☆♡◇♡☆بلاکید☆♡◇♡☆
ادرین: داشتم میرفتم سمت اتاقم که مامانم با بابا امدن سراغم😫 خدا اینا ول کن نیستن 😩😫😖😣 املی: ادرینت میتونیم حرف بزنیم ادرین: خدا یا .....باشه😞 (در حیاط قصر)گابریل پسرم میدونم که خیلی زوده ما تازه ۴ روزه امدیم اینجا ولی باید ماجرا رو بگیم ادرین: چی رو بگین؟؟؟ املی: راستش مرینت حدودا 3 تا پسر عمو داره که همشون عاشق مرینت هستن اونا قبل تو میخواستن بیان برای خواستگاری و اگه میومدن حتما مرینت را بدست میاوردن پس سابین گفت که مرینت نامزد داره و چون فردا شب قراره مهمونی باشه و بریای اینکه مشکلی پیش نیاد باید با مرینت نامزد باشی پس ما دوتا حلقه به شما میدیم تا مدرک برای نامزد بودنتون باشه ادرین: پس که اینطور گابریل: اگه میشه تو با مرینت حرف بزن ادرین: خیل خوب باشه من باهاش حرف میزنم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالیه
اگر پارت بعدی رو ندی اول سیاره رو پیدا میکنم بعد قاره ای که توش زندگی میکنی بعد کشور و در آخر ولت میکنم
شوخی
بعدی رو بفرست منتظرم
پارت ۹ را دادم
من تو اکانت قبلیم این پارت دادم
بعد بچه ها من شنبه و یکشنبه امتحان امتیاز یابی دارم پس باید بیشتر درست بخونم شاید شنبه پارت ۱۰ و ۱۱ را باهم بدم😊
اگه نشد فقط ۱۰ ولی بخاطر گل روی شماها شاید باهم بدم
قربانت
بنظرم نویسنده خوبی هستی واقعا داستانت خوبه عالیه
وای امیدوارم اون ۳ تا پسر عموش یکیشون فیلیکس نباشه😐وی فعلا داره همیجو حدس میزنه ببینه کدومه🗿
نه فلیکس میاد تو داستان ولی ادامه خوبی هست