بل ، بل 😐👐
چیتوز و ممد کل جنگل را زیر و رو کردند ولی خبری از حنا نبود.
ممد فریاد زنان ، حنا را صدا می زد:
«حننااا ، تو کجایی ؟!»
«_ آروم تر داد بزن ، تو که نمی خوای ما هم دست تایتان ها بی افتیم؟ تازه معلوم نیست که اون هنوز زنده است یا نه.»
13 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
می گم بچه ها ، من سبک نوشتن هر پارت این داستان ، با توجه به احساسی که دارم تغییر می کنه.
شرمنده ، اینو دیگه ببخشید 😐😂
میشه منم بزاری؟
منو یاداشت کردی آخه نظرسنجیت پاک شده:)♡
اره 🙂
تنک💖
میشه منم بذاری!؟
باشه 🙂
تنکص💝
عاولی🤍
میرسی 😁
سلام ببخشید من هم پیام داده بودم که منو تست بذاری ولی نظر سنجی پاک شده بود لطفا منم بذار تو داستان🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
نه اتفاقا تو رو یادداشت کرده بودم پارت بعد بیارم 😂👌
ممنون🥰🥰🥰
عالی بود 💔
ممنون 😁😊
عاللللللى بود 💕🤝
مرسی 😊
منم قرار بود بذاری واسه کیپاپ چرا نذاشتی؟🥺
فقط یه نفر کیپاپ بوددد😭😭😭
هنوز مونده ، قبایل کیپاپی که توی سرزمین خودشون هستن ، آرمی هایی که قراره توی راه ببینیم و… 🙂
آهان 🙂
دونت فرگت مییییییی
نمی فرگتمت !! 😐😂
آفران