8 اسلاید صحیح/غلط توسط: شکلات🍫 انتشار: 2 سال پیش 108 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
تک پارتی که بهتون گفتم رسید خیلی داستان جذاب و متفاوتی هست بزن بریم🍓🧡✨
اولین باری که دیدمش ...... مثل یک پری زیبا بود ... فرشته ای که گم شده بوذ
الهه ای که خدا برام روی زمین فرستاد .....من چیزی نداشتم که بهش بدم ...
اما اون خودشو بدون پیشکش ،به من تقدیم کرد .
من براش کافی نبودم ....
بهش گفتم ... همون لحظه که با خواست خودش ،اون لبای سرخشو بهم هدیه داد .
اما میدونی چی گفت ؟ ...............
اون گفت =" اگه تو اون پیراهن کهنه ای هستی که استینش پاره شده ،من همونم که پاچه شلوارشو پاره میکنه که مثل تو بشه ......... شایدم اون تیکه پارچه رو بده بهت ...... تا تورو کامل کنه "
- کی قراره همه ی این نابرابری ها تموم بشه ؟
+برای تموم شدنش .... باید قربانی بدیم .
سال 1987
کتونی هاشو سریع پوشید ،کولشو برداشت سمت در خونه
پرواز کرد ..... که مادرش جلوی در ظاهر شد .
پوفی کشید :مامان خواهش میکنم برو کنار .......همین الانم دیرم شده ...
مامان :نخیر !!!! تو قرار بود امروز میا رو ببری مدرسه .... خیلی از دستت ناراحته مرینت
مرینت :باوشه ... برگشتم خونه از دلش در میارم .... فقط بزار برم خب ؟؟!خواهش میکنم
مامان : اه قیافتو برام اینطوری نکن ....... (بهش چشمک میزنه ) هوم بری پیش ادرین ........
به وضوح میشد فهمید گونه هاش سرخ شدن .....باموهاش بازی کرد
مادرش خندید و به شونش زد
و گفت :هعی .. نیاز به سرخ شدن نیست .... میدونم واسه این قرارت هیجان زده ای ..... نترس به بابات هیچی نمیگم راستی چرا نمیزاری بابات بفهمه
گونه هاش سرخ تر شدن در خونه رو به جلو هل داد و تندی رفت بیرون بدون حرف دیگه ای
خیابونای پاریس شلوغ تر از همیشه بودن ..... دو روز دیگه عید پاک بود
و همه ی مردم امده بودند خرید تا خرید هاشون رو انجام بدند
کنار کافه همیشگی میتونست پسری که موهای زردش با لباسای سیاه و اسپرتش کنار یه موتور تشخیص بده
با لبخند سمتش رفت ..... خیلی اروم از پشت سر بهش نزدیک شد
و دستای لطیف و نرمش رو روی چشمای پسر گذاشت ......
صدای خنده های دلنوازش رو میشنید
+ هوم یعنی این دستای نرم و زیبا مال کیه ؟(به سمتش برگشت و تو یه حرکت اونو با دستای قویش بغل کرد و توی اغوشش گمش کرد ) که دلم می خواد تو بغلم محوش کنم .... .
مشت کوتاهی به بازوی پسر زد
- ادرین اینجا زشته مردم دارن میبینن
+ بزار ببین ،اصلا دلم می خواد همه بفهمند که این الهه زیبا مال منه .
بوسه یواشکی رو موهاش زد .... که باعث سرخ شدن بیشتر مرینت شد
از هم فاصله گرفتن ..... ادرین کلاه ایمنی رو روی سر خودش و مرینت گذاشت
سوار موتور لوکس پسر شدن
مرینت دستاشو دور تن ورزید ادرین حلقه کرد
+ سفت بچسب
بدن پسر رو محکم تر بغل کرد
مثل هر یکشنبه میرفتن به پاتوق همیشگیشون تا از نگاه های خیره مردم دور بمونن .... جایی که فقط خودشون باشن باهم
+ اون پشت خوش میگذره
ادرین اونو بلند گفت تا دخترک بشنوه
- اره عالیههه .... پیشنهاد میکنم یه بار کمر گرمتو برای بالشت امتحان کنیی ،فقط یکمی سفتهه
+ خب چون امکانش وجود ندارههههه ،من از تو استفاده میکنم ،مشکلی نندداااررییی ؟
لاله گوش پسرک رو بوسید و گفت = باعث افتخارمههههه
از شهر خارج شدن ...... حدود بیست دقیقه بعد کنار رودی که اطرافش پر از
درخت های سرو و کاج بود رسیدن .....
