
سلام من بعد از مدت ها برگشتم ببخشید خیلی دیر کردم اخه روزای خوبی نداشتم🙂💔ناظر جون ازت خواهش میکنم منتشر کن
+چی میگی فیلیکس کجای این خیلی هم بد نیست؟ ×مینجی +بله ×تا کی میخای اینو از یونگی و همینطور بقیه مخفی کنی؟ +نمیدونم برنامه ای واسش ندارم ×ولی من دارم😌😈+واقعا؟! خب بگو😍 ×میدونستی یه هفته دیگ جشن پایان ترمه؟ +واقعا! نمیدونستم ×خب الان بدون +خب این چه ربطی داره؟ ×آهه دختر چقدر حقوق میگیری خنگ بازی در بیاری؟ 😒+500 وون😜 ×نمکدون سوراخات کو؟ +سرجاشون😌 ×خیله خب دیگ بسه ببین توی جشن اخر ترم یه قرعه کشی که پرنسس و پرنس رو از بین دانشجو ها انتخاب میکنن و اون دوتا باید یه رقص دونفره باهم داشته باشن و تا اخر ترم های بعد به عنوان کاپل باهم بمونند +خب این چ ربطی ب منو یونگی داره؟ ×خدایا یه عقلی ب این بده خب ببین اگ اسم تو و یونگی در بیاد دیگ نیازی نیست عشقتو نسبت بهش مخفی کنی😌 +خب اگ اسمامون درنیاد چی؟ ×اونو بسپار ب من حتما اسمای شما درمیاد😈 +پسر واقعا باید از تو ترسیدا 😂 ×معلومه ک باید ترسید😌

از زبان مینجی: یه دفعه گوشیم زنگ خورد «هوسوک» +هوسوکه چیکار کنم؟ ×بزار رو اسپیکر جواب بده +باشه. جواب دادم و صداشو گذاشتم رو اسپیکر +سلام هوسوک شی ~سلام مینجی شی😔 +چرا صدات ناراحته چیزی شده؟ ~اره یه اتفاق خیلی بدی هم افتاده +چ... چی... ش... شده؟! ~من بدجور در حق یه دختر درونگرا و مظلوم بد کردم😞 +کدوم دختر میشناسمش؟ ~اره خیلی هم خوب میشناسیش ولی منه خنگ نشناختمش 😔 +کی رو داری میگی هوسوک شی؟ ~الان خونه خودتی درسته؟ +اره چطور؟ ~در خونه رو باز کن میفهمی کی رو میگم +باشه. رفتم در خونه رو باز کردم اما کسی رو ندیدم +اینجا ک کسی نیس هوسوک شی ~پایین رو نگا کن. سرم رو اوردم پایین و با یه سبد کن رز مواجه شدم و بعد هوسوک اومد جلوم و پسرا هم اومدن تو دست همشون یه کادو بود @مینجی شی میشه اینارو به عنوان معذرت خواهی از ما قبول کنی؟ 🥺 +تهیونگ شی معذرت خواهی برای چی؟ من که ازتون ناراحت نبودم _چرا مینجی ما دلتو خیلی شکستیم و از غمی که داشتی تجربش میکردی خبردار نبودیم😞 +پسرا من بخشیدمتون دقیقا همون موقعی که از بیمارستان اومدم بیرون نیازی به معذرت خواهی نیست ولی کادو ها رو ازتون میگیریم مخصوصا خوراکیارو😜 ٪الحق ک دوست منی😜. رفتیم تو خونه من و کلی خوراکی خوردیم و فیلم دیدیم
فردا صبح:(تو دانشگاه) جلوی در دانشگاه بودم و داشتم میرفتم تو که یونگی رو دیدم نمیتونستم باهاش مواجه بشم مخصوصا بعد اتفاق پریشب سریع دویدم تو کلاس و سر جام نشستم استاد تو کلاس بود و از بد شانسیم استد کیم بود استاد کیم: خانم پارک مینجی چرا دیر کردین؟ +معذرت میخوام استاد خواب موندم. یه دفعه یونگی هم پشت سرم اومد ☆سلام استاد کیم استاد: اقای مین یونگی شما چرا دیر اومدین؟ ☆استاد من راستش...یه کاری برام پیش اومد استاد: مهم تر از کلاس من؟...حالا این کار مهم چی بود اقای مین؟ و خانم پارک چرا شما خواب موندین؟. هم من هم یونگی نمیدونستیم چی بگیم چون جفتمون معلوم بود یه چرت و پرتی سر هم کردیم. *ببخشید استاد استاد: بله جیمین *مینجی و یونگی دیشب در گیر کارای مادر مینجی بودن و یونگی امروز باید به پدر مینجی کمک میکرد برای یه کاری استاد: پس دلیلتون اینه +بله استاد استاد: خیله خب اشکالی نداره برید بشینید. رفتم کنار جیمین نشستم و یونگی هم پشت سرم بود +ممنون جیمین شی *قابلی نداشت😊 (بعد از کلاس) من سریع رفتم بیرون تا یونگی نتونه بام حرف بزنه و مستقیم رفتم کتاب خونه
