بچه ها این داستان تقریبا ادامه اون داستان هست من در اصل این پارت سوم باید باشه و شروع فصل دوم ولی پارت دوم رو هر کاری کردم نشد بنویسم یه توضیح راجبش می دم الان لوکا با کلویی هست کاگامی رفت ژاپن و در طی یک عملیات حماسی حاکماث شکست خورد ولی بانیکس باگ و کت رو برد به آینده و حافظه شون رو پاک کرد و مجزه گر های حاکماث مایورا رو هم پس داد تا زمان بهم نریزه و حافظه حاک و مای رو هم پاک کرد
سلام اسم من تد هست من یه بچه فقیرم که حتی تاریخ تولدم رو خوب یادم نیست من قبلا پیش یه پیرمرد مهربون زندگی می کردم ولی بعد یه کار واقعا اشتباه کردم اون با بی میلی تمام من رو بیرون کرد ولی خب فکر کنم با ۱۶ سال سن داشتن تو کوچه خیابون های پاریس مشکلی برام نشه ولی یه حسی بهم می گه زندگی قرار با یه اتفاق تصادفی از این رو به اون رو بشه فکر کنم زیادی حرف زدم سرتون در نیارم بزن بریم .
مرینت/به زور از خواب بیدار شدم عجیب بود انگار یادم نمی آمد که دیروز شام چی خوردم سریع رفتم سمت مدرسه خشبختان کلویی الان لوکا رو داره و سمت آدرین نمی ره و بدبختانه من دیگه لوکا رو ندارم آدرین هم کاگامی رو نداره و آه تنها مشکل لایلاست که ..... آخ سرم 🤕 وای نه دوباره نه سرم خورد به آدرین عجیب بود آدرین هم افتاد زمین چطور میشه اون حواسش نباشه بعد مدرسه داشتم با لایلا بحث می کردم.
تد/کنار یه مدرسه واستاده بودم داشتم دانش آموز ها رو نگاه می کردم که یا با پایه پیاده یا با پدر مادراشون به خونه هاشون میرن خوش به حالشون کاشکی منم می دونستن والدین من کی ها هستند
داشتم همین جور نگاه می کردم که
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
سلام تا اینجاش که جاب بود😉😉
خوب بود
به داستان منم سر بزن
اسمت چیه
چند سالته
علیرضا ۱۳ سالم هست و شما
میشه لطفا نظر بدید ممنون میشم