میخوام این داستانم رو چاپ کنم🌝🍓
شوک حقیقت انقدر سنگین بود که نزدیک بود اریکا خودش رو لو بده. پیرزن احتمالا با اریکا نسبتی فامیلی داشت چون چشمان ابی اش کاملا با چشم های ابی نلی هم رنگ بود. حتی رگه های بلوطی رنگ میان موهایش هم با نلی همرنگ بود. جدا از اون فرم صورت پیرزن و حالت و رفتار هایش شباهت عجیبی با تام داشت. ولی اریکا احساس دیدن یکی از اقوامش را نمیکرد. این زن رفتار سرد و مرموزی داشت و باعث میشد اریکا با دیدنش احساس سرما کنه. انگار تام هم پیش خواهرش موذب بود چون همش این پا و ان پا میکرد. با دستپاچگی گفت: خواهر! خوش اومدی. چه اتفاقی باعث شده که به اینجا بیای؟ کاملا مشخص بود که رفتار تام برای احوال پرسی صمیمانه بی تاثیر بود زیرا زن بدون توجه به حرفای های تام با صدای سردش گفت: دریچه اسرار باز شده تام.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ادامش رو بنویس
چشم؛)✨
وایییییی
عالییییییییییییی
وپذناانتبت ممنوننننن🌿🍓✨
عالییییی
مرسییییی🍓✨
فالو=بک
فالو=بک
😍😍😍
فوق العاده بود:)
یه درصدم فکر نمیکردم عمه ی اریکا باشه:/
خیلی خوب داری پیش میری🖒
منتظر پارت بعدم^^
راستی
بهتریییییییین تصمیمو گرفتی:))
که میخوای چاپش کنی
هروقت چاپ شد خودم اولین مشتریشم:)
موفق باشی^^
واااااای واقعاااا ممنونم ازت:)🫂🍓✨
حمایتت برام خیلیییی با ارزشه:)🌸💕✨
خوشحالم^^
امیدوارم بهترین نویسنده ی دنیا بشی:)
مدناهتلهلغهم مرسیییییی:))))🫂🍓✨