عشق اول و اخرم جیمین💗 p2

ا.ت از خجالت سرخ شد و سرشو پایین اورد تا موهاش بریزن پایینو صورتشو مخفی کنه.جیمین لبخندی زد._تو خیلی بیشتر!😍.ولی خودشم خجالت کشید و دوباره قرمز شد.کوک زیر چشمی نگاهی به جیمین کرد.(نویسنده:کوک دقیقا جلوی جیمین نشسته اما چون سرخورده روی صندلیشو هیچوقت صاف نمیشینه مانع دیدن جیمین نمیشه.)خنده ای ریز ولی موزیانه کرد!🤭🤫ا.ت نگاهی به کتاب جیمین کرد.+سوال اخرو ننوشتی نه؟_آم.....نه یعنی اره یعنی چیزه.....امممممم صب کن ببینم.نامی کتابت کو؟🤨*ممنون که کتابمو انداختی زیر پات🙄

_ای وای حواسم نبود!😧خم شد که کتابو بگیره اما یه نفر دست ظریف با انگشتای بلند و کشیدشو زود تر گزاشت روی کتاب و جیمین همون موقع با دست کیوتش اونو پنهون کرد.جفتشون سرخ شدن.چند ثانیه بهم خیره شدن😳.×بدین به من بابا اینا تا صب میخوان به هم نگا کننو سرخ شن😒.(نویسنده:منم باهات موافقم کوک🗿😂💔) کوک کتابو به نامی داد.جیمین و ا.ت اومدن سر میزشون.جین:اجازه خانم.میتونم برم دست شستن؟😐(نویسنده:جین سعی خیلی مودبانه اون کلمه رو بگه😶)÷نه!😡■چرا؟🤨

÷چون دست از سر اون اینه ی بد بخ ور نمی داری الانم بشین سر جات!■مطمئنین؟(نگاه هندسام🤤)÷استغفرالله!😐(نویسنده:🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣)(دختران کلاس به جین می نگرند🗿💔)نل:جااااان!🤤(تست عشششششق ناظر جان)(نویسنده:الان کوک حرصش میگیره🤣🤣)■حالا چی؟😏÷یکی بهش اینه بده.😐نل:بیا ورلد واید هندسام 🤤معلم دستاشو به هم زد.÷خب بریم سر درس.(۱ ساعت بعد)_خانم میتونم برم اب بخورم؟÷سریع برگرد.جیمین از کلاس خارج شد.+خانم خیلی هوا سرده میشه لطفا پنجرا رو ببندید؟😨❄÷باشه،یه پسر قد بلند بره پنجره رو بی زحمت ببنده.ته بلند شد و پنجره رو بست.ولی وقتی میخواست برگرده،چشش به جیمین خورد.

(پنجره رو به حیاطه و آب سرد کنم و تو حیاطه)جیمین سرشو پایین گرفته بود و با دستاش محکم اب سرد کنو گرفته بود.T:خانم اجازه،من خیلی تشنمه.÷برو سریع بیا.(چند دقیقه بعد)جیمین و ته اومدن تو کلاس.ته جیمینو بغل کرده بود و جیمین انگار حالش خوب نبود😔و ته رو سفت چسبیده بود.نشستن.÷خب بچه ها میتونید برید بیرون ۵ دیقه ی بعد بیان تا من برگه های املای اغازینتونو تصحیح کنم.(نکته:از ا.ت تو ازمون سطح املا گرفته بود)(۵ دیقه ی بعد)÷بچه ها بیان تو. یکدفعه یه صدای خیلی اشنا بلند داد زد:چییییییییییییییییی؟؟؟!!!!!😳چی داری میگی؟!🤨ای این امکان ندارههههه!÷چرا شوگا خیلیم داره بیا تو.😐s:با شما نیستم خانم(پایین اوردن ولوم صدا)ببینم،منظورت چیه که من و تو دختر عمو پسر عموییم ا.ت؛هان؟!🤨+ببین داستاناش طولانیه ولی خواهشا به کسی نگو ولی من واقعا دختر عموتم،اینو بدون!

شوگا دستشو رو پیشونیش گزاشت.s:وااااااااااااای!باشه باشه فعلا میریم کلاس ولی بعد کلاس برام موبه‌مو توضیح میدی.(نویسنده:ایشالله پارتای اخر🗿💔)+اگه وقت شد باشه.رفتن سر کلاس.جی کی داشت طبق معمول رو میز نقاشی می کشید.تیانا داشت با نل حرف میزد.دانیل داشت کتابشو مرور میکرد.÷خب بچه ها بریم سراغ سوال اخر ورک بوک.جیمین بیا._من؟😳آآ............راستش خانم.......+خانم میشع من بیام؟÷باشه.+خب،میگه که.........جیمین نمیشنید ا.ت چی میگه.فقط و فقط محو صورت زیباش شده بود!😍خوندن ا.ت تموم شد.+نوشتی؟_امم.....چی رو؟+سوال اخرو دیگه.بزار ببینم،عه.ننوشتی هنوز که.ببین..........آآ.......وقتی میخواست مداد جیمینو ورداره تا بهش توضیح بده،جیمین همزمان دستشو روی دست ا.ت گزاشت.(ناظر جان اونجا کرست و مثلا ا.ت هم کره ایه)جی کی تو دلش:خدایا منو سوسک بیابون بکن ولی این دوتا رو اینقد سرخ نکن🤦‍♂️)(نویسنده:منم بدم میاد کوک پس درکت میکنم🗿😂💔فقط واسه جذابیت داستان میزارم)سریع دستاشونو برداشتن و به جهت مخالف هم نگاه کردن.(یک ربع بعد)از زبان ا.ت:وسایلمو جمع کردم.رفتم پایین که برم داداش کوچیکمو از باشگاه بیارم بریم خونه،یه نفر دستمو کشید.پشتمو دیدم.حدس میزدم که........

خب خب خب چطور بود دوس داشتین؟😁بازم بزارم؟😃باشه میزارم😄ولی بلایک خب؟من که حرفت گوش میدم توعم گوش بده دیگه😀❤