عکس ماریا عکس این پارت💜رفتم از اتاق بیرون رفتم داخل یک اتاق 💛تو اینجا چیکار میکنی 💜ببخشید پرنسس بهم گفتن برم اتاق ملکه 💛کی گفته 💜نگهبان 💛مطمعنی نگهبان گفته 💜بله پرنسس 💛دروغ که نمیگی 💜نه پرنسس 💛خب این اتاق اتاق ملکست برو اون ته 💜چشم &دختره فوضول 💛طبق نقشه 🤰آه ژاکلین اومدی 💜بله ملکه در خدمتم ❤️&دلم میخواد ببینم چیکار میکنه 🤰خب نگاه کن این عکس های کسی که تو جنگ قبلی کشته شدن کدوم پدر و مادر تو هستن 💜نه تو اینا نیستن 🤰پس اینم بگرد 💜چشم ملکه 🤰چیشد چرا نمیگردی 💜ملکه میتونم یک سوال بپرسم 🤰اره 💜شما و پرنسس ها و پادشاه به من اعتماد ندارید درسته 🤰نه ... چرا همچین حرفی میزنی
💙از کجا فهمید 💜چون حس میکنم اول که پرنسس ماریا با هام سرد برخورد کردن بعدشم که از الیا شنیدم پرنسس مرینت همیشه تنها میخوابن ولی دیشب با تمام خواهر هاشون 🤰خب آه اره میدونی ما به تو هنوز اعتماد نداریم برای همین مراقبتیم 💜آهان 🤰کجا میری 💜آب خوری 💛چیشد مامان 🤰... 🍌اگه جاییش رو تو داستان نگفتم بعدا فلش بک داره
💛من میرم دنبالش 💜😥😥😥😥 خسته شدم میخوام از قصر بزنم بیرون همین امشب 💛&هان 🍌شب 💛همه خوابیده بودن دیدم ژاکلین بلند شد و آروم رفت بیرون 💜 آروم رفتم بیرون از اتاق رفتم داخل حیاط قصر و از دیوارش رفتم بالا 💛عجب مهارتی داره این یک ظرف آب دیدم و با هنر آب افزاری خودم رو از دیوار بردم بالا 💜رفتم از قصر بیرون رفتم به سمت خرابه ای که توش زندگی میکنیم حالت چطوره 🎒خواهر 💜خودمم 👓خواهری 💜سلام به داداش کوچک خودم 🌂بالاخره اومدی 💜بله سرورم 💛&اون کیه 🌂چیزی رو که خواستم آوردی 💜بله بفرمایید تاج ملکه 💛&هان 🌂آفرین ولی دیگه به هیچ کدومشون احتیاج ندارم 💜تو قول دادی تاج رو بیارم میزاری ما بریم 🌂نه یادم نیست وقتشه به کشمتون 💛سریع پریدم و با چند تا حرکت آب افزاری شکستش دادم 🌂تو کی هستی 💛پرنسس ماریا و تو باید تسلیم شی فرمانده بیا داخل 🤴سربازان همه رو دستگیر کنید 💂♂💂♂💂♂💂♂💂♂چشم 💛 دختره رو بیارین💜پرنسس 💛آه میدونم همه چی رو شنیدم اگه خواهر برادرت نبودن و دلم نمی سوخت میزاشتم بکشتت همه رو به زندان ببرید اون خواهر و برادر رو هم به اتاق تفریح ببرید 💂♂چشم
💙چیشد آبجی 💛الان حوصله ندارم فقط کسی پیش ژاکلین نره 🤰دخترم چیشده 💛... ❤️خب 💛بزارین من خودم باهاش صحبت میکنم همچیش با خودم ❤️باشه 💛نگهبان 💂♂بله 💛 ژاکلین رو به اتاق بازجویی ببرید 💂♂اطاعت میشه 💜من رو بردن به اتاق بازجویی 💛خب ژاکلین همه چی رو دقیق و راست توضیح بده الان محاکمه است راست بگو دروغ نه 💜چشم 💛خب منتظرم 💜در مرود پدر و مادرم راست گفتم چند روز پیش مردی اومد گفت من به تو پول زیادی میدم فقط تاج ملکه رو بیار منم وسوسه شدم و بردم 💛چرا حقیقت را نگفتی همون موقع 💜میترسیدم خواهر برادرم را بکشن 💛الان که بد تر شد از هر جهت اعتماد ما نسبت به تو کم تر شده چون ممکنه الآنم دروغ بگی 💜نه الان دیگه دروغ نمیگم 💛از کجات معلوم
💜سرم رو بردم پایین 💛چیزی دیگری هم هست 💜نه پرنسس 💛خیلی خوب همینجا بشین تا ببینم چی میشه💜پرنسس 💛داشتم میرفتم صدا کرد بله 💜خواهر برادرم کجان 💛نگران نباش جاشون امنه دارن با مریا بازی میکنند 💜ممنونم پرنسس 💛خواهش میکنم 💙چیشد 💛 من باورش کردم اون بی گناه ❤️ولی نمیشه بهش اعتماد کرد 💛خواهربهش یک فرصت دیگه میدی ❤️نمیدونم 💛تو بهش یک فرصت دیگه بده بخاطر من ❤️ باشه 💛خب ژاکلین 💜بله پرنسس💛ما بهت یک فرصت دیگه دادیم نا امیدمون نکن 💜 چشم
پارت بعدی ۴ لایک
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب ۴ تا لایک شد گذاشتم
دلاور پارت جدیدی که نوشتمو دیدی بعدیو بزارم ؟
خوندم پهلوان یک لایک بزن
اولین نفر زدم
اره دیدم بزار ممنوه
پارت جدید رو آخر شب میزارم و اینکه این پارت استسنا هست یعنی اینکه پارت ۵و ۶ با همه
من تا پارت ۱۳ نوشتم زود لایک کنید که بزارم