
و رفتن شرکت نرسنت با ماشین خودش ادرین با ماشینخودش البته اینم باید بگم که ادرین اصرار کرد ولی مرینت کله شق تر بود عزیزممم با هم رفتن سر کار و...../این پارت از زبان ادرین باشه از زبان ادرینو میدوستم:))تو اتاقم بودم که تلفن زنگ خورد مرینت بود که میگفت_یه اقایی اومدن.....+بگو بیاد/قط کردم از در شیشه ای بیرون رو نگاه کردم این پسرک که با کمال هی.زی داره به مرینت نگاه میکنه اومد سمت اتاقم +سلام بر رفیق عزیزم _گشنته؟+وای اره خیلیییییی_تو مه داشتی اون دختره رو با نگات میخوردی هنوز گشنه ای؟+برو بابااااااااا پوسخندی ردم و چیزی نگفتم +خب چخبر_خبرا دست تو ان الیا چطوره؟+هستش دیگه_چطوره باهاش امشب بیاین پیشمون+پیشتون؟😐ها؟زن گرفتی؟بچه داری؟چن سالشه؟دبیرستان؟فقط یه سال رفتمممممم_اخه وسره ی عقل کل خودت میگی یه سال رفتم بعد نیگی دبیرستان؟زنم کدوم گورس.تونی بود؟+گفتی عاشق یه دختری عستی اون کجاس هرجا اون باشه زنتم اون جاس_برو بابا برا خودش میبره و میدوزهه میخوام همونو بگم باهاش تو یه خونه زندگی میکنم.چشاش شد اندازه کلم _ها چیه؟اصن توروسننه+قربونت برم(ایییی بچه کجایی که ببینی سمت تا امریکا و فرانسه رفته*_*)_(پوکر فیس)هوفتتتتتتت گم.شو اینقد نرو رو نِِروم+نه خدایی راس میگی_چرا دروغ بگم؟+پس امشب میام میبینمت
_میبینیم^_*.اون رفت کارامو کردم*شب_ساعت۹*منتظر ارمان و الیا بودیم الیا پارت.نر ارمانه+ادرین. مرینت رو بغل گرفتم و گفتم:جان دلم؟مرینت یکم خودشو تو بغلم جا کرد و گفت:منتظر کی هستی که بیاد؟_ارمان و الیا+ارمان و الیا؟_اره.....ارمان یکی از دوستای بچگیمه میتونم بگم بهترین دوستم از بچگی و الیا هم ر.لشه😆+اها.....زنگ خونه به صدا در اومد و چند لحظه بعد ارمان و یه دختر مو نارنجی و چش قهوه ای که خیلی بامزه بود معلوم شدن از اون لحاظ که مرینت تو بغلم بود ارمان با دهن کجی نکام کرد و الیا با دهن باز مرینت از بغلم در اومد و باهاشون دست داد و با هم اشنا شدن منم بالاخره بلند شدم و باهاشون دست دادم اژ قصد ارمانو بغل کردم و دم گوشش گفتم مفهوم؟ که اونم از بغلم در اومد و با صدای بلند گفت:صد البته.و بعد پوکر نگام کرد مرینت و الیا سوالی نگامون میکردن اروم پلک هامو رو هم گذاشتم که به معنی اینکه چیزی نیست تا اخر شب موندن و به زور ما شب هم موندن الیا و مرینت با هم دوست شده بودند و شب کلی با هم حرف زدن و تو اتاق مرینت خپابیدن منم ارمان رو بردم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدیم(*ارمان&ادرین)*ادری&ادرین....هیم؟*یادته؟&چیو؟*یادته وقتی بچه بودیم....همیشه شیطنت میکردم و تو به گردن میگرفتی و بابات کلی تو رو دعوا میکرد با اینکه تو پسر خیلی اروم و ساکتی بودی=)&(تک خنده ای میکنه)هعییی....اره همیشه....بابام خیلی بد اخلاق بود*ولی الان......&ولی الان چی؟*وقتی رفتم فرانسه خیلی پر پر شده بود داغون شده بود ادرین داغون این بازی احمقا.نه رو تمومش کن
اخه این چه کاریه؟تمومش کن &اه اینقد رو عصابم نرو ارمان😡*داداش بخاطر خودت میگم هیچ نفعی یا سودی برا من نداره &خف.ه میمیر.ی یا نه؟😒*باشه ولی به حرفم فک کن😞&بخواب.و برگشتم و خوابیدم اونم یه تکون خوابید با نور افتاب بیدار شدم ارمان هنوز خواب بود رفتم دست صورتم رو شستم پتو رو انداختم روش یه شلوار سفید پوشیدم با بلیز سفید و کت سفید و اسپرت به علاوه یه کتونی اسپرت سفید(چون همه کتونی ها اسپرت نیست)ساعت سفیدم که مرینت برام گرفته بود رو انداختم با عطری که همراه ساعت برا تولدم بهم داده بود عینک افتابیم رو هم زدم خواستم از در برم بیرون که با صدای مرینت متوقف شدم و برگشتم سمتش:ادرین.....چرا اینقدر زود میری؟😑&کار دارم=(مرینت)عههه ادرینننن حداقل صبونه بخور بعد برو.خواستم چیزی بگم که ادامه داد:فقط چند لقمه&اخه اون خرس گنده که هنوز اون بالا خوابه.سوالی نگام کرد که گفت:اقا ارمان؟😶&اهیم.یکی از دلایلی که خیلی مرینتو دوست دارم اینه که زود خو میگیره ولی ادبش رو هم رعایت میکنه برای مثال به زور و بلا بهش یاد دادم ادرین صدام کنه و جمع نبنده و خودمونی باشه و تازه از همه مهم تر این سخت بود که پیش خودم نگهش دارم.=ادری ژونمممممم.یعجوری جونمو گفت که زدم زیر خنده همون لحظه صدایی اومد ؟اهم اهم همیشه شاد باشین چی شده؟.برگشتم ارمانو دیدم پشت بندش الیا:خب جونم برات بگه هیچی.؟(ارمان)-_-.*(الیا)ما دیگه بریم =چرا؟؟راست میگه بهتزه بریم خدانگهدار &خب یکم دیگه بمونین صبونه بخوریم بعد.یکم به هم نگاه کردن و قبول کردن.صبونمون رو خوردیم ارمان رفت شرکت خودش الیا رفت خونه ی خودش مرینت رفت شرکت منم رفتم دست.شویی والااا خب باید تخلیه کنم😑😂(ش.ت)
