فقط برای تو!p⁸

نامجون:@جین:÷شوگا:×جیهوپ:#جیمین:=تهیونگ:!جونگ کوک:_لونا:+یئون وو:٪ ÷تو؟؟؟#لونا تو نباید اینجا باشیی!!!!@ولی چطور خودتو رسوندی اینجا؟_همین الان باید بری=نکنه تو همون‌..+بعدا درموردش حرف میزنیم...لونا:یعنی ممکنه جونگ کوک اعتمادشو تسبت بهم از دست بده؟هعی بیخیال بعدش شروع کردم+یئون وو وقتشه تمومش کنی٪با چه جرعتی اینجا وایسادی+میخوای بدونی؟بعدش هم یه پوزخند زدم٪ثابت کن تو همون جو لونایی...گردنبدم رو در آوردم از تعجب چشماشون‌گرد شده بود بعدش دوباره برش گردوندم سر جاش یئون وو بالای پله ها بود از پله ها رفتم بالا همچنان حرفمو میزدم+میدونی از اونجایی ک الان میدونی من کی هستم پس بهت میگم ک باید از کره بری٪ولی خواهش می‌کنم جونگ کوک چی؟+اون به تو چه ربطی داره؟٪اون..+تا فردا وقت داری بند و بساتتو جم کنی و از کره بری آفرین!!!بعدش از پله ها رفتم پایین+دنبالم بیایید،از اونجا زدیم بیرون=هی چه خبره؟+عام فک کنم فهمیدین×چرا سعی نکردی فرار کنی؟+خب من از این وضعیت خشم اومد هنوز هم میمونم

نامجون:@جین:÷شوگا:×جیهوپ:#جیمین:=تهیونگ:!جونگ کوک:_لونا:+ ÷یعنی نمیری؟+ن_ولی تو جو لونایی+هوم ربطی نداره بهم یاد آوریش نکن‌‌‌...رسیدیم خونه رفتم داخل اتاقم که جونگ کوک اومد داخل و کنارم نشست دستامو گرفت_لونا چرا این کارو باهام کردی؟+چیکار؟_تو کاری کردی ک ع*ا*ش*ق*ت بشم ولی تو همون کابوسی!!!+من...میشه بازم د*و*س*م داشته باشی؟_چطوری؟تو باید بری به کار هات برسی+من جایی نمیرم قول دادم!!!جونگ کوک دستامو ول کرد و از اتاق رفت بیرون به در تکیه دارم و نشستم جونگ کوک:به در تکیه دارم و اشک هام بی اراده ریخت روی زمین نشستم و فکر کردم_من از دستش نمیدم!!! اون شب کاملا آروم بود...لونا:بیدار شدم ولی توی اتاق خدم نبودم!!!توی یه اتاق تاریک و سرد بودم روی دیوارا اسم یئون وو نوشته شده بود،شوخیت گرفته؟بازم؟بقیه ی اعضا:توی یه اتاق سرد و تاریک بودیم انگاری اینجا خونه ی یئون وو عه

لونا:یئون وو اومد داخل٪اگه بخوای از اینجا بری باید نگران جونگ کوک و بقیه باشی،استرس وجودمو گرف،+خیلی خب من میمونم٪هه خبه ببریدش،بعدش منو بردن توی راه بقیه رو هم دیدم توی چشمای جونگ کوک نگاه کردم و از جلوش رد شدم_هی داری چیکار میکنی نبرش با تو عم،لونااا{داد}

اگه حال جونگ کوک خوب باشع هیچ مشکلی ندارم بعدش منو بردن داخل یه سالن خیلی بزرگ سرمو که بالا گرفتم چیزی دیدم که باورم نمیشد