بعد از کلاس توی حیاط تهیونگ اومد کنارمون تهیونگ:سلام میا چخبر .....راستی میخواستم بگم تو و دوستت امشب خونه من دعوتین گفتم کدوم دوستم تهیونگ:هر دوتا میا :ام باشه .....ولی به چه مناسبتی ته:برای اینکه تازه اومدم یه مهمونیه خوشحال میشم بیای ...میا:باشه ممنون حتما میایم

شب شد لباس پوشیدم «عکس لباس 👆👆👆لباسی که تنش» در زدیم منو لونا و یکی از دوستام هانول بودیم در باز شد تهیونگ بود ته:سلام بیبی گرل .. چشمام اندازه کدو شد میخواستم بگیرم بزنمش ولی لونا گرفتتم ته :خوش اومدین بفرمایین تو

رفتیم تو «عکس لباس ته اون عکس بالایه» میا:ممنونم😑رفتیم تو همه بودن البته فقط بچه های کلاسم تهیونگ صدام زد از لونا و هانول جدا شدم رفتم پیشش گفت میشه بیای کمکم گفتم:چه کمکی ازم بر میاد . ته:لطفا اون ظرف هارو ازتوی کابینت بالایه بیار رفتم ظرف هارو بردارم که یهو یدونه ظرف از دستم افتاد گفتم الان میشکنه چشمامو بستم ولی صدایی نیومد پشتم نگاه کردم یک نفر با قد بلند جلوم واستاده بود تهیونگ اومد گفت:خوبی میا:اره خوبم ته:ممنونم فلیکس میا :تهیونگ ایشون کی هستن ته این دوستمه فلیکسه فلیکس!و شما هم باید میا باشید تهیونگ ازتون خیلی تعریف کرد و شما ده برابر تعریف ها زیبایید .سرخ شدم نزدیک بود جیغ بزنم که هانول به دادم رسید هانول:میا،اینجایی دختر داشتم دنبالت میگشتم . از خدا خواستم و همراهش رفتم

فلیکس خیلی خوش قیافه بود ولی خوب تهیونگم همینطور اخر شب اومدیم بریم که یکی دستمو گرفت تهیونگ بود گفت میشه پیشم بمونی میخواستم بگم نه که هانول گفت:نترس میا من به مامان و بابات میگم پیش منی . بعد یه چشمک زد و رفت میخواستم خفش کنم همه رفتن و فقط منو تهیونگ......یهو صدای فلیکس اومد با لباس خواب اومد جلو و گفت:اه تو هم موندی باشه الان برات لباس میارم بخوابی تهیونگ رفت لباس عوض کنه «عکس لباسه👆👆👆» گفتم:توقع نداری که اینو جلوی شما بپوشم. فلیکس:چرا که نه اگه میخوای کمکتم میکنم گفتم:نه..نه مرسی خودم میپوشم فقط یه اتاق بهم نشون بده. به اتاقی که کنار پله ها بود اشاره کرد «توجه توجه خونه ته دو طبقسط » رفتم لباسمو عوض کردم اومدم بخوابم که تهیونگ و فلیکس اومدن تو و گفتن خوب بیا بریمبخوابیم گفتم:چ...ی. .. منظورتون چیه ته:خوب باید پیش ما بخوابی دیگه و دستمو گرفت و بردتم منو خوابوند وسط حال و خودشونم دو طرفم خوابیدن فردا صبح با صدای زنگ در بیدار شدم تهیونگ و فلیکس بیدار بودن گفتم:چرا منو بیدار نکردی مدرسه دیر شد فلیکس گفت:نترس امروز تعطیله خانم چن نمیاد . نفس عمیقی کشیدم گفتم:راستی کی پشت در بود یهو یکی از پشت گفت سلام خانم زیبا پشتمو نگاه کردم ج.....ج.یهوپ بود ته:تو جیهوپو از کجا میشناسی . میا:ایشون صاحب کار قدیمیه منه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)