رودی که به دریاچه کوچیکی کنار برج ایفل میرسه
پیش کلبه کویچک و دنجشون وایسادن ..
کنار رود روی تابی که قبلا درست کرده بودن نشستند
مرینت مشغول کشیدن منظره رود و درختا شد و ادرین از الهه ی زیباییش و منظره ها عکس میگرفت
در بین اینها نگاه های عاشقانشون هم پنهون نبود ....
+ این هفته چطور گذشت عسلم
- عام راستش عمه کتی از چین امد به خونه ما و ........ از اخلاق گندش نگم برات که چقدر بهم گیر میداد . (خنده قشنگی کرد ) ولی خب میا باز شیطنتش گل کرد و اتاق عمه رو کثیف کرد تازه بجا شامپو براش رنگ گذاشت باید قیافه عمه رو میدیدی (و به قصد تقلید صداشو تغییر داد ) میا دوپنگ چنگ مگه من به حصابت نرسم ای بچه نونور !
پسر خنده ای کرد
+ پس میشه گفت برا تو اینکارو کرده
مرینت سرشو پایین انداخت
- اره خب ولی امروز ... قرار بود خودم ببرمش مدرسه و براش پشمک بخرم
ادرین بوسه ای رو پیشونیش زد
+ چطوره امشب ببریمش شهر بازی ؟میتونی از دلش در بیاری (و نیشگونی از دماغ دختر گرفت و باعث خندش شد )
- اره همین کارو میکنیم اما قبلش باید از بابا اجازه بگیرم
پسر اهی کشید و دست مرینت رو گرفت روش بوسه ای زد
گفت = کی می خوای بهش بگی
دختر بغضی کرد
- خودت خوب میدونی نمیتونم اگه .. اگه اون ... با من و تو بودن ... هق ... مخالف باشه ... هق و ... نتونیم هق .... باهم . هق ... باشیم چی هق
بغضش شکست
پسر پیشونیش رو روی پیشونی او گذاشت تکه ای از موهای بلند دخترک را در دست گرفت و بوسه ای روش زد
+ هیچکی حق نداره تورو از من جدا کنه حتی اگه شده میدزمت و با خودم میبرمت نییورک میتونی اونجا شغلتو ادامه بدی باهم هستیم تو یه خونه خیلی خوشگل میتونیم صبح با هم بلند شیم صبحونه بخوریم همدیگه رو از سر علاقه ببوسیم و به هم بگیم صبح بخیر اینو نمی خوای
چشمانش رو بست لبخندی زدو رویا دست نیافتنی رو دید اینکه هر روز با مرد مورد علاقه اش باشه
اما خوب میدونست اینکار کاملا دروغه
- این ... این واقعا قشنگه .... اما اما تو ... تو خیلی مشهوری من ... ما نمیتونیم ...... اگه اگه باعث زمین انداخته شدنت اگه اگه .... بابام نزاره ... چی بشه
خوب میدونست پارییس شهر عشقه اما اگه با ادم معروفی باشی بد نگاهت میکنن تحقیرت میکنن پایینت میارن
پسر بغضی کرد و تند
گفت = هرگز حاضرم برات اسمونو به زمین واست بیارم اما پیشم باشی مرینت قول بده پیشمی من تاابد پیشتم
چشمای مرینت به چشمای پسرک قفل شده و هر دو با چشمانی خمار به لب های هم نگاه میکرد
+ اگه اجازه بدی ....
