7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mahi انتشار: 2 سال پیش 103 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خبر فوری:من هر ماه فقط یک پارت میدم بهتون
بلونا : به درخت نگاه کردیم کاملا غرق خون بود . ♡ متوجه نمیشوم چرا یک درخت کاج باید خونی باشه! ماریبل دستی به تنه درخت کشید. ¤این ...این خون گرمه! آرینا انگار از خون ترسیده باشه و نمیخواد درخت رو نگاه کنه گفت : از نظر من این فقط شوخیه ¤ از لرزش صدات معلومه ترسیدی ◇من نترسیدم! راست میگم ¤چرا تو ترسی... ♡ میشه بس کنید الان با این درخت چیکار کنیم ؟ ◇ میگم بلونا این خط های سیاه روی خون برای درخت هستند ؟ آخه یک حالت عجیبی دارند ، انگار یک چیزی رو نوشتتد ♡ خیلی شبیه زبان باستانی امپراطوری هستند . ◇این دیگه چه زبانیه؟ ♡ زبانی برای اجدادمون...ماریبل چرا اینقدر تو فکری؟ ¤راستش ...این زبان رو قبلا یاد گرفتم ولی مطمئن نیستم بتونم ترجمه کنم ♡◇خب چرا زودتر نگفتی؟ ¤ زبان باستانی ، زبانی بود که مادرم باهاش دفترخاطراتش رو می نوشت به همین علت یاد گرفتم ولی خیلی وقته ازش استفاده نکردم. ♡ ببین سعی کن به یاد بیاری تا اون موقع من و آرینا سعی در کندن زمین داریم. ◇ هان؟چی؟چرا من؟ ♡بیا ببینم... با دست که نمی کنیم الکی صاحب جادو نشدیم . ◇ با...شه. وقتی حرف از جادو می زدیم لرز بدی به تنم میفتاد. ماریبل لبش را گاز می گرفتم. دستم رو روی تپه زیر درخت گرفتم و شروع کردم ذره ذره جادو رو حس کردن،خاک هارو کمی تکون دادم و در نهایت همه ی خاک های سطحی رو کشیدم بالا. ♡آرینا دنبال تیکه گردنبند بگرد!آرینا دست رو رو بالا خاک گرفت و توخاک رو سوراخ کرد.ماریبل فریاد زد: فهمیدم! تمرکز من و آرینا از هم پاشید. ♡◇چی رو؟ ¤متن روی خون رو نوشته : من از سیاهترین خون زاده شدم که سفیدترین خون نوادگانم رو سیاه کنم خون من در تک تک رگ های درخت جاری هست . می دونستم ماریبل داره دروغ میگه . رو به آرینا گفتم : تو لای تنها رو بگرد .
نزدیک ماریبل شدم و گفتم : راستش رو بگو. ¤ نمی تونم ♡ ماریبل اون زنده نمیشه ¤ من...منظورت چیه؟ ♡ ماریبل من میدونم تو دلت میخواد دوباره تو بغل مادرت دراز بکشی ولی با مخفی کردن ارث اون هیچی تغییر نمیکنه تو زبان باستانی رو کاملا متوجه میشی !¤نوشته منم مثل الهه از تاریکی متولد شدم. ◇پیداش کردم. یک تیکه گردنبند تو دستش دیده میشد . ♡ماریبل بالاخره باید باهاش کنار بیای و به سمت آرینا راه افتادم. ♡باید زودتر برگردیم به قصر ! ماتریس:رو به خانم کلور گفتم :پس تو اتاقش نبود؟ # خیربانوی من ■مرخصی این خبر خوبی بود . بلونا تو اتاقش نبود و این یک سوژه برای تنبیه اش بود. لبخند دل نشینی زدم و با خوشحالی از جام بلند شدم. €بانوی من!پرنسس ولونا میخواهند شما رو ببینند . نشستم سرجام و بدون احساس گفتم : بگین بیاد تو. دختر لاغرمردنی با موهای صورتی وارد شد .دختر با لبخند گفت : درود بر ماه امپراطوری ■ بشین! به زور نشست و رو به من گفت : خواسته ای دارم،میخواهم به خارج از پایتخت بروم و مدتی در تعطیلات بگذرانم ■ دقیقا چرا؟ ●فقط برای استراحت هست. ■بدون اجازه همسرت نمیتواتی در تعطیلات بگذاری بعدشم ۷ روز دیگه سالروز بنیاد امپراطوری هست خیلی کار رو سرمون ریخته. ● بله پس من با اجازه مرخص می شوم. وقتی خارج شد چهره غمگینی داشت . ■هلن €بله بانوی من ■خودت بلدی چه شایعه هایی باید بسازی !€تا چند ساعت دیگه شایعه ها آماده اند
