♠️
نمیدونستم باید چیکار کنم!از یطرف میخواستم که به ب.وسیدنم ادامه بده و از یطرف هم میخواستم عقب بکشم و به سمت هاگوارتز برم و یکم با خودم تنها باشم تا اتفاقات افتاده رو هزم کنم!گزینه دو رو انتخاب کردم و سعی کردم عقب برم یا هلش بدم اما مگه اصلا میشد تکون خورد!آن چنان منو محکم گرفته بود که انگار میترسید فرار کنم!از یطرف دستشو گذاشته بود رو درخت که نمیتونستم از این ور برم و از اونطورم دستش رو بازوم بود که باز هم نمیتونستم در برم!بالاخره به عقب رفت که منم به سمت هاگوارتز دویدم و گفتم«باید فکر کنم دراکو!…
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
یاخدااا اوضاع خطری شد ولی واقعا داستانت عالیههههه نویسنده فوق العاده ای میشیییی♥️✨
مرسی عشقم🤍🤍🤍🤍
فداتشم♥️♥️♥️
خیلیییی عالییییی پارت بعد
چشم🙏🏻🤍
پارررررتبعدددددی...منتظرممممم...اععععععع...داستانتومیدوووووستم...پیشازحدددد🌗🪐
باشی:)منم تو رو میدوستمم🖤😚🖤🖤
تو خودت نیستی خیلی داری زود زود میزاری خوبی 🤣🤣
😂🤣گفتم که جبرانه اون چند روزیه که نبودم😂😅
🤣🤣🤣🤣🙏🙏🙏🙏
عالی بوددد💚💚💚
مرسیی:))
اولین لایک و اولین کامنت
عالی بود عزیزم👏🏻👍🏻
مرسی عشقم😚🤍