پارت دو
روز بعد رداها مون رو پوشیدیم و رفتیم روی میز نشستیم تا مایک و سدریک بیان سدریک: سلام صبح بخیر مایک: صبح بخیر هلن رز: صبح بخیر برای سدریک اب میوه ریختم و دادم دستش سدریک هر روز عادت داره وقتی بیدار میشه اب میوه بخوره سدریک: مرسی رز: خواهش میکنم جغد ها نامه ها رو مینداختن رو میز جغد مامان و بابا دوتا نامه رو روی میز انداخت یکی مال من بود یکی دیگه مال دراکو از جام پا شدم رفتم سر میز اسلیترن نامه رو انداختم تو غذاش یعنی حواسم نبود افتاد تو غذاش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالییی💜وای داستانتو گم کردم هرچی میگشتم پیدا نمیکردم😐
خیلی خوب بود:)
فالویی بک بده3>
بک