ولونا : تا دم قصر دویدم و وارد اتاقم شدم. اتاقم هندز دلگیر بود . من نباید افسرده میشدم. کامرون فعلا یک عالمه کار داشت ولی مطمئن نبودم این کار رو کنم یا نه. به سمت اتاقش رفتم و در رو زدم . ♤ بله ؟ ●منم ♤ بیاتو . سخت مشغول کار بود . برگه هدی زیادی که روی هم تلمبار شده بودند و سرعت تند دست کامرون. بدون نگاه کردن بهم گفت :چی شده؟●میخواستم برای تعطیلات ...♤تو این شلوغی؟ ● فقط میخواهم تنهایی استراحت کنم. خودکار از دستش افتاد. با تعجب پرسید: به کسی غیر از من گفتی میخواهی بری تعطیلات اونم تنهایی ؟ ● بله به امپراطوریس ♤تو خل شدی؟●چی؟ دستم رو کشید و انداخت رو مبل . ♤ تعطیلات تنهایی پرنسس تاج یک داستان قدیمی هست که اصلا چیز خوبی نیست !من نمیدونم اون معلم ها به تو چی یاد می دادند؟ ●کامرون من میدونم این کار نشونه چی هست ولی من فقط میخوام یک جای ساکت داشته باشم که همه فکر کنند مردم ! ♤ولونا من نمیفهمم تو داخل زندگیت چی کم داری؟ ● ع.ش.ق،محبت و شادی!♤ولونا اینا مال رعیت هاست !تو پول داری و پرنسس تاج هستی . ●کامرون منم یک رعیت بیشتر نیستم .♤نه ولونا !تو پرنسس تاجی ● کامرون !تو از نسل رویس ها هستی و من از نسلی ناشناخته ! تو ولیعهدی من رعیت !تو باهوش و من خنگ!همه تو رو دوست دارند ولی من رو نه ! تو انسانی و من نه
♤یعنی چی تو انسان نیستی؟●من همچین چیزی گفتم؟♤ولونا حرف بزنم ببینم. صدام بغض گرفته بود. ●منظور انسانیت بود. ♤بیخیال دختر ! میتونی روز رو اینجا بگذرونی! و کتابی انداخت جلوم . نام کتاب این بود : تاریخچه دربار امپراطوری
بلونا : تو اتاق قدم میزدم و به اتفاق های اطرافم فکر میکردم. آرینا گفت : یعنی الان ماریبل یک حیوونه ؟♡هم آره هم نه. اون یک شیردال هست بالاخره باید هر ۳ تای ما به روحمون تبدیل بشیم. شینا گفت : کاملا طبیعه حالا تو بدن ماریبل این اتفاق زودتر میفته ¤ من نمیفهمم چرا من؟ ♡بکم بگذره متوجه میشی ولی آرینا چه خبر از داداشت؟ ◇ مشکل تو با داداش من چیه؟♡ خودم نمیدونم تنفرم بخاطر چیه!◇ سه شنبه شب برمیگرده امپراطوری نروس بهم فرصت داده تا اون موقع تصمیم بگیرم اگه نیام خودش به زور منو میبره .♡ مگه الکیه؟خودمون ازت محافظت میکنیم ◇ممنون خب از تام بیرتن چه خبر؟ ♡راستش از اینکه زجر میکشه خوشم میاد وقتی آخرین ضربه رو بهش بزنم نامزدی رو تموم میکنم .¤این لبخند تو یعنی کاری میخواهی بکنی که نباید کنی ◇ماریبل بلونا همینه وحشی و دیوونه !♡ وحشی و دیوونه خودتی !¤راست میگه بدبخت !اینقدر دیگران زجر دادی شبیه این دیوونه ها شدی ♡من دیوونه ام آلیسا؟ ☆نه نگران نباش اینا دیوونه اند بقیه هم دیوونه می بینند. ¤بلونا به این هلپات یک چیزی بگو ◇بیخیال بچه ها ...راستی قضیه اون نوشته درخت چی شد؟ ♡ فعلا یک تیکه گردنبند داریم اما اون نوشته من منظورش رو متوجه نمیشم .مگه منظورش تاریکی و الهه چیه؟ مگه میشه الهه از تاریکی زاده بشه!¤بلونا من یک ایده دارم که کاملا مسخره هست ♡◇اون چیه؟¤(آب دهن قورت دادن)مگه معنی اسم تو الهه جنگ نیست؟