فردا صبح:(تو دانشگاه) جلوی در دانشگاه بودم و داشتم میرفتم تو که یونگی رو دیدم نمیتونستم باهاش مواجه بشم مخصوصا بعد اتفاق پریشب سریع دویدم تو کلاس و سر جام نشستم استاد تو کلاس بود و از بد شانسیم استد کیم بود استاد کیم: خانم پارک مینجی چرا دیر کردین؟ +معذرت میخوام استاد خواب موندم. یه دفعه یونگی هم پشت سرم اومد ☆سلام استاد کیم استاد: اقای مین یونگی شما چرا دیر اومدین؟ ☆استاد من راستش...یه کاری برام پیش اومد استاد: مهم تر از کلاس من؟...حالا این کار مهم چی بود اقای مین؟ و خانم پارک چرا شما خواب موندین؟. هم من هم یونگی نمیدونستیم چی بگیم چون جفتمون معلوم بود یه چرت و پرتی سر هم کردیم. *ببخشید استاد استاد: بله جیمین *مینجی و یونگی دیشب در گیر کارای مادر مینجی بودن و یونگی امروز باید به پدر مینجی کمک میکرد برای یه کاری استاد: پس دلیلتون اینه +بله استاد استاد: خیله خب اشکالی نداره برید بشینید. رفتم کنار جیمین نشستم و یونگی هم پشت سرم بود +ممنون جیمین شی *قابلی نداشت😊 (بعد از کلاس) من سریع رفتم بیرون تا یونگی نتونه بام حرف بزنه و مستقیم رفتم کتاب خونه تا کلاس بعدی شروع بشه اونجا موندم (فلش بک) کلاس داشت شروع میشد یه پیام از جیمین برام اومد«جیمین»: دختر کجایی کلاس الاناس ک شروع بشه!. سریع دویدم تو کلاس موسیقی؛ رفتم تو کلاس یونگی با قیافه ای ترسناک و عصبی نگام میکرد دروغ نگم کاملا ترسیده بودمو میخواستم هرچه سریع تر برم خونه برای امنیت از دست یونگی رفتم پیش کوک و بازوشو بغل کردم _هی مینجی تو خوبی!؟+ها؟... چی؟... من؟... اره خوبم😅_هه اره مشخصه😏. ازش جدا شدمو نسبتا اروم زدم تو سینش +هوس مردن کردی کوک!؟ 😑_نه نه ببخشید 😂. استاد اومد تو کلاس، استاد: سلام بچه ها متاسفانه من زنم بارداره و حالش خوب نیست واسه همین کلاس امروز کنسله خسته نباشید. وای کاملا بدبخت شدم خواستم سریع از کلاس برم بیرون ک یکی محکم بازوم رو گرفت و فشار داد +هی چته!؟.برگشتم و دیدم یونگی عه خشکم زده بود انگار یه اب پر از یخ روم ریختن ☆میخوای خودت بگی چمه؟😡. تصمیم گرفتم خودمو پررو نشون بدم تا دست از سرم برداره +اگ میدوستم ک ازت نمیپرسیدم انیشتن حالا هم بازومو ول کن دردم گرف ☆مینجی تو چته!؟ از دیروز همش داری ازم فرار میکنی... همش یه جوری رفتار میکنی انگار مال باباتو خوردم +ولم کن مین یونگی وگرنه... ☆وگرنه چی؟ +گفتم ولم کن مین یونگی (با داد). اروم دستشو شل کرد و از دور بازوم بازش کرد ☆هه حالا شدم مین یونگی مزاحم🙂💔... ممنونم مینجی و ببخشید اذیتت کردم🙂💔. اروم راهشو کشید و داشت میرفت +هی یونگی معذرت میخوام منظوری نداشتم ☆اشکالی نداره مینجی تو حرف دلتو زدی🙂💔. یونگی رفت و منم زانو هام شل شد افتادم رو زمین و به اشکام اجازه ریختن دادم و اشکام گونه هام رو خیس کردم +ببخشید یونگی اینا فقد بخاطر دوست داشتن بیش از حدته😞(تو دلش)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
برگام خیلی خوبههههه🪦🪦🪦
زنمبارداره😂✋🏻
حقیقتاجرخورمسرش🙂🤝
عاولیهپارتهایبعدمبزارلطفا🙂 🌻
عالیه😘👏👏👏