
بچه ها پارت جدید رو نوشتم گفتم بزارم براتون🖤✨

بریم برای پارت سوم راستی لی سوهو شخصیت جدیدمون اسمش و شخصیت برگرفته از فیلم (زیبای حقیقی) و بازیگر اون سریال چا ایون وو رو داخل نقش سوهو قرار دادیم. عکسش هم براتون گذاشتم.
ل.س: (میشینه و سلام نمیکنه) ا.ت: سلام،خوش اومدی (مغز: چقدر تو ضایعی اخه هیچ آبرو نذاشتی برا خودت) ل.س: سلام(خیلی اروم) ا.ت: (مغزت: فکر کنم کم حرف میزنه و درونگراست بهتره باهاش حرف نزنم) (قلبت: ولی خیلی جذابه ها! ) (مغزت: میدونم ولی اخه اگه ازم خوشش نیاد چی؟) (قلبت: ولی تو خیلی ازش خوشت میاد ها! ) (مغز بالاخره تسلیم میشود) ا.ت: ل.س میخوای امروز با هم ناهار بخوریم؟ ل.س: (خیلی اروم) باشه ا.ت: (قلبت:🥳) (مغزت:😒) —•—•—•—•—•—•— از زبان سانگ هو (داداشت): س.ه: (دهنش: خدارو شکر کلاسم با ا.ت یکی نیست وگرنه الان باید سر کلاس هم تحملش میکردم. (زنگ خورد رفتین کافه تریا) م.س: (مین سو رفیق داداشت) میدونی دیروز با ا.ت دعوام شد؟ س.ه: چی؟ برای چی؟ م.س: چرا انقدر برات مهمه؟ س.ه: 🤨؟ چی شده مگه؟ میخواستم بدونم. م.س: ا.ت بهم گفت داداششی. س.ه: 😶. ببین مین سو عزیز فردا اگه ا.ت نیومد تو شاهد باش که من کشتمش🤬 م.س: بدبخت خودت لو دادی. س.ه: وات؟ م.س: ا.ت عزیز جمش کرده بود ولی من میخواستم مطمئن بشم که جنابعالی خیلی خوب برام توضیح دادی. س.ه:😶😶😶 ببین مین سو اگه بخوای به کسی بگی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! م.س: داری تحدیدم میکنی؟ س.ه: اره ازت هم نمیترسم م.س: شاید فقط به دو نفر بگم.😬 س.ه: جرعتشو نداری مین سو. م.س: میبینی که دارم.
(در همون لحظه داخل کافه تریا) ا.ت و ل.س.ه باهم نشستند که یهو: س.ه(داداشت): اومد سمتت و (کشیدت بیرون و همه بچه ها اووووووو گفتن البطه کار همیشگیشونه که وقتی صحنه رومانتیک میبینن اینشکلی بکنن) س.ه: ببین ا.ت گند زدم. ا.ت: چی شده؟ س.ه: لو دادم داداشتم و فهمیدم شما نصف راه رو رفته بودی. از فردا منتظر باش که همه پشت سرمون حرف بزنن یا شایعه بسازن و بفهمن خواهر برادریم. ا.ت: الان توی کافه تریا خودم داد میزنم میگم س.ه: خیلی ضایعس ها. ا.ت: به اندازه کافی ضایع هستیم هردومون س.ه: یااااا، چوگوله؟(چوگوله: میخوای بمیری؟) (کلمه کره ای) ا.ت: بیا اینجا (از گوشش میکشی میبریش داخل و حسابی آبروشو میبری) ا.ت: (با داد) هی همگی نگاه کنید این داداش احمق منه گفتم اطلاع داشته باشید. همه جا هلهله شد و داشتن در مورد ما حرف میزدن. (خوشت نمیاد تو معرض توجه باشی) (رفتی نشستی دستتو گذاشتی کنا چشمت طوری که چشمت معلوم نباشه ) ل.س.ه: دوست نداری تو معرض توجه باشی؟ ا.ت: نه ل.س.ه: پس چرا اینکارو کردی؟ ا.ت: مجبور بودم (تعریف میکنی داداشت بهت چی گفته و چیشده) س.ه: اها، حالا انقدرم بد نیست ناراحت نباش. (چرا انقدر سوهو باهات خوب شده؟ ها؟🧐)
من امروز دوتا پارت گذاشتم شاید فردا هم دوتا پارت بذارم ببینم چی میشه.
شرایط رو که میدونید؟ دوتا لایک و دوتا کامنت همین تا پارت بعد فعلا بای👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
عالی بود
محض اطلاع تو بهترین رمان دنیا رو مینویسییییییی
حیح اره ج*و*ن خدت! بازم مثل تو مدرسه الکی میگی🥲
راستی اگه نیاز داشتی به یه دوست من یه ولگردم تو تستچی همیشه هستم اگه نیاز داشتی بیا من هستم 😊😊😇😇😉🙃🙂
باشه عزیزم🖤
ولگرد نیستی فقط وفق خالی برای گشتن توی تستچی رو داری
بوسسسسس به لپ گشگنت عشق مننن
اون یه لایک هم حتما یکی پیدا میشه لایک بکنه
امیدوارم پیدا بشه
اگه نشد خودم یه اکانت دیگه میسازم میام لایک میکنم حیحی😁😅😆😊😉😇😇
کامنت ۳
کامنت ۲
مثل همیشه عالییییی خب حالا کامنت ۱
🖤🕷
چرا تو یکی به تنهایی انقدر بهم انرژی میدیییییی🥲
چون که هم تو و هم داستاناتو خیلیییییییییییییی زیاد میدونستم:))😊😊🤗😍🥰😁😄😆