
سلام بر زیبارویان بخت برگشته ای که من رو دنبال دارن😂بعد از نزدیک هفت ماه برگشتم 😂😂😂 باید بگم خیلی استقبال شد وقتی نبودم الان اومدم دیدم اعلان ها رو زده ۵۷ تا🥹🧋
خوب بنده به دلایلی شخصی😁👐 (اصلنم معلوم نیست رمزمو گم کرده بودم 😂) یه چند وقتی نبودم و نمیومدم. برای فعالیت هییییچ ایده ای ندارم خصوصا الان که...🥲 پیکس ارتش باز نمیشه و نمیتونم پست تصویری درست کنم تا یه نرم افزار ادیت عکس حرفه ای پیدا کنم، 😂 ولی سعیمو میکنم بیام
ما معلم نداشتیم یکی دو هفته. وایییی امروز معلم ریاضیمون بالاخره اومد. برنامه امون هم تغییر کرده. و امروز اصلا اتفاق جالبی نیوفتاد . براتون میگم اسلاید بعد
خوب ببینید قضیه از این قراره مت اکیپمون پنج نفره من. فرشته. فاطمه. (الان ببلینک شده) آترینا که جدید اضافه شده و طهورا مامان طهورا با من مشکل داره به دلایل خصوصی🤣 مامن هیچ کدوم مونم مامان اترینا دروغ نمیشناسه ولی مامان من و فرشته ( بش میگیم فرش) و فاطی همو دیدن. خو بگدریم
این طهورا یه کاری کرده بود که فاطمه از دستش ناراحت شد به مامانش گفت بعد امروز خانوم محمدی( معاون پرورشیمون) اومد تو کلاس گفت ارحمی (فامیلی طهورا) بیاد دفتر بعد طهورا رفت برگشت زنگ تفریح داشت گریه میکرد رفتیم پرسیدیم چیشده و فلان رفت تو دستشویی اومد گفتش نیلوفر (من نیلوفر)تو برو به تو نمیخوام بگم. رفته به فرشته و اترینا گفته که مامان فاطمه زنگ زنده به خانوم محمدی گفته همه چیو. فرشته شاکی اومد پیش من و فاطمه گفتش.
ماجرا رو و بعد... اصن کسی شماره خانوم محمدی رو نداره😐😐 بعدم. مامان فاطمه تو کارگاه سفالگری بود عمرا نمیومد مدرسه .... خلاصه اکیپمون داره از هم میپاشه 🙁 چند روز هم که فاطمه نیومد مدرسه مریض بود اینا یه چیزایی میگفتن که از همون موقع کم کم کم کم.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام کیوتم میشه من رو دنبال کن😂💜
باش تا 10 میشمارم فرار کن 😼💪🏼