و بدون اینکه محلتی به دخترک بده لبانشو اروم بر رو
ی لبای دخترک قرار داد
اروم بی هیچ چیزی فقط ارامش بین ان بوسه بود و کلی درد غم
هردو هم رو محکم گرفته بودند جوری که اخرین باری بود که میدیدند هم رو
بعد چند دقیقه از لب های هم جدا شدن
پسر اشک های معشوقه اش رو پاک کرد
و لبخندی زد
+ اشکاتو پاک کن قشنگم من لبخندتو می خوام اشکات اذیتم میکنه
دخترک لبخندی زد و پسر خواست عقب بره اما دختر یقه او را گرفت و به خود نزدیک کرد
دوباره بوسه ای از سر داد
دختر کامل رو تاب نشسته و دستاشو دور گردن پسر حلقه کرد
ادرین با او همکاری کرد و کمر دختر رو بغل کرد
بعد چند دقیقه لذت و ارامش
همدیگه رو ول کردن
- شب منتظرتم ادرین
+ ساعت 8 میام بریم خونه هامون
- باشه
////////////////////////////////
*= الو
-= عکسارو دیدی
* = اره دیدم ..... ولی باورشون ندارم
- = هوم میدونم سخته .شاید بتونم جلوی خودمو بگیرم و پخشش نکنم . شما که نمی خواین با ابروتون بازی کنین باید از سرمایتون مایه بزارید
*= همچین حقی نداری پست فترت در ازاش چی می خوای فقط بهم بگو
-= اون عکساو پخش کن تا بتونم از زمین محوش کنم
*= ن.. نه
-= بیخیال تام دوپنگ چنگ تو که نمی خوای دخترت با اون پسر باشه پس کاری که گفتم بکن فکر نکنم بخوای دوباره تکرار کنم نه
*= خیلی خب باشه باشه عکسارو پخش میکنم
- = داری کم کم راه میوفتی دوپنگ چنگ
تلفونو قطع کرد و با یه نفر دیگه تماس گرفت
-= یه کاری بات دارم
= اوه باشه حتما بایدجالب باشه
با خوشحالی کفشاشو در اورد
و داد زد = من امدم
وقتی رفت تو با پدرش روبه رو شد و ترس برش داشت
پدر = کجا بودی
لبخند مضطربی زد = اوه بابا شما چرا هستید خونه
پدر = امروز نرفتم سرکار سوالمو جواب نداد ..... کجا بودی
- با دوستم رفته بودم کنار دریاچه و واسه شغلم طراحی میکردم
پدر = کدوم دوستت
- = عام اد ادرین
پدرش سری تکون داد
-= بابا راستش قرار بود میا رو ببریم شهر بازی امروز از دستم ناراحت بود گفتم اگه اج-
پدر = تو دیگه بزرگ شدی مرینت خودت تصمیم میگیری
لبخندی زد
-= ممنون بابا
و به سمت پله ها رفت
تام با لبخند به دخترش که داشت با شوق به سمت بالا میرفت رو تماشا کرد
اون مرینت رو خیلی دوست داشت ..... درست شبیه مادرش بود ..... همون قدر زیبا و بی پروا
نمی دونست کاری که میکنه درست بود یا نه
با چیزایی که در مورد دخترش شنیده بود شکش به یقین تبدیل شده بود
ولی نه ........ اون نمیتونست با خانوادش و شغلش بازی کنه
در اتاقو زد
تق تق
با پوستر های انیمه ای و کیوت میشد راحت فهمید اینجا اتاق دختر بچه 10 ساله هست
- هی میا واسه اجیت درو وا نمیکنی
میا = نخیر من از دستت عصبانیم قرار بود برام پشمک بخری
- اگه یه چیزی بگم خوشحال میشی
هیچ صدایی نشنید
- باشه پس شهر بازی نمی خوای
یهو در باز شد و میا در قاب در نمایان شد
میا = هورا شهر بازی
- حالا میبخشیم
میا = هان واسه چی ببخشمت اصلا مگه ما دعوا کردیم
مثل ادم هایی که بهش باج میدی تا حرفی نزنه گفت
- خیلی خب باشه برو اماده شو اون میاد دنبالمون
میا = هورا باشه باشه
