چرا من؟ 6

روز بعد. 百合子 (یوریکو=آریسا) خیلی حوصلم سر رفته بود . کیانا رفته بود بیرون و من باید درس می‌خوندم چون اطلاعات شخصیم مشخص نبود نمی‌تونستم برم مدرسه و باید تو خونه درس می‌خواندم. .................. کیانا:«سلامممم من برگشتم . بابا بزرگ:« سلام دخترم. _سلاممم. کیانا:«یوریکو من چند تا لباس برات گرفتم و همینطور یه هدیه. _اممممم چی؟ کیانا:«بیا باهم بفهمیم. به ظاهر کادوش میخورد که یه کتاب باشه . بازش کردم و اون یه کتاب چرمی خیلی قشنگ بود. با طراحی گل رز کیانا:«این یه دفترچه خاطرات برای توعه تا خاطرات همیشه داخلش ثبت بشه .تا هیچ منو یادت نره . _امم مرسییییییی. بابا بزرگ دخترا من می‌خوام برم پیش یکی از دوستام شما میتونید تنها بمونید؟ کیانا:«اره مشکلی نیست . خوش بگذره. .............. کیانا:« درساتو خوندی؟ اون کتاب تمرین قدیمی من به دردت خورد ؟ _ اهوم.ممنون. کیانا:«میای بریم بیرون؟ _این وقت شب! کیانا :مشکلی نیست بیا بریم موتور سواری. _ ......... کیانا:« بیا بریم دیگه . _ باشه . ......... کیانا:«محکم منو بگیر . نترس . کلاه ایمنی رو گذاشتم روی سرم . و محکم کیانا رو بغل کردم.(ناظر هر دوتاشونم دخترن). خیلی خوش گذشت مخصوصا وقتی باد به صورتت میخوره. اما یه لحظه نزدیک تصویر یه یه نفرو می دیدم که مدام می‌گفت خواهر برگرد برگرد ..... و من جیغغغغ کشیدم. کیانا:«چت شد یوریکو؟! _فقط بیا بریم خونه ........... _ ببخشید ببخشید . کیانا:« مشکلی نیست. چطوره یه انیمه ببینم ؟راستی با نگفتم من اوتاکو ام. _اوتاکو ؟ کیانا:«آره به فن های انیمه اوتاکو میگن. ........( وی توسط کیانا اوتاکو میشود.😂) ......

لایک نمیکنی؟

به نظر سنجیم راجب رمان سر بزنید. مهمه.

میشه تا آخر بری بازدیدت ثبت شه؟ پارت بعدی رو کیانا می زاره.