من زندگی ام را در چشمانت دیدم! اما چشمانت را بر رویم بستی:) از همان گاه دگر زندگی نکردم بلکه یک مردگی را اغاز کردم)!
روزی از روز های قدیمی من بودم با قلبی بی احساس..
من بودم با نفسی تنگ...
من بودم با بغض های نیمه شب...
تا با او اشنا شدم:)..
قلبم تند زد احساسم جان گرفت...
بغض هایم جایشان را به ذوق و شوق دیدار او داد...
زندگی همانند رنگین کمان شده بود...
اما چه حیف که رنگین کمان ابدی نیست...
او رفتو من اینبار شده ام باران بی تمام...
شده ام هوایی دلگیر...
من با از دست دادن تو تبدیل به غروب جمعه شدم:)
همانقدر غمگینو دلگیر..!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک