
پارت اول رمان چرا باید من باشم ؟ ناظر محترم لطفاً داستانم رو رد نکن واقعا چیزی نداره (⊃。•́‿•̀。)⊃
چرا؟واقعا چرا؟که چرا باید من باشم؟دیگه واقعا نمیکشم واقعا خسته شدم دام میخواد *ب*م*ی*ر*م*من با اینکه تنها وارث خاندان جو هستم زندگیم بدترین شرایط رو داره من همه چی در اختیار دارم ولی اینکه نمیتونم برای خودم تصمیم بگیرم واقعا درد آوره
بزارید خودمو معرفی کنم من جو ا/ت هستم تنها وارث خاندان جو خاندان جو قدرتمند ترین خانواده بین خانواده های *م*ا*ف*ی*ا*ی*ی*هست ولی متاسفانه خانواده من فقط یک بچه دارن و اونم منم پدر بزرگم هم تنها بچش پدرم بود البته خانواده ام برای محافظت از من مجبور شدن منو از عالم و آدم مخفی کنن هیچ کدوم از شریک های پدرم حتا دوستایی که مثل برادرم براش هم نمیدونم که اون یک بچه داره من سال ها دور از خانواده ام بزرگ شدم حالا بالاخره وقتش رسیده که همه از وجود من با خبر بشن
آرایشگرا اومده بودن منم لباسامو پوشیدم اومدن و کارشون رو شروع کردم آرایش زیادی نکردن ولی همینا خیلی زیبا بودن کیفمو برداشتم و سوار ماشین شدم حرکت کردیم بعد نیم ساعت رسیدیم از ماشین پیاده شدم با خودم گفتم(یعنی پدر چرا مجبورم کرده به این مهمونی برم و با بقیه آشنا بشم؟!!!) فلش بک روز قبل مهمونی.... علامت ا/ت+ +منو صدا کردید پدر پ.ا:آره فردا شب یه مهمونی هست باید بری +اما پدر کسی نباید منو ببینه خودتون هم این رو میدونید پس چرا میگید که باید برم پ.ا:خودم میتونم احمق نیستم ولی باید یه روز که همه تو رو بشناسن برو اون مهمونی احتمالا قبل شناختند باهات بد رفتاری کنن نگران نباش صبور باش وقتی هویت واقعی تو رو بفهمن به پات هم میوفتن +چشم پدر جان پایان فلش بک...
همه جا پر بود از خبر نگار ها به زور ازشون رد شدم و رفتم داخل وقتی داخل شدم همه ی نگاه ها رو من بود کمی معذب شدم ولی غرور خودم رو حفظ کردم و با وقت کامل راه رفتم و کنار یکی از میز ها نشستم که یه دختر نزدیکم شد علامت اون دختر& &هی هی هی داری چیکار میکنی از کی تا حالا خدمتکار ها اینقدر پر رو شدن و رو میز هایی که مخصوص خاندان های قدرتمند هستن میشینن و شیک و پیک میکنن (کمی با داد طوری که همه چرخیدن سمتش) +ببخشید کی گفته که من خدمتکارم! &هی احمق نباش همه اینجا هم دیگه رو میشناسم تو تنها فرد غریبه هستی که اینجایی +عااااااا راست میگی بابام بهم گفته بود وقتی اومدم چون کسی منو نمیشناسه هر چیزی ممکنه بهم بگن ولی قیافه تو بیشتر به خدمتکار ها میخوره &یاااا فکر میکنی کی هستی که همچین حرف های میزنی +من.......... ادامه پارت بعدیییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
عففعالیی
فایتینگگگگگ
پااااررررتتتت بعد
اوکیییی(。♡‿♡。)
خیلی قشنگ بوووود
بعدیییی
ممنون ( ◜‿◝ )♡
زود ادامه ی داستان رو بزار
چشم میزارم (人 •͈ᴗ•͈)
سلاممیشهاکانتمنرودنبالکنید؟¡🌸🍶
حتما (ʘᴗʘ✿)