ناشناس:لیوانی دیگری خوردم ○تو اینجا چیکار داری؟■اگه من ازت محافظت نکنی یک بلایی سر خودت میاری دختر!○نگران نباش من احمق نیستم ■من تو رو بهتر از همه میشناسم ا...○اسمم رو به زبون نیار!■تو چته ؟ ○بدنم داره از هم میپاشه ■من تا آخرش پشتتم ○تو خودت هیچی نیستی چطوری از من حمایت میکنی؟○تو سال هاست تو سایه هایی ،من وظیفه ام رو به عنوان دوست انجام دادم ولی تو هم باید خوردن نارونا رو ترک کنی (نارونا میوه ای شبیه نارنگی هست ولی با این تفاوت که پوست قرمز داره که بدون پوست نباید خورد و البته ازش برای تولید سم استفاده میشه *این میوه وجود خارجی نداره)○اون تنها میوه ای هست که باهاش درد هام رو فراموش میکنم.■آخه تو چه دردی داری؟ ○من باید انتقام خونم رو بگیرم ■باشه بگیر فقط اشتباه نکن چون تو زیباترین دختر جهانی ○ با این حرفات چند تا دختر دیگه رو هم خام میکنی ؟■خودت که منو شناختی○با شناخت تو به کجا میرسم ؟■منظور○تو تنها کسی هستی که میدونی من کیم و چیکار دارم ولی قبل از همه اینا باید منو بشناسه ■مطمئنی؟ ○آره مطمئنم ■ولی من نمی فهمم کی باید تو رو بشناسه ؟چه زمانی؟○ققنوس باید منو رو بشناسه اونم به زودی ، به هرحال اون تا الان باید همه چیز رو فهمیده باشه ■درمورد تو؟ ○معلومه که نه ■پس کی ؟لطفا بگو !○درمورد جدش !فلورا رایسان ■چی رو باید درمورد اون بفهمه؟○اینش دیگه رازه هر وقت اون به راز فلورا پی ببره منم خواهد شناخت...
چطور بود؟ اونم بعد مدت ها؟ فراموشم کردید؟
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالی اجی جونم منو
ببخشید دیر دیدیم
چرا بعدی رو نمیدییییی
4تا اسلايد رو نوشتم اما چون ازمون جامع مدرسه امون نزديكه بايدعين چي درس بخونيم يكم طول ميكشه پارت بعد رو بذارم اما تا اخر هفته مياد
منتظرم، 🥺
نشسته ام ب دیوار نگاه میکنم و منتظر پارت بعد که هستم هنوز ۱ ماهم نشده🗿💔
۴ تا اسلایدش رو نوشتم اگه وقت کنم ۵ هم می نویسم
وی میخواس تسلیم بشه تا اینکه مهسا امید داد و تسلیم نشدن🗿💔
عالییییییییی بود 🤍💜
مرسيييييييييييييييييييييييييي
مود من وقتی الان این پارت رو می بینم 😐 : زرا این همه مدت کدوم قبرستونی بودی
من نميدونم🤣
عالی بود
نه اخه چطور فراموشت کنیم ؟
عزيزمي
💛💛💛
داره جالب میشههههههههه
بشه
خیلی خیلی قشنگگگ بودددد
مرسي
عالییییی
بی نظیر
دلم برات تنگ شده بودددد
مرسي پرنسسم
عالییییییییی😍❤
جججیییغ عالییی بودددد چی چیو فراموش کردین مگ میشه😭
دوزتان منتظر کر*م ریزی مهسا باشید چون حس خوبی ب این ناشناسه ندارم قراره یکی بم**یره تو داستان مطمئن باشید🗿💔