سوار ماشینم شدم و رفتم شرکت هیچ کاری برا انجام دادن نداشتم اصن چرا اومدم؟؟؟؟ خلاصه که کتم رو پوشیدم خواستم برم که یاد حرف ارمان اوفتاد"داداش این مسخره بازیا رو تموم کن""پدرت پر پر شده"یعنی راست میگه؟بین دو راهی بودم همیشه مرینت کمکم میکرد اما خب دوس نداره سر کار باهام حرف بزنه میگه:سرکار همکار باشیم بیرو از محیط کار دوست و همدل.رفتم سر میزش:مرینت زود بیا خونه حالم بده به کمکت نیاز دارم.منتظر جوابش نشدم دستمو کردم تو جیبم و رفتم سمت ماشینم سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه منتظر رو کاناپه نشسته بودم که صدای چرخیدن کلید تو در اومد'_'
بلند شدم که مرینت اومد داخل نفس نفس میزد معلوم بود دویده و نفس نداره بین نفس های نامنظمش گفت:چی شده؟......گفتی.....(نطقه=نفس نفس زدن)....حالت بده.......دیگه نفس نیورد و افتاد منم که تا اون لحظه عین ب.ز با چشمای درشت نگاش میکرد رفتم سمتش بلندش کردم و نشوندمش رو کاناپه با فکر کردن به اینکه حالم براش مهمه لبخند به لبم اومد براش اب اوردم و نشستم کنارش که گفت:چرا چیزی نمیگی به علاوه ور و ور منو نیگا میکنی؟؟و نیشت بازه؟سوخی کردی؟.سرمو به نشونه نه تکون دادم که گفت:خب حرف بزننننن.گفتم:.....(میخواس ماجرا رو براش توضیح بده که باد این افتاد اگر توضیح بده مرینت میگه برگرده و همه چی بهم میریزه شایدم واقعا نیازه که برگرده ولی اون جوری مرینت ازش متنفر میشه ترجیه داد ساکت باشه و نا امید به مرینت نگاه کرد)(*مری&ادری)*ادرین....عزیزم.....خب بگو دیگه.......این حرفا رو با لبخن خلص و ارامش بخشی زد:چیزی نیست بیخیال در اصل چیز مهمی نیست.بر خلاف تصورم که الان سرم غر میزنه چرا منو فرستاذی اینجا بغلم کرد یه بغل گرم وارامش دهنده مهم عین بچه ها محکمممم بغلش کردم چونمو گذاشتم رو شونش و اروم اشک ریختم بعد از چند دقیقه اشک هام رو پاک کردم از بغلش در اومد و گفتم:خبدیگه نیاز نیست بریم شرکت من که کاری ندارم اگر تو هم کار داری میگم کامینا برات انجام بده حالا هم بهتره به جا اینکه بشیتی با چشکای اندازه وزغ منو نگاه کنی برام پاستا درست کنی.و پشت بندش لبخند دندون نمایی زدم
مرینت ائل با چشمای اندازه لوله ماشین لباس شویی نگام کرد ولی بعد از چند لحظه قه قه ی بلندی زد که پوکر نگاش کردم که گفت:وایییی ادرین هیلی بامزه خب پسرک بازه من به یه شرط برات پاستا درست میکنم^_^.عین بچه ها خوشحال شدم و با لحن بچگونه ای گفتم:چی؟😃 خنده ریزی کرد و گفت:میشه زنگ بزنی الیا اینا بیان؟^_^.من که از خداخواسته گفتم باشه جون میتونستم با ارمان هم درد و دل کنم اونم خوشحال شد و رفت سمت اشپز خونه منم زنگ زدم ارمان با الیا برای ناهار بیان بعدشم رفتم بالا سر مرینت ببینم چه میکند ابن دلاور خیلی ماهرانه داشت درست میکرد({:¦
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ: با افتخار بلینکی و میراکولری
چالش:: من هرسه تاشونم (میراکولر، آرمی و بلینک)
چ کیوت
♥️
کیوتم ببخشید چرا انفالوم کردی؟
دستم خورد......بعدش فالوت کردم....نشدی؟
آره. تنکیو♥️
عالی
ج چ : هر سه تاشون
نظرا کامل شدولی لایکا یدونه مونده😞خب اشکال نداره بعدی رو مینویسممممم😃😋
داره بررسی میشه😉
عالی
چ : اصلا آهنگ گوش نمیدم-_-
اوهوم*_*
ولی من بدون اهنگ میمیرم ولی به اندازه یه بند انگشت ارمی ام اندازه هیکل شدوماث میراکولر😀💝
عالیییییی بووووود اجیییی😚😃✨🤍
میسی😉💝
یور داستان لاو🖤☺️
سلام تستت عالی بید 💜
ممنون میشم اگه به تست آخرم سر بزنید:)