رفت به سمت اتاقش و از خستگی رو تخت دراز کشید
یه چند دقیقه بعد در اتاقش کوبیده شدن و ظاهر عصبانی پدرش نشون داده بود
بهت زده سرشو بالا برد
پدر = توووووی حححررررررررووومممم زززاددهه
پدرش بهش هجوم برد
خواست حرفی بزنه که با سیلی محکمی که از طرف پدرش خورد ساکت شد
پدر = تویییی ححرررروممممم ززاااااددددهههه عععوووووضضضضضضیییییی چچطووورررر جرئئئتتتتت کردی اززززز ککککی تاحححححاللللااااا هههرررزززههه کککککیییی شششددددیییی ااااوونننممممم ااااوننننن پپپپسسسسررررر
باورش نمیشد یعنی فهمیده بود
از پدره خون گرمش بعید بود همچین حرفایی رو با خشونت بهش بزنه
- باب بابا ... ب.بزا...بزار .......وا..ست .. توضی
با هلی که خورد حرفشو ادامه نداد و کمرش به تیزی تخت خورد
پدرش با بیرحمی کتکش میزد و با لگد عمونشو میبرید
صدای مادرش که گریان میگفت ولش کنند میشنید
پدرش کمربند چرم و کلفتشو در اورد و محکم تر ضربه میزد
که یهو صدای میا تو گوشش پیچید
میا= مرینت مرینت
صدای میا بود اگه اینطوری ببینتش با خودش چی میگه
اطرافو نگاه کرد جز مادرشو پدرش که با کمربند میزدش کسی نبود .....
میا = مرینت . اجججییی
با جهش از تخت خواب فاصله گرفت نفس نفس میزد
انگار تازه راهی برای تنفس پیدا کرده بود
خواهرشو دید پس خواب دیده بود
با بغض خواهرشو محکم بغل کرد
میا = خوبی خواب دیدی
- مهم نیست همینکه تو پیشمی کافیه
میا= داداش ساعت 8 هست بریم
- بریم کیوتم
***************************************
- اینم شهر بازی
میا = هوووررااااا ببرریییمممم ککللللییییی ببااززییییی ککنننییییممممم
ادرین و مرینت دست هم را گرفتن
+ بریم
میا = بریم دوست پسر اجی
ادرین با تعجب به قیافه مرینت خجالت زده نگاه میکنه
+ حتی بچم میدونه
میا = غیر من و مامان هیچکس نمیدونه
+ لو ندی
میا= با رفتاراتون کل دنیا فهمیدن
و چپ چپ به ادرین نگاه کرد
بعد از 2 ساعت هر سه در قایقی توی قایق بودن
- این همستر خیلی کیوته
میا خوابیده بود رو بالشت های کنار قایق
+ واسه تو گرفتمش اسمشو چی میزاری
- پرشس
+ هوم با ارزش
- درست مثل تو
+ میدونم زوده اما خواستم چیزی بگم
دختر سرش را بالا برد
- اوه حتما
+ یعنی خب چیزه منو تو باهم باشیم تا ابد ...... خودتو بهم بسپری ...مال من بشی .... تا وقتی زنده بمونیم
و جعبه حلقه ای رو باز کرد و دو تا انگشتر شبیه به هم نمایان شدن
اشک در چشمان دختر موج میزد و ذوغ بچه گانه ای کرده بود
- من همیشه با تو بودم
کم کم هر دو به هم نزدیک شدن و بوسه ای رو از سر گرفتن
هیچ چیزی غیر از عشق نبود تا وقتی که صدای شلیک به گوش رسید
هر دو بهت زده به صحنه مقابل نگاه کردند
درست بود میا جون خودشو برای نجات پسر داد
مرینت بغض کرده و لرزا
ن به تنها خواهرش نگاه کرد و به سمتش رفت
دختر بچه را در اغوش خود گذاشت گریه میکرد
میا = خ-خواهر -
مرینت = جان خواهر ب-
میا=بل-لاخره - بو-سه ش-شما رو دیدم-
و خنده بی جون و تلخی کرد
مرینت لبخند همراه با گریه اش زد
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عرررررررررر چقدر غمگین
ولی باحال بود
مرسی
بیشتر بزار
بای بای