؟! او همانطور که دو انگشتش را به پیشونی مرینت زد و در بغل مرینت از هوش رفت مرینت کجا بود؟ اوه بله گذشته پسر... پسر یک نامزد مهربون داشت... که باهاش ب. هم میزنه... و ♡ برادرش میشه پسر مخالفت میکنه او تنها کسی هست که میدونه دختر سرش کلاه ناده او را به تیمارستان میفرستند اما او فرار میکند و دختر.. با تف. ن. گ دنبالش میکنه و او را زخمی میکند و پسر با دختری مواجه میشه و ازش کمک میخاد اون مرینته:) وقتی به او دست میزنه حس اشنایی بهش دست میده.. پس تو هم مثل منی... اما چشم دختر.. احساسات رو فراموش کرده بود.. مریت همانطور که خاطرات پسر را میدید متوجه فوران احساسات پسرک در وجودش شد غم.. ناراحتی.. حسودی... ترس... همانطور که قلبش را از درد میکشید فریاد زد: نکن!! نمیتونم درکش کنم!!!! درد میکنه!!! تروخدا بس کن!!
هه هه کمی ازارتان دهم 🗿✨ناظر کلمه خ. ون چیز بدی نیست تازه در بدن همه انسان هاست و داخلش پر گولبوله 😇
به خودش اومد و خودش را در کنار پسر دید به چهره پسر دستی کشید و شروع به دویدن کرد ادرین: چطه!!!! چرا داری میدوعی مرینت: .. ببر: منم چغندر..(پس من چی بگم؟🗿✨) مرینت بالاخره به دختری رسید که موهای قهوه ای و چهره مظلومی داشت اره همون عکس اسلاید دختر: آمم خانم با من کاری دارید مرینت با چشمان ابی احساس و قاطل مانندش به او نگریست دختر جوری ترسید و اشک در چشمانش جمع شد که حتی قابل مقایسه با ترس از فیلم ترسناک نبود مرینت: لوسی ارلاند؟ + ب.. بله! _ بامن بیا + خانم من شمارو نمیشناسم! گربه: هی کفشدوزک این خانم راست میگه چط شده؟! _ لوسی ارلاند شما مرتکب قط. ل (ناظر؟) نامزد سابقتون دنیل ریوند شدید پس جای پرسشی نمیمونه گربه: ق.. قطل؟؟!! اونم نامزد؟! + چ... چی میگی اینقدر دروغ نگو!!! دختر دستش را کشید و خاست فرار کنه که مرینت راهش رو سد کرد و از طرفی ادرین بود مرینت دست دختر را گرفت + منو ول کن!!! دنیل اصلا کیه!!! شما دیوو. نه اید!!! مرینت تفن. گ را از توی کیف دختر در اورد + این مال من نیست!!! و تفن. گ را از دست مرینت قاپید گربه: هی هی هی بچه اون تفن. گو بده! دختر لبخندی زد و گفت: ههه ههه خودتون تفنگو دادید و رو مخم رفتید!! بیاین نزدیک میزنم!!!! مرینت: واقعا؟ دختر با دستانی لرزان گفت اره!!! ادرین پوزخندی زد و جلو اومد تیر در اسمان به رقص در آمد و ادرین با یک دست اونو گرفت.. هیچی نشد؟! ادرین: پففف ههه باگیی این دختر دیگه خیلی اح. مقه!! مرینت با نگاهی تمسخر امیز به دختر نگاه کرد و تفنگو با ی انگشت برداشت و بدون تلاش شکستش دختر خیلی ترسیده بود ادرین: مقصد بعدی.. زندان! دختر: اصلا کی بشما اجازه داده منو دستگیر کنین؟!! ادرین خنده ای عصبی کرد و با ی انگشت دیوار کناریشو پودر کرد _ هی.. گربه: ببخشید باگی اعصابم پوکید!( ادین فنا کژایید؟بخدا این ادرینه بهتر از ادرین های داسانای قبلیمه)
تموووم 👍 شوخی کردم بابااا تمومم ک نمیشه..
دختر خیلی ترسید با خودش فکر کرد کارش تمومه: تروخدا ولم کنین!!! نه!! مرینت با چشمای سردش نگاهی انداخت: تسلیم شو.. این تقاص کاراته.. + نه.. هق من هیچکاری نکردم فقط هق.. باید اون گذشتمو باهاش میسوزوندم.. همین مهم نبود.. که چقدر ازم متنفر میشد.._ اون ازت متنفر نشد.. بعد تموم کارایی که کردی... اون.. همیشه ♡ بود:) + نه!!! امکان نداره!!!_ همیشه یک جملرو تکرار میکرد.. "هر چند بار که بکشیم.. هرچندبار که نابودم کنی.. نمیتونم ازت تنفر پیدا کنم.. چون تو تمام فکرمی.. زندگی من.. تویی:)" « Emma: ایش😐» دختر بر روی زمین می افتد: ااا«جیغ» همانطور که گریه و جیغ دختر به اسمان میرسید ماه درخشید و سایه پسری قابل دیدن بود « موفق باشی یین ایندفعه برای خودت باش» .. مرینت سرش را تکان داد ایا خیالتی شده بود؟؟ باد وزید دختر از شدت گریه چشمانش قرمز شد:+ هق با تموم اینها هق منو هنوز ♡ داری؟! نا عادلانست هق من خیلی مزخرفم هق.. ببخشید هقق ببخشید.. هق کاشکی زمان هق برمیگشت.. دختر گریه هایش تمام نمیشد... باگ دخترو بلند کرد و روی کولش نهاد و به سمت دفتر پلیس حرکت کرد... بی رحمانه هست.. اما گناه دختر پاک نمیشد.. پشیمانی چه فایده ای داره؟ زمان به عقب بر نمیگرده و این خیلی بی رحمانه هست.. هیچ چیز درست نمیشه این حقیقتی تلخه.. فریاد بزن🎶 گریه کن! 🎶... جیغ بزن🎶 اما🎶...... اما🎶.. منتظر برگشت نباش🎶 انتظار برگشت نداشته باش🎶ـ..... تغییری نمیکنه🎶هیچ چیز فرق نمیکنه🎶.. بی رحمانست! 🎶این زندگیه🎶🥵.. اره! اره! 🎶خیلی دردناکه🎶.. اوه.. 🎶همه چیز تمومه🎶.. حتی اگه خودتو نفرین کنی🎶.. این تویی🎶. .. و این مزخرفه! 🎶... حتی اگه بیرحمانه باشه این سزای اون دختره! دردناکه... مثل زندگی آن دختر.. بر روی کف چوبی کلبه از گرسنگی افتاده بود و درد میکشید.. و برادرش او را پیدا کرد... سادست! ی پرنسس توی اشغالدونی!
چندشم شد همش درمورد ♡ تایپ کردم😭🪣ناظر 👍🗿 تروخدا.. من خییییلیلیییییی این پارت نوشتما.
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
ما تعطیلات عیدمون شروع شد شما چی؟
خوبی؟
اره.. من برگشتم!
❤
عالییییییی
ممنون
بزار تولو قودا
دو تا لایک دیگه
میشه به داستان منم سر بزنی؟
البتتهههه
عررررررررررررررررررررررررر عالی کارت خیلی خوبه
عررررر ممنان
بسیار عالی فقط ق$ت#ل هست
عرر ممنونمم
اهاا ق. تل